نامزد جایزه جهانی «من میخوانم» به ایبنا گفت؛
صدای کودکان مهاجر افغانستانی را شنیدم/ روایت 21 سال ترویج کتابخوانی
موسوی، مروج کتابخوانی و نامزد جایزه جهانی «من میخوانم» در روایت 21 سال تلاش، برای پیوند دانشآموزان مهاجر افغانستانی در ایران با کتاب و درس میگوید: باز هم در افغانستان شرایط سخت است. شهرها سوزانده میشود و واکنش جامعه جهانی به این اتفاقها، هیچ است.
پذیرش مشاغل کاذب برای امرار معاش و دهها چالش دیگر موجب شده تا این کودکان از امر تحصیل بازبمانند؛ با این وجود به نظر میرسد، تلاش و ایدههای مبتکرانه فردی، مانند اقدامات سیدنادر موسوی، نویسنده و آموزشگر و مروج کتابخوانی برای این کودکان، به بار نشسته و در حال تبدیل شده به افتخاری بینالمللی است.
موسوی، از سال 1379 با هدف آموزش به کودکان مهاجر افغانستانی، مدرسه ویژه این کودکان بازمانده از تحصیل را دایر کرد که به گفته خود او در نخستین گام، موفق به جذب 300 دانشآموز آماده به تحصیل شد. خدمات موسوی با همراهی دوستانش توسعه پیدا کرد و نخستین حضور یک فعال فرهنگی در نمایشگاه «یادیارمهربان» وزارت آموزش و پرورش ایران و نشر چند مجله ویژه کودکان را رقم زد.
فعالیتهای ترویجی در مدرسه 300 نفره موسوی، بعد از 21 سال درحال جهانی شدن است. وی از سوی شورای کتاب کودک ایران بهعنوان نامزد دریافت جایزه iREAD (من میخوانم) ۲۰۲۲ به دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان(IBBY) معرفی شده است.
آساهی، معتبرترین جایزه ترویج خواندن در جهان، به گروه یا موسسهای اهدا میشود که سهم پایداری در اجرای برنامههای ترویج کتابخوانی کودکان و نوجوانان داشته باشند. شورای کتاب کودک، شاخه ملی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان(IBBY) در ایران، نامزد این جایزه را تعیین و معرفی میکند.
سیدنادر موسوی، نویسنده و آموزشگر، مروج کتابخوانی و مدیر نشر «آمو» امیدوار است در نتیجه برگزاری جایزه iREAD توجه به آموزش کودکان مهاجر بیشتر شود و صدای کودکان افغانستان به جهانیان برسد. زیرا باز هم در افغانستان شرایط سخت است. شهرها سوزانده میشود و واکنش جامعه جهانی به این اتفاقها، هیچ است.
کدام اقدامات شما موجب شد تا بهعنوان نامزد دریافت جایزه iREAD (من میخوانم) ۲۰۲۲ به دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان(IBBY) معرفی شوید؟
سالهاست که جنگ، موجب شده تا بسیاری از مردم افغانستان ازجمله کودکانِ در سن تحصیل به ایران مهاجرت کنند؛ بنابراین از تیرماه 1379، زمانی که کابل و برخی شهرهای افغانستان بهدست طالبان اشغال شده بود، برای کودکان افغانستانی بازمانده از تحصیل که در موج دوم مهاجرت، به ایران آمده بودند، برنامههای آموزشی را آغاز کردم. بههمراه برخی از دوستان همدانشگاهی، خانههایی را در منطقه «پاسگاه نعمت آباد» و «زمزم» تهیه و به مدرسه تبدیل کردیم. تجربه تدرس داشتم؛ زمانی که در ایران تحصیل میکردم، به چند دانشجو در بندرعباس و شهرهای همسایه درس میدادم. با توجه به اینکه امکان تحصیل کودکان مهاجر افغانستان در مدارس دولتی ایران بدون مدرک اقامت، وجود نداشت، نیاز به آموزش شدیدا احساس میشد. افرادی که مرا میشناختند، میخواستند تا این کار را انجام بدهم؛ بنابراین برای پیدا کردن معلم فراخوان دادیم. بعد، از کودکان دعوت کردیم؛ در طول سه یا چهار هفته، حدود 300 دانشآموز برای دریافت آموزش آماده بودند.
تشکیل کلاس درس، کف زمین
مدرسه بلافاصله شروع به کار کرد. در شرایطی که موکتی کف زمین پهن کرده و تختهای به دیوار نصب کرده بودیم. کتابهای درسی را هم از مرکز بازیافت زباله تهران جمعآوری کردیم. در این مرکز، دوستانی داشتیم، از آنها خواهش کردیم کتابهای درسی را برایمان جدا کردند و تدریس شروع شد. هرچه پیش رفتیم بیشتر متوجه شدیم که به میز و نیمکت، تربیت معلم، مجله، کتابهای نو، پیک نوروزی، برگزاری مسابقات فرهنگی نیاز داریم؛ همچنین در مناطقی که برای کودکان مهاجر افغانستانی مدرسه وجود نداشت، کمک کردیم تا خانهای تهیه و مدرسه ایجاد شود. در نتیجه این اقدامات توانستیم چند مدرسه در مناطق مختلف برای کودکان مهاجر افغانستانی ایجاد کنیم.
چند سال که گذشت، راه و چاه دریافت کتاب درسی، از وزارت آموزش و پرورش را یاد گرفتم. کمکم سعی کردیم کار را حرفهایتر پیش ببریم. در سالهای بعد، برای کودکان، دو مجله «طراوت» و «کودکان آفتاب» را که با بهترین مجلات ایران برابری میکرد چاپ و مشابه پیکهای نوروزی ایران «پیک گل سرخ» را طراحی کردیم. تلاشمان براین بود که این مجلهها به دست همه بچههای مهاجر برسد. حداقل یک شعر در هر شماره از مجله و پیکها، سروده زندهیاد محمدسرور رجایی بود.
در ادامه، با تاسیس و ثبت انتشارات «آمو» حدود 95 کتاب در حوزه شعر، ادبیات داستانی افغانستان و کتابهای حوزه کودک و نوجوان منتشر شد. این کتابها را به دست کودکان میرساندیم. با کمترین امکانات سعی کردیم کاری انجام دهیم تا کودکان مهاجر افغانستانی بفهمند، کسانی هستند که آنها را میبینند و صدایشان را میشنوند.
با کمک ریشسفیدها کودکان را در مدارس جمع کردیم
برگزاری مسابقات فرهنگی، مشابه مسابقات مدارس دولتی ایران را برای کودکان مهاجر افغانستانی برگزار میکردیم. مثل مسابقات نامهنویسی و کتابخانهای. سعی کردیم مدارس دانشآموزان مهاجر را هم تجهیز کنیم. خوشبختانه موفق شدم بهعنوان تنها مدیر مدارس دانشآموزان مهاجر افغانستانی، بهنحوی در نمایشگاه کتاب «یادِ یار مهربان» در مدارس دولتی ایران به اصطلاح خودم را جا و برای تجهیز کتابخانه مدارسمان، کتاب تهیه و اهدا کنم. همه کودکانی که وارد مدرسه میشدند را رد نمیکردیم و میپذیرفتیم؛ شرایط آموزش را برای آنها فراهم میکردیم. اگر از پیش ما میرفتند، جای دیگری برای تحصیل نداشت. کودکانی که در این مدارس درس میخواندند، از خانوادههای کم توان مالی بودند از طرفی به این دلیل که از سالهای دانشجویی این کار را شروع کردم، سرمایهای برای تجهیز مدارس نداشتم.
مدیران برخی از مدارس تجربه کار آموزشی نداشتند، به آنها کمک میکردم و مشاوره آموزشی میدادم. کلاسهای تربیت معلم را برای بسیاری از مدیران و معلمهای مدارس برگزار کردیم. جلساتی برگزار شد تا مدیران تجربیات خود را با هم به اشتراک بگذارند، در نتیجه این جلسات قواعد و قوانینی برای مدارس نوشتیم. البته اجبار و الزامی برای اجرای این قوانین وجود نداشت، اما مدیران مدارس برای اینکه شاگردان خود را در مدارس نگه دارند، این کارها را انجام میدادند و سعی داشتند که کیفیت کار را بالا ببرند. خیلی از مدیران تجربه فعالیت آموزشی در افغانستان را داشتند، خیلی از مدیران هم سرمایه اجتماعی داشتند، یعنی ریش سفید و بزرگ خانواده بودند، سعی میکردیم با مراجعه به آنها مدارس را در چند منطقه ایجاد کنیم.
اشک توران میرهادی؛ از همت بلند برای تحصیل تا محرومیت کودکان افغانستانی
در طول این سالها تعامل خوبی با انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران و شورای کتاب کودک داشتیم. شادروان توران میرهادی، روزی به مدرسه ما آمد، دید که کودکان در کلاسهای شلوغ، روی زمین نشستند. چشمانش پر از اشک شد؛ از شادی و البته ناراحتی. شاد بود که افرادی، کودکان را در میابند و کودکان جایی دارند که در آن درس بخوانند؛ اما شرایط و امکانات کم کودکان، او را ناراحت کرد. در این سالها نویسندگانی ازجمله آقایان محمود برآبادی، مرجان فولادوند، حمیدرضا شاهآبادی، فریدون عموزادهخلیلی، بانو نوشآفرین انصاری و بانو زهره قایینی با ما همکاری کردند. در نتیجه چندین سال است که عضو برنامه «با من بخوان» هستیم. کتابخانه مدارس ما استاندارد است. این همکاریها باعث شد تا من را بهعنوان نامزد جایزه iREAD (من میخوانم) معرفی کنند.
از وجود جوایز بینالمللی ترویج کتابخوانی بیاطلاع بودم
بهعنوان یک فعال فرهنگی که سالها عمر خود را برای آموزش کودکان و نوجوانان مهاجر افغانستانی صرف کرده است، جوایز بینالمللی کتابمحور، چه تاثیری بر افزایش توجه به شرایط کودکان و ترویج کتابخوانی دارد؟
سال گذشته، از طرف انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، برای جایزه «آلما» یا آستریدلیندگرن نامزد شده بودم، از این جایزه به عنوان نوبل ادبی یاد میشود؛ البته تا این زمان از وجود این جوایز بیاطلاع بودم و نخستینبار سال گذشته نام جایزه آستریدلیندگرن و امسال نام جایزه iREAD را شنیدم. تنها دلیل ورودم به موضوع آموزش و ترویج کتابخوانی به دانشآموزان مهاجر افغان در ایران این بود که میدانستم آنها نگاهشان به دستان ما بود تا ببینند که چه کاری میتوانیم انجام دهیم. کودکان، پشت در مدرسه مانده بودند و جایی نداشتند. این لطف و مهربانی دوستان در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و شورای کتاب کودک بود که بزرگوارانه مدارس ما را دیدند، همیشه کتاب و نویسنده برای آن مدارس فرستادند و سعی میکردند تا جایی که میتوانستند کمک کنند.
از تاثیرات نامزد شدن در جوایز بینالمللی این بود که سعی کردیم، تخصصیتر به کارهایمان نگاه کنیم. حتی شده کمی صدای کودکان مهاجر افغانستانی در ایران و افغانستان را به گوش جهان برسانیم. کودکان مهاجری که در ایران درس میخوانند کودکان خوشبختی هستند، حتی آنهایی که در مدارس خودگردان هم درس میخوانند؛ زیرا کتاب درسی و معلمان با سوادی دارند که به آنها آموزش بدهند، اما اینکه برخی کودکان افغانستانی نمیتوانند به مدارس بروند، دردناک است کودکانی که به کتاب و به معلم دسترسی ندارند. با آنان در ارتباط هستم و میدانم که چقدر با مشکل مواجه شدهاند.
امیدوارم در نتیجه نامزدی در این جوایز، توجه به آموزش کودکان مهاجر بیشتر شود و بتوانیم صدای کودکان را به جهانیان برسانیم. باز هم در افغانستان شرایط سخت است. شهرها سوزانده میشود و واکنش جامعه جهانی به این اتفاقها، هیچ است. انگار شرایط عادی است. امیدوارم نامزدی در این جشنوارهها، موجب شود اندکی صدای مردم افغانستان به گوش مردم جهان برسد؛ همچنین نویسندگان و شاعران ایران مقداری به کودکان مهاجر توجه کنند. البته در سالهای اخیر کتابهایی دیدم که در آن نویسنده و شاعر به کودکان مهاجر توجه کردهاست در حالیکه این دیدگاه پیش این اتفاقها خیلی کم بود یا نبود.
کودکان؛ نخستین قربانیان طالبان
بهخصوص در این روزها که بلای خانمانسوز طالبان دوباره به جان خانوادههای افغانستانی افتاده است، شرایط کودکان در افغانستان سخت است. نخستین قربانیان این بلا کودکان هستند که از درس و تحصیل محروم میشوند، مدارس، ویران و کتابها سوزانده میشود. پیشدرآمد این اتفاقها بمبگذاری در چند مدرسه کابل بود. طالبان هرجا مدرسه میبیند، تخریب میکند و به آتش میکشد.
متاسفانه اینها دشمن علم، آگاهی، مهربانی و دوستی هستند. هر جایی میبینند که علم و آگاهی وجود دارد، آن را نابود میکنند و آتش میزنند. امیدوارم هرچه زودتر این بلا از سر افغانستان کنار برود و کودکان در آسایش و امنیت بتوانند درس بخوانند.
برای ساخت جهان آینده باید کودکان را پرورش دهیم
متاسفانه ادبیات کودک در میان جامعه ادبی افغانستان، بسیار ضعیف است. شاعر افغانستانی که در حوزه کودک بسراید و با روحیات کودکان افغانستانی شعر بگوید، انگشت شمارند. آقای رجایی از افرادی بود که با شناخت دقیق این کار را میکرد، اما عمر کوتاه، اجازه نداد که به کارهایش ادامه بدهد. شاید این جوایز، تلنگری به شاعران و نویسندگان حوزه کودک و نوجوان در افغانستان باشد تا برای کودکان کار کنند.
اگر بخواهیم جهان آینده را بسازیم هیچ راهی نداریم جز اینکه روی کودکان کار کنیم و ذهنیت آنان را به ذهیتی دیگرپذیر، ذهنیتی که بتواند با دیگران تعامل کند، سایر ادیان و زبانها را بپذیرد و با آنها دوست باشد، پرورش دهیم. اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم نهتنها در افغانستان، بلکه هیچ جای دیگر روی آرامش را نخواهیم دید.
نظر شما