انتشار «سینماشعر» بیشک اتفاق خجستهای است در برهوت چاپ آثار ارزشمند و انتشار دریایی از آثار ضعیف و میانمایه؛ اما دلیل این اتفاق فرخنده چیست؟ یکی از ویژگیهای «سینماشعر» بدعتها و خلاقیتهای کلامی و بینارشتهای است؛ همان ویژگی که از سرچشمههای اقتباس میتراود، اما دیگرگونه.
اقتباس عموما راهی مالوف از رسانههای ذاتا ذهنی مانند داستان کوتاه و رمان به رسانههای عینی همچون تئاتر و سینماست ولی در این مجموعه، شاعر راهی دیگرگونه را پیموده و آزموده است. او این جاده را وارونه پیموده است. این خلافآمدِ عادت، سرچشمهی اشعاری میشود که در نوع خود یکه و نادر است. تا آنجا که به یاد دارم تاکنون کسی در ادبیات ایران اقتباس شاعرانهای از سینما نداشته است. تنها یک مورد را میتوان مثال زد و آن از مجموعهی قبلی شاعر با عنوان «فریمهای شهر نگاتیو» است که بخشی از اولین و نابترین تجربهها را در خود جای داده است. مجموعهی «سینماشعر» حاوی سه بخش «به وقت قرنطینه»، «تغزل سپید» و «سینماشعر» است که تلاش میکنم به هر سه بخش بپردازم.
بخش «به وقت قرنطینه» که نشاندهندهی بهروز بودن و حساسیت شاعر در زیستِ میان بحرانهای کنونی جامعه است، دارای 29 شعر است که محدوده و مرزهای عاطفی، احساسی و درونی این پدیده یعنی قرنطینه را در وجود انسان معاصر تبیین میکند. شاعر با کمترین کلمات و انتخابی مقتصدانه بدون حشو، خواننده را با وضعیت کنونیاش در دوران پاندمی کرونا روبهرو میکند:
ساعتها جمعه
روزها جمعه
هفتهها جمعه
آدمهای کاربنی
صورتهای کاربنی
بودنهای کاربنی
این شعر شماره 26 مجموعه است؛ شعری که به زیبایی از تکرار واژه و مفهوم برای یکنواختی و بیهودگی بهره میبرد. «جمعه» روز تعطیل و بهمثابه نقطه پایانی بر هفته است. ساعتها تعطیل، روزها تعطیل و هفتهها تعطیل هستند. این بند به زیبایی در تناظر با تکرارِ بند بعدی قرار میگیرد. آدمها کاربنیاند؛ هم برون (صورت/شکل) هم درون (بودن/معنا). تکرار به تکرار میانجامد. در واقع ضربِ تکرار در تکرار، چیزی که جز عبث بودن و بیهودگی را بازنمایی نمیکند.
این شعر علاوه بر سه مصرعی بودن که یادآور تقسیمبندیهای زمان (ثانیه، دقیقه و ساعت) است، به شکلی بسیار ساده و صناعتمند، بازتاب قدرت مسلط دوران بیماری کروناست.
یا شعر شماره 16:
وقتی
بیبهاست وقت
خواب بپوس
ساعت عبث
با آن سه اسب عصاری
شاعر در این شعر که تعداد کلماتش یادآور شمارههای ساعت است، زمان را کیفیتسنجی میکند. زمان که زمانِ کَمّی است بیبهاست و نتیجهی آن، زمانِ کیفی که چیزی جز «پوسیدن» نیست. این ارزشگذاری حتی مبتنی بر قواعد اقتصاد بازار نیز هست. کالایی که بیبهاست، فراوان و از نظر کمی در دسترس است و میشود بهراحتی مصرفش کرد. در ادامه استعارهی «اسب عصاری» برای ساعت تشبیه بینظیری است که بدون حشو و بسیار پیراسته معنا را در ذهن خواننده متبادر میکند که مخاطب از خود میپرسد چگونه این کلمات به این سادگی و زیبایی در کنار هم نشستهاند.
در بخشی از شعر شمارهی 34 (فصل «تغزل سپید») را میخوانیم:
از هیروگلیف
فاصله گرفتهام
به حرمت کلمه و دیری است
«دوستت دارم» را
مینویسم
با عشق
این شعر در ستایش «کلمه» است. در شعر یادشده از کلماتِ تصویری در دوران باستان (هیروگلیف) به هیروگلیف مدرن (قلبکها و ایموجیها) میرسیم. این شعر، دعوتی است به کلمه، به زبان و به عشق در بیحوصلگی انسان معاصر و شیوع زبانی بیاصالت که تمام احساس و عشق را به «قلبک»ی (چقدر ابداع این واژه بجاست و در این شعر کاربرد دارد) فرو میکاهد. انسان از گفتوگو عاجز است، بیحوصله است و عشق و کلمه را حرمت نمینهد. شاعر میگوید بار دیگر «عشق را هجی کن». هجی کردن که یکی از قدیمیترین تکنیکهای یادگیری است (به قدمت زبان) اینجا به دو معناست: هم آموختن کلمه و هم آموختن عشق. در این شعر نیز شاعر دوباره یکی از حفرههای وجودیِ انسانِ مدرن را به چالش میکشد و در دنیایی سرشار از شکلکها و ایموجیها، دعوت به پاسداشت کلمه و عشق میکند.
اما بخش «سینماشعر»:
هر بیداری
با عینکی
که تصویر خواب را
قاب میگرفت
و پالتویی
از تارو پود تپانچه
میرفت
تا کشتههای چند شلیک بعد
در این شعر چه اتفاقی افتاده است؟ بهطور معمول وقتی اقتباسی برای سینما صورت میگیرد، بر دو محور رویداد و شخصیت استوار است به این معنا که یا شخصیتی یا رویدادی از یک داستان یا نمایشنامه یا ماجرایی واقعی، منبع اقتباس قرار میگیرند، هرچند اتمسفر نیز میتواند منبعی برای اقتباس باشد؛ اما اقتباس در شعر چگونه است؟ شاعر کدام را مبنا قرار میدهد؟ بنا به ذات شعر که ابتدا «احساس» را درگیر میکند و لذت میآفریند و در مرحله بعد «اندیشه» را تلنگر میزند، شاید شخصیت و اتمسفر مبنای اصلی باشند. شاعر در این رویکرد تازه، یعنی اقتباس شعر از سینما توانسته شخصیت، رویداد و اتمسفر را به خدمت بگیرد. شاعر چگونه توانسته همه این ویژگیها را در شعر احضار کند؟ بخشی از این احضار، نشانههای برآمده از فیلم است. در فیلم نئوگنگستری «لئون/ حرفهای» با بازی ژان رنو در نقش «لئون» و ناتالی پورتمن در نقش «ماتیلدا» شاهد یک پارادوکس هستیم، یک شکاف. «لئون» با معنای آیرونیک «شیر» گنگستر و آدمکشی حرفهای با قلبی مهربان است. این تضاد، نطفه تولد درام است. آنچه که شاعر به دقت یک نشانهشناس این پارادوکس را در ژرفای فیلم استخراج میکند:
هر بیداری
با عینکی
که تصویر خواب را
قاب میگرفت
و پالتویی از تاروپود تپانچه
میرفت
تا کشتههای چند شلیک بعد
نیمه آسمانیاش
گلدانی
سرشار برگهای خورشیدی
که بر روزهای سربیاش
سبزریزان بود
شاعر در ادامه با دقت یک منتقدِ ریزبین سینمایی به «سطِر مضمون» دست مییابد و اینجاست که از سطرِ مضمونِ فیلم، شعر متولد میشود. به زیبایی اینجا میخوانیم:
روزی
در ساعت شر
معصومیتی مجسم را
پناه داد
«لئون»
و از آن پس
در قلبی بهنام «ماتیلدا»
پناهنده ماند
این قطعه شاید وجهی روایی داشته باشد که دارد؛ اما اینجا شاعر ترجمان خوبی از این سکانس مهم فیلم ارائه میدهد، گویی یک شیر، بچه آهویی را از چنگ کفتاران و گرگان نجات میدهد و در ادامه که با «از آن پس» آغاز میشود، آنچه که در پی میآید فشرده شده و اینگونه زیبا به هیات شعر در میآید. معنای «پناه گرفتن» و «پناه دادن» به وجهی چندلایه تبدیل میشود. یک گنگستر، همیشه به پناهگاه نیاز دارد، پناهگاهی که در فیلمهای ابرقهرمانی نیز با آن روبهرو هستیم.
بهطور طبیعی یک گنگستر نمیتواند همیشه در یک نقطه ساکن باشد. پناهگاهش باید همیشه مخفی بماند و کسی را بدان راهی نیست، اما در اینجا وقتی به «ماتیلدا» پناه میدهد خود از نظر عاطفی به قلب او پناهنده ميشود. شاعر به زیبایی توانسته با واژهی «پناه» به مضمون فیلم دست یابد، آنجا که شاعر میگوید: «کسب و کار مرگ» به «کسب و کار عشق» تبدیل میشود. در همین سطر پایانی، شاعر دوباره از «ارجاع» استفاده میکند و برای توصیفِ شغل «لئون» از عنوان یک رمان بهره میبرد: «مرگ کسب و کار من است» اثر روبر مرل. این خلاقیتها به لذت خوانش شعر میافزاید.
نکتهی جالب اینجاست که انداموارهی شعر - که میتوانیم آن را در سه پرده تفکیک کنیم - گویی سیر تحول شخصیت در درامِ فیلم است؛ قطعهی اول شکاف و پارادوکس در شخصیت «لئون» را نشان میدهد، قطعهی دوم پناه دادن به «ماتیلدا» و گسترش رویداد و قطعهی سوم نتیجهی نهایی درام و آشتی دو نیروی کاملا متضاد در وجود «لئون».
امید غضنفر در آخرین مجموعه شعرش توانسته مسیرِ تاکنون نرفتهی «اقتباس شعر از سینما» را بهخوبی بپیماید. اشعاری که در بخش «سینماشعر» برای سینماگران، مخاطبان حرفهای و علاقهمندان سینما بهدلیل داشتن پسزمینههای پیشینی، بیشک لذتبخش است. امید دارم این بداعتها و راههای نرفته بیشتر مورد توجه شاعران قرار گیرد.
نظر شما