کتاب «از پیشمدرنیسم تا پستمدرنیسم» برحسب موضوع به دو دسته تقسیم شدهاند؛ دسته نخست که با بحث فضا و زمان در اسطوره، هنر و علم آغاز میشود و سپس به فلسفه کاسیرر پرداخته میشود و فرم اندیشه اسطورهای مطالعه میشود تا به روشنگری و مقاله کانت درباره روشنگری میرسد و سرانجام اندیشههای هگل و مارکس و ژرژ سورل و کارل اشمیت و هایدگر بررسی و نقد میشوند.
دسته دیگر مقالهها و مصاحبهها با نظر متفکران فرانسوی درباره تحول ذهن انسان آغاز میشوند و سپس نظریات لوسین لوی-برول مورد نقد و بررسی قرار میگیرند، ترجمه مقالهای مهم از امانوئل لویناس با عنوان «لوسین لوی-برول و فلسفه معاصر» میآید. عنوانی که برای دسته دوم مقالات در نظر گرفته است، شیوههای اندیشیدن است که در کتاب دیگری منتشر خواهد شد.
در پیشگفتار این کتاب آمده است: «نخستین مقالهای که نوشتم نقدی بود بر ترجمه فارسی کتاب «زبان و اسطوره» نوشته ارنست کاسیرر که در مجله نشر دانش به چاپ رسید و نامهای در تأیید و تمجید آن از پاریس آمد و یادداشتی هم یکی از دبیران هیئت تحریریه مجله بر آن نگاشت. از آن زمان سی سال میگذرد. طی این مدت 9 کتاب به مناسبتهای مختلف (ترجمه و تألیف) از من به چاپ رسیدهاند. اهل قلم در مطبوعات هم به مناسبت انتشار این کتابها با من مصاحبههایی کردهاند. طی این مدت به مناسبتهای مختلف مقالهها و نقدهایی نوشتهام که خوانندگان خاص خودشان را داشتهاند و مورد استقبال قرار گرفتهاند.
اکنون حاصل سی سال مقاله نویسی و انجام مصاحبهها در دو مجلد گردآوری شدهاند. مسلما در بعضی مقالهها و مصاحبهها بعضی مطالب تکرار شدهاند. چون این مقالهها و مصاحبه در زمانهای مختلف و در نشریات گوناگون به چاپ رسیدهاند؛ بنابراین گریزی از تکرار برخی مطالب مهم نبوده است.
همانطور که میتوان انتظار داشت سطح مقالههایم از سطح کتابهایم پایینترند و همین موضوع به فهم مطالب دشوار کتابهایم کمک میرسانند. مسلما سطح مصاحبههایم باید از سطح مقالههایم هم پایینتر باشند که هستند. همین خصوصیت سبب میشود که بعضی مطالب غامض برای خوانندگان غیر متخصص آسان فهمتر باشند.»
همچنین در بخش «یادداشت مترجم» میخوانیم: «هنر و ادبیات در نوشتههای ارنست کاسیرر اعتباری بسزا دارند. او در چهار اثر، بهطور گسترده، به بررسی نظریات زیبایی شناسی و به مطالعه هولدرلین، لسینگ، شیللر، کلایست و گوته پرداخته است. او در کتاب فلسفه روشنگری مفصلترین فصل کتاب را به مسائل اساسی زیبایی شناسی» اختصاص داده که در واقع تاریخ رشد سیستماتیک زیباییشناسی فلسفی است. در اثر دیگر خویش رسالهای درباره بشر، فصلی را به هنر تخصیص داده است؛ و به همین دلیل از بیستوسه مقالهای که منتقدان درباره آرای کاسیرر در کتاب فلسفه ارنست کاسیرر نگاشتهاند، سه مقاله (جمعا در حدود هشتاد صفحه) مربوط به شرح و نقد نظریات او در قلمرو هنر و نقد ادبی است.
کاسیرر بر آن بود که در فلسفه صورتهای سمبلیک به هنر نیز مانند زبان، اسطوره و علم، کتابی مستقل تخصیص دهد که متأسفانه موفق به انجام آن نشد؛ و گویا آخرین اثری که قصد داشته بنویسد درباره شکسپیر بوده است. بنابراین میبینیم که هنر در اندیشه کاسيرر مقامیوالا دارد. روش کاسيرر در بررسی هنر، همانند روش منتقد، روانشناسی با هنرمند نیست بلکه صرفا فلسفی است. او هنر را مانند زبان، اسطوره دین و علم در قلمرو روح قرار میدهد و استقلال آن را از دیگر قلمروهای آن تصدیق و تائید میکند.
کاسیرر منشأ هنر تجسمیرا با تحول در درک حیات پس از مرگ مرتبط میداند. او شرح میدهد که چگونه مصریان، روح را، در سیر به سوی سرنوشت جاودان خود، نخست با حفظ خانه میرای او یعنی کالبد، میپروراندند؛ و بدین منظور جسد را مومیایی میکردند. بعد برای تضمین بقای انسان پس از مرگ راه دیگری کشف شد. بدین معنی که جز جسد مومیایی، مجسمه شخص مرده را نیز میساختند؛ و بدین ترتیب هنر تجسمیپدید آمد.»
در بخش «از رنسانس تا پستمدرنیسم» این کتاب آمده است: «شنیدهایم و خواندهایم که فردیت در دوره رنسانس شکل گرفت و سوژه [یعنی انسان شناسنده] و ابژه [یعنی موضوع شناخت] از یکدیگر متمایز شدند. ابژه در رنسانس بیشتر به معنی طبیعت یا کیهان است. فردیت انسان بر اثر کوششهایش در جهت شناخت کیهان حاصل شد. بنابراین فردیت انسان و کیهان دو همبستهاند. لئوناردو داوینچی و گالیله و جوردانو برونو در آفریدن مفهوم طبیعت و قانون حاکم بر رویدادهای طبیعی نقش اساسی داشتهاند. دادگاه تفتیش عقاید، گالیله را محاکمه و او را ناچار به توبه کرد. اما جوردانو برونو پس از سالها زندانی بودن سرانجام به حکم دادگاه تفتیش عقاید زنده در آتش سوزانده شد. علوم طبیعی برای استقرار خود قربانیان بسیاری دادهاند. کلیسا دانشمندان بسیاری را به دادگاه تفتیش عقاید کشاند آنان را زندانی کرد و بعضی را نیز زنده در آتش سوزاند. کتابهای علمی کتابهای ضاله شناخته میشدند و طعمه حریق میگشتند. پیدایش مدرنیته در وهله نخست پی آمد نظریه خورشید - مرکزی کوپرنیک بود. این نظریه همه دگمهای یهودی - مسیحی را بیاعتبار میکرد. زمین، دیگر مرکز کائنات نبود و به تبع آن، انسان مرکز خلقت و سرور مخلوقات شناخته نمیشد. بر اثر این نظریه نظام قرون وسطایی ترکهای عمیقی برداشت و سرانجام فرو ریخت. به دنبال کوپرنیک، گالیله و کپلر و دکارت و نیوتن ظهور کردند و علم فیزیک را مستقر ساختند و استحکام بخشیدند. مفهوم قانون و ضرورت یا جبر حاکم بر پدیدههای طبیعی شکل گرفت. قوانین طبیعت، ضرورت وجودی خود را داشتند و مستقل از اراده انسان یا رفتار اخلاقی او بودند.
مهمترین دستاورد روشنگری همین موضوع بود که با سحر و جادو یا با خواندن ادعیه و اوراد نمیتوان بر رویدادهای طبیعی اثر گذاشت و جلوی وقوعشان را گرفت یا وقوعشان را به جلو یا به تأخیر انداخت. مفهوم طبیعت و قوانین طبیعی موضوعهای ناشناختهای برای ذهن ایرانی هستند. فرهنگ ما و به طور کلی اندیشه ایرانی هنوز حتی به مرحله اندیشه رنسانسی نرسیده است. ذهن ایرانی، ذهنی پیش - رنسانسی، پیش - روشنگری و بهطور خلاصه ذهنی پیش مدرن است. ضرورت حاکم بر رویدادها یا حوادث طبیعی هنوز برای ذهن ایرانی قابل هضم نیست. یکی از مشخصه مهم روشنگری کشف قوانین حاکم بر پدیدههای طبیعی بود. هدف روشنگری افول قدرت کلیسا و اعتقادات مرتبط با آن بود و نیز روشن کردن اذهان عمومیو از میان بردن جهل و تعصب و خرافات. روشنگری مدعی است که عقل بشر توانایی شناخت طبیعت و جامعه را دارد و نیازی به کمک فوق طبیعی ندارد. روشنگری به جای مرجعیت کتاب مقدس و پاپ و سنت و فرمانروا مرجعیت عقل را قرار میدهد. عقل دیگر زیردست کتاب مقدس و کلیسا و سنت نیست بلکه برعکس، اعتبار همه این مراجع را باید با محک عقل سنجید. روشنگری هیچ مانعی را برای کنجکاویهای عقلی و علمیبه رسمیت نمیشناسد. عقل و علم استقلال دارند و باید آزاد باشند که بیهیچ واهمهای به بررسی موضوعهای خود بپردازند و آزادانه اظهار نظر کنند.»
در بخش «برداشت کاسیرر و دیلتای از جهان مدرن» نیز میخوانیم: «سرآغاز جهان مدرن را باید در رنسانس دانست، اما کدام متفکر رنسانسی در شکل دادن به جهان مدرن مهمترین نقش را داشته است؟ به نظر من گالیله. علم فیزیک با گالیله و نظریه خورشید۔ مرکزی کوپرنیک آغاز میشود. آنچه جهان کهن را تکان داد نظریه کوپرنیک بود که ادعاهای کتاب مقدس را درباره این که انسان مرکز خلقت و مکانش مرکز کائنات است باطل کرد. گالیله نیز مفهوم حقیقت را دگرگون کرد. او گفت که زبان فهم طبیعت، ریاضیات است و خرد بشر توانایی شناخت طبیعت را دارد. بنابراین نیازی به الهامهای غیبی مندرج در کتاب مقدس نیست. اعلام استقلال فیزیک از الهيات و جایگزین کردن خرد بشر بهجای وحی مندرج در کتاب مقدس دستاورد گالیله است. کم کم زیست شناسی و علوم اجتماعی نیز الگوی فیزیک را سرمشق خود قرار دادند و خود را مستقل از الهيات اعلام کردند. این روند را سکولار شدن ذهن اروپایی مینامند. لئوناردو داوینچی، گالیله، کپلر، دکارت و نیوتن سازندگان جهان بینی جدید علمیهستند. البته آثار فیچینو و پیکو و دیگر متفکران رنسانسی در شکلگیری فردیت و آزادیهای فردی اثرگذار بودهاند.
رنسانس هنر و علم دست در دست یکدیگر میگذارند و مفهوم فرم و قانون را شکل میدهند. آثار معماران و مجسمه سازان و نقاشان ایتالیایی در شکل بخشیدن به فردیت و استقلال فرد از صنف و رستهای که عضوش بوده یا از مذهبی که بدان تعلق داشته نقش قاطعی داشتهاند. ولی در جامعه ما هنوز که هنوز است فردیت حتی به معنای رنسانسی آن شکل نگرفته است. نه تنها به خلاقیتهای فردی پروبال داده نمیشود بلکه جامعه به شدت هرگونه تظاهر فردی را سرکوب میکند. همنوایی با جامعه و تبعیت از رسوم، گرایش غالب بر جامعه ما است. پس آثار متفکران عصر رنسانس برای من ایرانی که هنوز طعم رنسانس را نچشیدهام آثاری آموزندهاند. اگر خیلی جلوتر بیاییم باید از انقلابی که اینشتاین در فیزیک کرد و درک ما را از فضا و زمان و ماده و کیهان دگرگون ساخت نام ببریم. اینشتین، پلانک، هایزنبرگ، شرودینگر، دیراک و دیگر فیزیکدانان بزرگ قرن بیستم درک ما را از جهان دگرگون کردند. قرن بیستم را این دانشمندان و نیز زیست شناسان و شیمیدانان و پزشکان شکل داده اند نه هایدگر، ليوتار و ژیژک و امثالهم. با ظهور علم عصر فلسفه به پایان میرسد. پس از فروریزی دیوار برلین و به هم پیوستن دو آلمان، اکنون در المان کوشش میشود که به جای هایدگر که با نازیسم ارتباط داشته، ارنست کاسیرر را که فیلسوفی جهان وطنی، لیبرال و یهودی الاصل بوده نماینده فرهنگ آلمانی معرفی کنند. کاسیرر پیرو هیچ ایدئولوژی توتالیتاریی نبود. او در همه زمینهها به ویژه فلسفه علم سرآمد دیگر فیلسوفان بوده است. از این روی اخیرا در آلمان کتابهای نسبتا زیادی درباره فلسفه کاسيرر منتشر میشوند که پدیده نوظهوری است.»
نظر شما