سروش مظفرمقدم خودش این کتاب را پختهترین اثرش میداند و میگوید «باد مرگ» را با اعتماد بهنفس، بهدستِ ناشر سپردم. اولین کتابی که از سروش مظفرمقدم خواندم ناماش «شهر فرنگ» بود که سال 1380 چاپ شد و پس از آن کتابهای «کابارهی عدم»، «این سر کهنشانِ سرپرستی است»، «بادها و برگها»، «دخمهی روشنفکرانِ شکستخورده» و دو کتابِ تحقیقی درباره «عماد خراسانی» و «محمدباقر کلاهیاهری» از این نویسنده روانه بازار نشر شد.
سروش مظفرمقدم درباره کتاب «بادِ مرگ» به خبرنگار ایبنا میگوید: ماجرای این کتاب به زندگی پزشک جوانی برمیگردد که برای ماموریتی به دهکدهای رفته و آنجا مقیم است. این پزشک علم را کلیدِ همهچیز میداند ولی طی سفری از یک روستا به روستایی دورتر، اتفاقاتی برای این پزشک میافتد که اساسِ دیدگاهش را راجعبه علم، انسان، زندگی و حیاتانسان تغییر میدهد و دروازههای جدیدی را به روی او باز میکند و ما در این بخش از کتاب با آمیختگی متافیزیک و جهان خودمان روبهرو میشویم.
این روزنامهنگار «بادِ مرگ» را از رسته ادبیات گمانهزن و فانتزی میداند و میافزاید: بقیه داستانهای کتاب هم تِمی شبهتاریخی و اجتماعی دارند. نوشتن این داستانها چهارسال به طول انجامید. موضوع داستانها دغدغههای من در سالهای پایانی دههی نود هستند. دوست داشتم با نگاهی تازه دغدغههایم را بیان کنم و داستانهایم صرفا برای سرگرمی نباشند و نگاهی ژرفتر به مفاهیم عمیق حیات بشر یعنی زندگی، مرگ، میرایی و نامیرایی داشته باشم که در داستانهای کتابِ جدیدم، دغدغهام همین بوده است. این سالهای اخیر طی تغییراتی، از داستانکوتاه، به سمتِ داستانهای نیمهبلند، بلند و رمان حرکت کردم.
او ادامه میدهد: کتاب «بادِ مرگ» در مقایسه با آثارِ قبلیام از نظرِ تکنیکی و زبانی کاملتر، بسیطتر و ژرفتراست. میتوانم تمامقد پشت این هفتداستان بایستم و از آن دفاع کنم. به قول گراهام گرین، هنر محصول خطای انسانی است و لذا شاید لغزشهایی در داستان باشد اما در نهایت این کتاب، اثر قابل ارائهای است چرا که برای آن از روح، فکر و جان خرج کردم.
وقتی از او درباره اینکه فکر میکند «بادِ مرگ» چقدر دیده شود؟ سوال میکنم، پاسخ میدهد: دوستی میگفت تمام نویسندگان نوپا و کهنهکار تلاش میکنند اثرشان در فضای مجازی و مطبوعات دیده شود. اما گاهی هم میبینیم برخی کتابها دیده میشوند، اما خوانده نمیشوند و این نکته قابل تاملی است. من ترجیحم این است که کتابم کمتر دیده و بیشتر خوانده شود. دوست دارم در خلوت خوانده شود، آدمها آن را بههم معرفی کنند و آن را بهیکدیگر امانت بدهند. یک نویسنده تفکر میکند و زماناش که کیمیاترین داشته هر انسانی است را فدای خلق اثرش میکند. از مردم میخواهم «بادِ مرگ» را بخوانند و نظرشان را با من در میان بگذارند چراکه این نظرات به من انگیزه خواهد داد.
سروش مظفرمقدم در انتها بیان میکند: در این ایام و با وجودِ حجم زیادِ اخبارِ ناراحتکننده، تمام ما به کتاب و عمیقترشدنمان در خلوت، نیاز داریم بنابراین تاریخ، فلسفه، رمان و.. را بیشتر بخوانیم و از فضای مجازی به اندازهی آگاهی و ضرورت استفاده کنیم و خودمان را از ترکش رسانهها دور نگه داریم، با غنیترکردنِ روح و ذهنمان به خود آرامش بدهیم. فراموش نکنیم این «آرامش» با «بیتفاوتی» فاصلهی معناداری دارد چراکه آرامش باعث میشود ما با روحی شادابتر و ذهنی آمادهتر به استقبال آنچه که در انتظارمان است برویم. ما باید بر حجم خواندههایمان اضافه کنیم. ملت ناآگاه محکوم به تکرارِ تجربیاتِ قبلی خود است.
یادآوری میشود، مجموعه داستان «بادِ مرگ» در 190 صفحه، قطع رقعی و جلد شومیز از سوی نشر «مانیا هنر» روانه بازار نشر شد.
نظر شما