علم «شناخت شناسی» را به این صورت میتوان تعریف کرد علمیاست که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث میکند.
شاید اولین کسانی که زمینه را برای پیدایش مسأله ای به نام «آگاهی» و «ارزش آگاهیها» - ارزش معلومات - باز کردند سوفسطائیان در قرن پنجم میلادی بودند که ابتدا نتیجه گرفتند آگاهی و علم بشری پنداری بیش نیست. مثلا پروتاگوراس بزرگ ترین سوفیست میگفت: «انسان مقیاس و میزان همه چیز است» و گورگیاس سوفیست بزرگ دیگر مدعی بود که: «هیچ چیز وجود ندارد و اگر چیزی موجود باشد هیچ کس نمیتواند آن را بشناسد و اگر هم بشناسد این شناخت را نمیتوان به دیگران منتقل کرد.» و چون دیگران در مقابل سوفسطائیان ایستادند مسأله «آگاهی» و «ارزش معلومات» در محافل علمیو فکری مطرح شد.
علاوه بر منشاء اصلی سفسطه که امور حقوقی بود، قضیه ای که اندیشمندان را در یک نقطه با بن بست روبرو میکرد مسأله «اتحاد» بود. برای متفکرین آن دوره بدیهی بود که اگر بتوانند میان واقعیت خارج و ذهن (میان جهان خارج و جهان ذهن) نقطه تماس عینی و نوعی «اتحاد» بیابند، به شبهات سوفسطائیان پاسخ داده میشود و به ارزش «آگاهی» افزوده میشود.
به اعتقاد این فقیه، در این میان هر کدام از فلاسفه یونان من جمله سقراط و افلاطون ارسطو و نیز نو افلاطونیان (فلوطین و اتباع وی) ، و پیروان آنان از جمله ابن سینا و ملاصدرا، و نیز فلاسفه متأخر غربی به شیوه خود در صدد اثبات «اتحاد» خارج با ذهن بر آمدند.
ملاصدرا به تبع برخی فلاسفه یونان همچون فرفریوس عقیده اتحاد عاقل و معقول را مطرح کرده است. توضیح آنکه پورفیریوس (فرفوریوس) - از اهالی شهر صور و شاگرد پلوتن (فلوطین بنیانگذار مکتب نوافلاطونیان) گویا در صدد ترمیم خلائی بود که از حذف اصل «مثل» افلاطون پیش آمده بود.
به نظر میرسد او فردی بوده که نمیتوانسته سلیقه استادش را در جانشین کردن «وحدت وجود» به جای مسأله «اتحاد» بپذیرد. فکر میکرده که مکتب آنان بدون حل مسأله اتحاد یك مشرب عرفانی میشود نه فلسفی و خصیصه استدلالی لازم را از دست میدهد. او کتابی مینویسد و «اتحاد عاقل و معقول» را در آن بحث میکند. به عقیده او رابطه «من» با «ذهن» مسلم است و اگر میان ذهن و خارج نیز رابطهای ثابت شود در حقیقت «آگاهی» از گزند سفسطه مصون میماند.
در این صورت او به جای ضروری و بدیهی دانستن مثل «من» را ضروری و بدیهی اعلام میکند آن گاه از من به ذهن میرسد و نتیجه میگیرد که ذهن یك واقعیت است. سپس میان ذهن و عین اتحاد را مییابد و نتیجه میگیرد که «آگاهی» یك واقعیت است نه سفسطه و خیال.
اما این کشف وی نه از طرف هم مکتبهای خودش بلکه از ناحیه بعضی از ارسطوییان مورد تقدیر قرار گرفت، سپس قرنها متروك ماند تا ملاصدرا در مقام تبیین و تکمیل آن برآمد. آیت الله شیخ ماجد کاظمیتاکید میکند که در بحث فوق، یعنی رابطه عین و ذهن و یا به تعبیری منشأ معلومات بشری، دیدگاه اسلام و به طور خاص اهل بیت(ع) چیست، برخی محققین اینگونه بیان کرده اند؛
به صورت شمارش اصول این مکتب، مسئله «عین و ذهن» را از دیدگاه این مکتب مشاهده میکنیم:
١- شروع مسئله از تقابل «عین» و «ذهن»، درست نیست بلکه آغاز مسئله از تقابل میان «خود» و «عین» است.
۲۔ انسان در بدو تولد فاقد ذهن است.
٣- به وسیله تماس انسان با عین، ذهن ساخته میشود. در اینجا از میان ادله فراوان اشاره به یکی از آنها ضرورت دارد:« والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شیئا وجعل لكم السمع والأبصار والأفئدة لعلكم تشکرون» ، خداوند شما را از شکم مادرانتان در آورد در آن حال چیزی نمیدانستید و قرار داد برای شما شنوایی و چشمها و حس ششم (فؤاد) شاید شما شکر گزار باشید.
۴- عین به دو بخش تقسیم میشود: عین درون و عین برون و عمل تماس (که در بالا گفته شد) در دو جهت انجام مییابد: الف: خودیابی (درون یابی) ب: برون یابیها
5- در تماس انسان با «خود» (خود یابی به درون یابی) حواس پنجگانه نقشی ندارند. این کار حس دیگری است که قرآن «فؤاد» مینامد. در تماس انسان با عین برون (برون یابی)، نقش را حواس پنجگانه ایفا میکنند.
۷- «خود» به دو بخش میشود، یا از دو بخش تشکیل مییابد، یا بگوییم «خود» دارای دو «کانون» است:
الف: غریزه
ب: فطرت
8- خودیابی و برون یابی به صورت دو جریان موازی که هرگز به هم نمیرسند، نیستند، بلکه میتوان آنها را به صورت دو خط زیگزاگی دانست که به طور مرتب با هم در تماس و «دادوستد» هستند.
۹- حرکت و فعالیت خود غریزی از نظر زمان جلوتر از حرکت و فعالیت خود فطری است. (کودک در بدو تولد عکس العملهای غریزی را دارد و لو به صورت ابتدایی).
۱۰- خودیابی در جهت غریزه و در جهت فطرت، باز به صورت دو خط موازی نیست بلکه بین این دو، حالت «تعاطی» و دیالکتیک نیز وجود دارد. غریزه در حرکتش به جایی میرسد که با افراط کاری اش یا با کوچکترین اشتباه و زیاده طلبی اش فطرت را تحریک میکند و در نتیجه فطرت فعال شده و «تعاطی» میان فطرت و غریزه شروع میشود.
۱۱- تعریف غریزه: غریزه نیرویی است نهفته در وجود انسان که به همراه او از عالم جنینی میآید. این نیرو انگیزههای ناخودآگاه را برای حفظ «خود» (حفظ فرد) به کار میگیرد – ( خود دوستی، خود خواهی). البته «خود در تقابل با عین» با «خود در تقابل با دیگران- جامعه» تفاوت دارد.
۱۲- تعریف فطرت: فطرت نیرویی است نهفته در وجود انسان
که به همراه او از عالم جنینی میآید، این نیرو انگیزههای ناخود آگاه را برای حفظ دیگران، (جامعه) به کار میگیرد.
پس در این تبیین چندین تعالی و د یالكتیک یا «تاثیر و تأثر متقابل» داریم:
1- تعالی و داد و ستاد میان غریضه و فطرت
۲- تعالی و دادو ستد میان عین درون و عین برون
٣- تعاطی و دادو سند میان خود وذهن
۴- تعاطی و دادو سند میان عین و ذهن
و در نتیجه ذهن از دو طرف در تعاطی و داد و ستد است نه فقط از یک طرف.
مولف اثر معتقد است با توجه به مطالب فوق شاید بتوان با دیدی باز و نگاهی نو به اصول «شناخت» نگریست.
کتاب « اصول شناخت» اثر آیت الله شیخ ماجد کاظمیاز سوی انتشارات چتر دانش در شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 22500 تومان روانه بازار نشر شده است.
نظر شما