از آخرین کتابهای او، «با عینک جوزف کسوث: نگاهی به آغاز هنر مفهومی در ایران؛ با بررسی آثار مفهومی مارکو گریگوریان و مرتضی ممیز» است که توسط نشر «بنگاه» به تازگی به چاپ رسیده و توجه جامعه هنری را به خود جلب کرده است. این کتاب چندی پیش به همت موزه هنرهای معاصر اصفهان و با حضور جمعی از پیشکسوتان و اهالی فرهنگ و هنر رونمایی شد. به بهانه انتشار این اثر، با علیرضا ارواحی پژهشگر و مولف کتاب یادشده به گفتوگو نشستیم که ماحصل آندر ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای ارواحی! مسیری را که برای کوششتان در امر ترجمه و تدوین مقالات پژوهشی در عرصه هنر پدید آمده است، تشریح میکنید؟
مباحث و آثار هنری را میتوان در چند دسته تفکیک کرد. مباحث و آثار هنری غرب (مقصود آنچه بیرون از ایران کار شده است) نیاز به بازشناختن دارد. در واقع از سرآغاز میبایست آغاز کرد و هرآنچه دربارهی این آغازها میدانیم، نیاز است تا رها شود و دوباره بدون هیچ پیشفرضی به سراغ آنها رفت. برای نمونه میتوانم بگویم که میبایست هنر کلاسیک را بازشناخت، حتی مفاهیمی همچون آبستره، سورئالیسم و امپرسیونیسم در ایران نیاز به پژوهش مجدد دارند. حتی تفاوت میان شکل و فرم نیاز به تعاریف مجدد دارند. هزاران اثر مفهومی در ایران تولید شدهاند ولی مفهوم «هنر مفهومی» هنوز در ایران مبهم است. به متنهای اصلی این نوع هنر چندان پرداخته نشده و حتی ترجمه هم نشده است و آثار مفهومی در ایران کژ فهمیده شده است. حتی در ایران نیز نیاز به شناخت آغازها داریم. چندان هم به آغاز هنر مفهومی در ایران پرداخته نشده است.
بازخوانی گذشتهی هنری ایران از ضرورتهای پیش روی پژوهشگران ایرانی هنر است. برای مثال گروهها و جریانهای هنری ایران که نخستین جریانهای هنری را رقم زدند، چندان موضوع پژوهش قرار نگرفتهاند. برای نمونه بسیاری از وجوه جنگ اصفهان کماکان پر از ابهام است و یا «انجمن خروس جنگی» چندان مورد توجه واقع نشده است. حتی هوشنگ ایرانی و آثارش هم شناخته شده نیست. ناصر فرهمند یکی از مهمترین کارگردانان تئاتر ایران که در اصفهان فعالیت میکرد، پر از ناشناختههاست. پژوهش درباره آغازهای هنری ایران را میبایست آغاز کرد.
پس جرقه تالیف و پژوهش کتاب «با عینک جوزف کسوث: نگاهی به آغاز هنر مفهومی در ایران؛ با بررسی آثار مفهومی مارکو گریگوریان و مرتضی ممیز» از یکی از همین ناشناختهها زده شده است. بله؟
قطعا. باید بگویم مفهومِ «Contemporary art» در ایران به هنر معاصر ترجمه شده و هنرمند و مخاطب ایرانی با مواجهه با این معنا ممکن است، هر آنچه را امروزی و تا حدی متفاوت باشد، اثر معاصر بداند، غافل از آنکه خود هنر معاصر برآمده از یک سابقه تاریخی و نظری است. مؤلفههایی همچون به پرسش گرفتن ماهیت هنر، نفی زیباییشناسی و ریخت آثار هنری، تأثیرپذیری از مینیمالیسم، ایدهپردازی، مخاطبمحوری، فلسفه و گزارههای تحلیلی و مشخصاً رساله تراکتاتوس ویتگنشتاین و زبان در شکلگیری هنر مفهومی نقش مهمی دارند.
مجموعه مقالات این کتاب در پی آن است تا به چنین مؤلفههایی بپردازد و نظرات یکی از مهمترین نظریهپردازان هنر مفهومی و معاصر، یعنی «جوزف کُسوث» را تحلیل و نسبت نظرات او را در مقایسه با آثار اولیه مفهومی در ایران بررسی کند. مقاله اول تحت عنوان «هنر پس از فلسفه (1969)» نوشته جوزف کُسوث، از تأثیرگذارترین مقالات هنر مفهومی شناخته میشود. کُسوث در این مقاله نظرات خود را پیرامون هنر مفهومی تبیین میکند و به رد زیباییشناسی و به پرسش گرفتن ماهیت هنر میپردازد. او در این مقاله به نظرات ویتگنشتاین و اهمیت تراکتاتوس میپردازد. همچنین ایده را ماشینی میداند که هنر را میسازد و کارکرد هنر به مثابه یک پرسش را مطرح میکند. سپس به جدایی هنر از زیباییشناسی رای میدهد و هنر را از فلسفه جدا میداند. نویسنده مقاله دوم با عنوان «درآمدی تحلیلی بر مقاله هنر پس از فلسفه (1969)، گذر از زیباییشناسی فلسفی» مقاله اول را تشریح و تفسیر میکند و نسبت آرای کُسوث را با دیگر نظریهپردازان میسنجد و به طور مشخص به زیباییشناسی و رابطه سلبی هنر مفهومی با فلسفه میپردازد. مقاله سوم با عنوان «نگاهی به آغاز هنر مفهومی در ایران، با بررسی آثار مفهومی جوزف کُسوث و مارکو گریگوریان»، به مؤلفههای هنر مفهومی و آثار جوزف کُسوث توجه دارد و سپس نسبت این مؤلفهها را با آثار هنرمند مفهومی ایران، مارکو گریگوریان، بررسی میکند. مقاله پایانی کتاب با عنوان «نشانهشناسی در هنر مفهومی، با بررسی آثار مفهومی مرتضی ممیز»، از منظر مبحث نشانهشناسی به آثار مفهومی مرتضی ممیز میپردازد. گریگوریان و ممیز، دو نماینده و از آغازگران هنر مفهومی در ایران شناخته میشوند. مجموع این مقالات در پی آن است تا پس از بررسی و تحلیل نظرات جوزف کُسوث ـ- به عنوان یکی از آغازگران هنر مفهومی - به آغاز هنر مفهومی در ایران توجه کند.
بنابراین کتاب، یک شاهمقاله دارد که از «جوزف کسوث» است. در رابطه با فرایند ترجمه این مقاله برایمان بگویید.
در میان دهها مقالهای که درباره هنر مفهومی وجود دارد، مقاله «هنر پس از فلسفه» جوزف کسوث میتواند موضع هنرمندان مفهومی در آمریکا را مشخص کند. مباحثی که در این مقاله بدان پرداخته شده است، مورد توجه برخی از هنرمندان مفهومی قرار میگیرد. نگاه انتقادی کسوث به هگل، ریخت اثر هنر و مباحث زیباییشناختی بیانگر نگاه هنرمندان مفهومی است.
تأثیر این مقاله بر ظهور و تشدید جریان هنر مفهومی در هنر ایران را چگونه میبینید؟
به نظر میرسد این مقاله چندان مورد توجه هنرمندان آغازین مفهومی ایران قرار نمیگیرد چراکه مباحث نظری مطرح شده در این مقاله در آثار این هنرمندان قابل شناخت نیست. برای مثال، برخی از آثاری که در گروه «آزاد نقاشان و مجسمهسازان»، به عنوان آغازگر هنر مفهومی در ایران تولید شد، سویههای زیباییشناختی و غیرتئوریک دارند. بازخوانی این مقاله و رجوع به آن، مسیری را پیش روی هنرمندان مفهومی در ایران میگذارد که آثار مفهومی در ایران مجدد خوانده و بررسی شوند. قرار نیست آثار مفهومی در ایران با گفتههای کسوث منطبق باشند، بلکه ضروری است تا با شناخت این نظرات، مفهومی همچون هنر مفهومی شناخته شود و با این شناخت، آثار مفهومی تولید و ساخته شوند. پشتوانه نظری و آگاهی درباره هنر مفهومی بهصورت دقیق میتواند زمینهای را پیش روی هنرمندان مفهومی ایران بگذارد تا نسبت خود را با هنرمندان و آثار مفهومی در غرب دقیقتر مشخص کنند و جریان هنر مفهومی از سلیقهگرایی و علائق شخصی فاصله بگیرد.
در این کتاب جدالی بر سر ماهیت هنر وجود دارد؛ نتیجه یا پرسشهایی را که این مباحث ایجاد میکند، در چه افقی میبینید؟
کسوث درباره ماهیت هنر بر این نظر است که منتقدان و هنرمندان فرمالیستِ شبیه به هم از ماهیت هنر نمیپرسند و هنرمند بودن به معنی پرسشگری از ماهیت هنر است، اگر فردی از ماهیت نقاشی میپرسد، نمیتواند پرسشگر ماهیت هنر باشد. اگر هنرمندی نقاشی (یا مجسمهسازی) را بپذیرد، سنتی را میپذیرد که موافق با آن است؛ چون هنر واژهای کلی و نقاشی واژهای خاص است. نقاشی نوعی هنر است. اگر شما نقاشی بکشید در حال پذیرش (نه پرسش از) ماهیت هنر هستید. کسوث در نهایت بر این باور است که «اعتبار» هنرمندان منحصربهفردِ پس از دوشان را با توجه به میزان پرسش آنها از ماهیت هنر میتوان سنجید. ضروری است که هنرمندان گزارههای جدیدی به عنوان ماهیت هنر ارائه کنند. به طور مشخص جوهره واقعی هنر تا حد زیادی با گزارههای جدید ارتباط دارند.
هنر ایران نیاز دارد تا ماهیت هنری خود را به پرسش بگیرد و آنچه را تحت عنوان سنت هنری شناخته میشود، مجدد تعریف کند. اصول ثابت و از پیش مشخص، مانع پویایی هنر شده است و هنر نسبت خود را با زندگی روزمره از دسته داده است. به پرسش گرفتن ماهیت هنر در ایران و ساخت گزارههای جدید هنری میتواند وضعیت جدید و متناسبی را با زیست امروزی ایجاد کند و هنرمند به جای سر به آسمان ساییدن، پای در زمین بگذارد و پیرامون خود را انضمامی و نه انتزاعی بنگرد.
آیا توضیح یا بررسیای در قبال تمایز یا همسوییهای گرگوریان و ممیز با این جریان مطالعاتی دارید؟ متعاقباً بهتر است به این موضوع بپردازیم که در آن اثنا چرا گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان شکل میگیرد؟
گریگوریان و ممیز و حتی دیگر اعضای گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان حداقل در یک مورد اتفاق نظر داشتند و آن اعتراض به وضع موجود آثار دکوراتیو و نگاه گالریداران همسو با این نوع آثار بود. این گروه در پی به پرسش گرفتن وضع موجود هنری زمانه خود بودند. اگرچه پس از مدتی اختلافی میان اعضا ایجاد میشود و این گروه به فعالیت خود ادامه نمیدهد. به نظر میرسد بانی اصلی این گروه، یعنی مارکو گریگوریان، در دورانی که در آمریکا ساکن بود، با جریان هنر مفهومی آشنا میشود و حدوداً پنج سال پس از نشر مقاله «هنر پس از فلسفه»، این گروه را شکل میدهد.
پس شما نقش گروهها و اجتماعات اندیشه در شکلگیری جریانهای موثر و نو در هنر را تاثیرگذار میبینید. همینطور است؟
گروههای ادبی و هنری پس از همنشینی افراد در کنار یکدیگر و تبیین مباحث مشخص شکل میگیرند و در ادامه به چاپ مطالب و یا ارائهی آثار خود مبادرت میورزند؛ به عبارتی از تجمع دو نفر یا بیشتر و با هدف مشترک پیرامون موضوعات مشخص ایجاد میشوند، تبادل نظر و آرا دارند و به نیازهای شناختی و آموزشی یکدیگر پاسخ میدهند. ممکن است میان اعضای آن تفاهم و صمیمیت جاری باشد و برای رسیدن به اهداف مشترک خود همچون چاپ مطالب در یک مجله تلاش کنند؛ معمولاً روابط حضوری و مستقیم است و اعضا بهصورت داوطلبانه و یا دعوتی جمع میشوند و در بسیاری موارد با توجه به ضرورتهای اجتماعی شکل میگیرند. معمولاً فرد یا افرادی تعیینکننده نگرش و حتی نوع رفتار در آن هستند و حتی ممکن است با تاکید بر عقاید مشخصی، ایدئولوژی خاصی اهمیت بیابد و سپس به تنظیم قواعد و آییننامههایی روی بیاورند. تنظیم این قواعد و صمیمیت میان اعضا میتواند نقش مهمی در تداوم گروهها داشته باشد.
عضویت در این گروهها میتواند مهارتهای گفتوگو را تقویت کند و برای اعضا اعتماد به نفس به ارمغان بیاورد و در ادامه، قوامدهنده خطوط فکری مشخصی شود. یکی از مهمترین اهداف این جمعها، نشر و گسترش آراء و افکار اعضای این گروههاست. مشارکتهای اجتماعی و شکل دادن به فضاهای گروهی یکی از مهمترین اقدامات روشنفکران در جهت بازجستن «از دسترفتههای هویت اجتماعی» بود.
نظر شما