نشست معرفی و بررسی کتاب «فلسفه انگلیسیزبان 1750 تا 1945» برگزار شد
شیخرضایی: تاریخنگاری این کتاب مسئلهمحور است/ الستی: نیازمند یک تاریخنگاری در فلسفه هستیم
شیخرضایی گفت: این کتاب تاریخنگاریاش مسئلهمحور است؛ یعنی یک مسئله را انتخاب کرده و سعی کرده بگوید در 200 سال نزاع بین طبیعتگرایی و ایدهالیسم چگونه بوده است؟ از سوی دیگر کتاب خیلی مناسب آموزش فلسفه تحلیلی نیست؛ چون فقط دو فصل آخرش فلسفه تحلیلی است و حتی این دو فصلش هم اصول سادهای ندارد.
الستی، عضو هیئت علمی مرکز سیاست علمی کشور در این نشست با اشاره به اینکه نقد چندانی به کتاب ندارد گفت: چون احساس کردم کتاب بسیار خوبی است و ترجمه دکتر خوشنویس هم بسیار تخصصی و روان است، ایشان موارد خاصی را انتخاب و ترجمه میکند.
وی افزود: کسانی که بیشتر روی تاریخ فلسفه تحلیلی کار کردند میدانند که درباره تاریخ فلسفه تحلیلی کمتر کار شده است. این کتاب کاملا فلسفه تحلیلی نیست و دو فصل آخر وارد فلسفه تحلیلی میشود. فصلهای پیش از این فیلسوفان تحلیلی نیستند و صرفا از سوی فیلسوفان تحلیلی مورد ارجاع قرار میگیرند، در این باره ما پراگماتیستها، تیلور، .... را داریم. این کتاب از جنس آثاری است که نگاه تاریخی به فلسفه تحلیلی دارد و سعی میکند ریشههای فلسفه تحلیلی را بیابد. در این میان برخی از آثار، مانند کارهای فریدمن ترجمه نشده که فلسفه تحلیلی را در نگاههای نوکانتی و فلسفه قارهای دنبال میکند.
این استاد فلسفه توضیح داد: این کتاب سعی میکند به این رویکرد نزدیک شود که اگر مفهومی را ارائه میکنیم آنقدر دقیق و شفاف باشد که قابل نقد باشد بنابراین مفاهیم باید در این نگاه به نوعی قابل ارائه باشند که نقد شود و مثل هایدگر نباشد که صرفا مفاهیم آن را باید تفسیر و تعبیر کرد.
وی تاکید کرد: فلسفه تحلیلی اینگونه شروع کرده که مفاهیم باید شفافیت داشته باشد و قابل نقد باشند و بتواند به نقدهای دیگر هم پاسخ دهد. به همین دلیل فیلسوفان نظاممند فلسفه تحلیلی به دنبال این هستند که برای هر نقدی پاسخ داشته باشد و چنین تمایلی برای اینکه ما فلسفه را شبیه چیزی کنیم که در اجتماعات طبیعی رخ میدهد، این است که فلسفه را از تاریخ فلسفه جدا کند. کسی که فیزیک میخواند، شاید نیاز به این پیدا نکند که تاریخ فیزیک هم بخواند. فلسفه تحلیلی هم سنتی را شروع کرد و در این کتاب شروعکنندههای آن کسانی مانند راسل هستند و از سوی دیگر کسانی هستند که تحصیلکرده فیزیک هستند.
الستی در ادامه بیان کرد: خیلی از فلاسفه قارهای ادعا میکنند فلسفه چیزی نیست جز تاریخ فلسفه. اکنون کتابهایی که در این حوزه نوشته میشود بهطور مثال در حوزه معرفتشناسی به دنبال تعریف مفاهیم است، گویی نیاز به بیان تاریخ معرفتشناسی نیست. این امر برای فلسفه مشکلاتی ایجاد کرده است، این مشکل را زمانی میفهمیم که شما وقتی این کتاب را برای نقد به من میدهید متوجه میشوم. من در فلسفه تحلیلی وقتی درباره معنا و ارجاع میخواندم ارتباطی با سخنان میل پیدا کرده است. در علوم طبیعی به نظر میآید که یک نظریه غالب مانند نظریه نیوتن میآید و به ما یک چارچوب مفهومی میدهد و تمامی مفاهیم در داخل این چارچوب به واسطه ارتباطش با دیگر مفاهیم معنا مییابد. به طور مثال درباره نیرو باید به ارسطو بر گردم و ببینم چه واژههایی در این باره در آن دوران وجود داشته است. اما وقتی این نیرو وارد نظریه نیوتنی میشود تبدیل به واژهای میشود که میتوان در فرمولهای صوری از آن استفاده کرد و آن را نقد کرد.
عضو هیئت علمی مرکز سیاست علمی کشور با بیان اینکه در فلسفه چنین چیزی رخ نمیدهد یادآور شد: در فلسفه اگر بخواهیم معادل چنین ماجرایی داشته باشیم باید به دنبال نظراتی باشیم که بتوانند همین کارکرد در نظرات نیوتنی و فیزیکی را داشته باشند و به واسطه همین نظرات بتوان تاریخ را کنار گذاشت. وقتی این کتاب را میخوانید متوجه میشوید که در آن سعی شده بسیاری از این موارد از هم تفکیک شده است.
حسین شیخرضایی عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه نیز در این نشست درباره تاریخ فلسفه سخن گفت و افزود: وقتی با یک کتاب تاریخ فلسفه رو به رو میشویم و میخواهیم درباره آن صحبت کنیم کار سختی است چون انواع مکاتب و آثار در آن وجود دارد و نمیشود درباره همه آنها حرف زد. اگر ما تاریخ فلسفه را رشتهای بدانیم که سعی میکند اتفاقات سیر اندیشه فلسفی را بازگو کند قاعدتا از تاریخ فلسفه انتظار داریم یک روایت و گزارش اتفاقات فلسفی را ارائه دهد و همچنین انتظار داریم اندیشههایی که در فلسفه آمده را برای ما فهمپذیر کند.
وی در ادامه با اشاره به اینکه نیازمند یک تاریخنگاری در فلسفه هستیم گفت: اکنون برخی از سرفصلهای این تاریخنگاری را مرور میکنیم که ببینیم چه قدر میشود در این حوزه تنوع داشت. یکی از پرسشهایی که در تاریخنگاری فلسفه ارائه میشود این است که مورخ تاریخ فلسفه چه ادعاهایی را میتواند ارائه دهد؟ یکی از شایعترین رویکردها این است که روایتها منحصراً توصیفی باشد. بدین معنی که فلان فیلسوفان چنین و چنان گفتند. بنابراین فقط به توصیف محدود میشود. کسانی که در تاریخنگاری فلسفه رویکرد اثباتگرا دارند تاکید دارند که تاریخ فلسفه مجموعه توصیفی است و فرق آن با علوم طبیعی این است که در آنجا شما به دنبال صدق طبیعی هستید اما در تاریخ فلسفه این صدقها تاریخی هستند.
به گفته این استاد فلسفه، باید توجه داشت که این یک طیف است و آن طرف طیف کسانی هستند که معتقدند توصیف محض وجود ندارد و همیشه توصیف با دو عنصر دیگر همراه است؛ تفسیر و ارزیابی. تفسیر یعنی اینکه شما بگویید آنچه پشت ایدههاست چه بوده یا رابطه بین ایدهها چیست. بنابراین از توصیف فراتر میرود و ادعا میکنید چه چیزهایی تصریح نشده و چه معانی بیان نشده است. البته در تفسیر میتوان مشابهتهایی پیدا کرد و تعمیم داد. حرفهایی که گذشتگان زدند امروز هم بیان میشود. ارزیابی هم بدین معناست که بگویید این ادعاها از نظر مورخ درست یا نادرست است؟ چقدر انسجام، اعتبار و کارامدی داشته؟ چه مسائلی را حل کرد؟ چه روابطی با مسایل اجتماعی، اقتصادی داشته؟ پس اینجا عدهای هستند که وظیفه مورخ فلسفه را تفسیر و ارزیابی میدانند و معتقدند توصیف محض وجود ندارد و خیال واهی است و شما در قالب تفسیر و ارزیابی است که میتوانید توصیف کنید و هر فردی در چارچوبهای معرفتی خود تفسیر و ارزیابی میکند و بعد از آن توصیف میکند.
شیخرضایی بیان کرد: این دو سر طیف تاریخنگاری همدیگر را متهم میکنند. اثباتگراها طرف مقابل را به فرافکندن زمان حال به گذشته متهم میکنند و میگویند گویی گذشته را در پناه حال میفهمید و به همین دلیل اصالت حال را میپذیرید و دچار زمان پریشی و تعمیم و تسری حال به گذشته هستید. از آن سوی طیف نقد میکنند که شما تاریخ فلسفه را با باستانشناسی خلط میکنید. باستانشناس کارش برای امروز اهمیتی ندارد و آن را به عنوان ابژه تاریخی در نظر میگیرد. اینها میگویند شما تاریخ اندیشه را عقیم میکنید؛ گویی تاریخ فلسفه از دغدغههای منقطع است و چیزی از آن نمیتوانیم بیاموزیم و فقط آن را توصیف میکنیم.
عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه با بیان اینکه هیچ کدام از تاریخهای فلسفه فقط توصیف یا تفسیر نیست و میتوان موضعهای بینابینی را تصور کرد تاکید کرد: یکی این است که مورخ فلسفه باید بی نظر باشد و ارزش داوری نکند. این به رویکرد اثباتگرا نزدیک است و نقد باید به شکل بینظرانه باشد. پس مورخ در اینجا ارزیابی و تفسیر میکند اما موضع خودش در آن دخالتی ندارد.
وی گفت: مسئله بعدی در تاریخنگاری فلسفه، رابطه بین رشته فلسفه و تاریخ فلسفه است. در فیزیک رشته فیزیک و تاریخ فیزیک ربط ارگانیکی باهم ندارند و اگر میخواهید فیزیکدان خوبی باشید لازم نیست تاریخ فیزیک را بدانید. برخی درباره فلسفه معتقدند این رشته هم مثل علوم طبیعی است و شما در نظام تاریخی دنبال صدقهای تاریخی هستید و در نظام فلسفی دنبال صدقهای عالم.
شیخرضایی افزود: این یک رویکرد افراطی است که خوشنویس هم در مقدمه کتاب به آن اشاره کرده است. ادعای دیگری هم مطرح است که در ایران و نظام تعلیم و تربیت روی آن تاکید میکند و آن این است که آموزش فلسفه ضرورتاً دربردارنده مطالعه تاریخ فلسفه است و شما نمیتوانید فلسفه بیاموزید، مگر این تاریخ فلسفه را بدانید. ادعا در اینجا این است که فلسفه ذاتاً امر تاریخی مبتنی بر صیرورت و تحول ایدهها در بستر تاریخی است. یک موضع فلسفی فقط وقتی فهم میشود که موضعهای پیشینی، کنونی و آینده آن را بفهمیم.
به گفته این استاد فلسفه، اگر شما معتقد به دیدگاه دوم باشید که فلسفه ذاتاً امر تاریخی است آنگاه آموزش فلسفه به این شکل است که در دوره کارشناسی است. از فلانی تا بهمانی. اما اگر معتقد باشید فلسفه را بدون تاریخ میشود یاد گرفت میشود فلسفه معرفتشناسی، ذهن و .... اینگونه میتوانید بدون تاریخ جلو بروید. باز میشود در این حوزه وسط طیف را در نظر گرفت. برخی از نسبتهای کمرنگتری حرف میزنند و میگویند برای فهم فلسفه در همه موارد تاریخ فلسفه لازم نیست و ارتباط یک طرفه است نه دو طرفه!
شیخرضایی افزود: مسئله دیگر در تاریخنگاری فلسفه این است که اساساً تاریخ فلسفه چه ارزش و اهمیتی دارد و به چه دردی میخورد. باز کسانی که به اثباتگراها نزدیکاند تاریخ فلسفه را برای کار فلسفی میدانند و جنبه سلبی آن را میبینند.
شیخرضایی: اضافه کرد: به هر حال بین این دوسطح نگاههای مختلفی وجود دارد که برای آموزش فلسفه مهم است، برخی میگویند ارزش و اهمیت تاریخ فلسفه در این است که منبع الهام از فیلسوفان است، وقتی نگاه میکنید چگونه یک فیلسوف خودش را وقف حقیقت کرده و زندگیاش تحت تاثیر این بوده برای دانشجوی فلسفه الهامبخش است. به جز الهامبخشی فردی، الهامبخش مسائل هم هست.
وی افزود: برخی هم معتقدند راه حلهای جدیدی میتوانید پیدا کنید و اگر مسائل را به گذشته ارجاع دهید راه حلهای جدید مییابید. ما ایده تکرار داریم که میگوید سیر تحول یک فرد از جنبههای مختلف تکرار همان روندی است که نوع بشر در تاریخ خودش طی کرده و اگر کودک خودش را از جهان جدا نمیبیند این متناظر با یک دوره تاریخ بشر زندگی بدوی بوده و بعد وقتی خودش را جدا میکند و خودمحوری دارد متناظر با یک مرحله دیگر در تاریخ تمدن است. بعد مهارتهای فکری و انتزاعیاش رشد مییابد یا در دوره نوجوانی احساساتی میشود و متناظر با قرون وسطی است.
شیخرضایی با بیان اینکه گویی فلسفه در حال پیشرفت است و هر مرحله از مرحله قبلی بالاتر است یادآور شد: دلایل دیگری هم مانند تحول فرهنگ مطرح میشود که آن را با فهم تاریخ فلسفه میتوان درک کرد. مسئله نهایی هم در تاریخنگاری فلسفه رویکردهای آن است، یعنی وقتی مورخ فلسفه میخواهد بنویسد چگونه به موضع خودش نزدیک میشود. و انواع مختلفی داریم. یک نوع تاریخنگاری ایدئولوژیک داریم، یعنی نویسنده ایدههای ثابت و غیر تزلزلی دارد و در تاریخ میگردد که نشان دهد این ایدهها کجا وجود داشته و درست یا غلط است. به طور مثال شما ایئولوژی مارکسیستی دارید. این رویکرد طرفداری ندارد.
به گفته وی، تاریخنگاریهای نسبتاً جدید هم وجود دارد که تاریخنگاری اجتماعی فلسفه هستند و نشان میدهند ایدههای فلسفی در چه بافتی مطرح شدند و چگونه عناصر بیرونی به فلسفه شکل دادند. رویکرد بعدی زندگینامهای است که تاکیدش روی اشخاص است و میگوید هر فرد با ویژگیهای خاصش چه سخنانی گفته است. تاریخنگاری بعدی محققانه است و هدفش سیر اندیشه نیست؛ بلکه ترجمه و بیان دقیق سیر تطور است.
شیخرضایی با اشاره به انواع دیگری از تاریخنگاری عنوان کرد: تاریخنگاری بعدی دفاعیه است. یعنی مورخ از یک نگاهی دفاع میکند و میخواهد نشان دهد این ایده در تاریخ چگونه مطرح و بر رقیبانش پیروز شده است. تاریخنگاریهای ادبی هم داریم که تمرکز بر فرم آثار فلسفی دارد و بر صور خیال، زاویه دید متن و ... تاکید دارد. تاریخنگاری بعدی تفننی است که میگوید ما بهصورت تفننی به سراغ متون میرویم و برای مسائل خودمان راهکارهایی پیدا میکنیم بدون اینکه مورد نظر نویسنده اصلی آن متن باشد. بنابراین تاریخ را ابزاری برای بارش فکری میدانند برای اینکه تاریخ خودشان را بنویسند.
شیخرضایی یادآور شد: در پایان هم رویکرد تاریخنگارانه مسئله محور است، یعنی نویسنده یک مسئله اصلی انتخاب میکند و در یک دوره تاریخی نشان میدهد چگونه با آن مسائل کلنجار رفته و بحث جلو رفته است. رویکرد کتاب حاضر به این بخش نزدیک است. تاریخهای فلسفه برخی از آنها عمومی است و کل تاریخ فلسفه را پوشش میدهد و برخی هم فقط بخشی از آن را پوشش میدهد. حتی در تاریخهای عمومی هم فصل را یکی مینویسد به طور مثال تاریخ آنتونی کنی تنها کتابی است که یک نفر درباره تاریخ فلسفه اثری نوشته است. بنابراین کتابهای تاریخ فلسفه گاهی شخص خاص، دوره خاص، فرهنگ خاص، ایده خاص و .. نوشته شده و از مدل تاریخ فلسفه راسل دور شده و بیشتر عمومی شده است.
به گفته شیخرضایی، عموماً تصور بر این است که فلسفه تحلیلی خیلی کاری به تاریخش نداشته و این درست است. اما تاریخ فلسفه تحلیلی طی سالهای اخیر موضوع داغی شده و کتابهای مختلفی روی این موضوع دست گذاشتند و این بسیار جالب شده است. یکی از کتابهای خوشنویس مانند هانس کلارک درباره تاریخ فلسفه تحلیلی در این دسته است.
وی با بیان اینکه این کتاب محدود و منحصر به فلسفه تحلیلی نیست توضیح داد: اسم آن هم فلسفه انگلیسی زبان است و یک بازه دویست ساله را پوشش میدهد. بنابراین اسمهایی را در این تاریخ نمیبینید و برخی اسامی را هم پررنگتر میبینید و بنابراین هر تاریخ فلسفهای گزینشی است، مثلا درباره حلقه وین به جز ویتنگشتاین و ... در این کتاب چیزی را نمیبینید و در عوض فصل جان استورات میل مفصل است. اما حالا چرا این اتفاق افتاده است؟
او در ادامه یادآور شد: این کتاب تاریخنگاریاش مسئله محور است یعنی یک مسئله را انتخاب کرده و سعی کرده بگوید در 200 سال نزاع بین طبیعتگرایی و ایدهالیسم چگونه بوده است؟ مولف وقتی صورت مسئله را بیان میکند از هیوم و کانت شروع میکند و همه را حول این دوگانه صورتبندی میکند، یعنی هیوم میگوید اگر طبیعتگرایی درست باشد امکان معرفت وجود ندارد. بنابراین یک نمونه از تاریخنگاری مسئله محور است و نویسنده سعی میکند به این چارچوب پایبند بماند. از لحاظ طبقهبندیهای دیگر به سبک توصیفی نزدیکتر است و کمتر نویسنده ارزیابانه بررسی میکند بلکه بیشتر به دنبال توصیف مسائل است نه ارزیابی و تفسیر آن.
شیخرضایی در ادامه با طرح این پرسش که آیا این کتاب برای آموزش فلسفه مناسب است؟ گفت: این کتاب در مجموع اثر دشوار و سطح بالایی است. نقدهایی که درباره اصل کتاب نوشته شده هم همین را میگوید. اینگونه نیست که این کتاب را یک نویسنده به صورت پیوسته درباره تاریخ فلسفههای گوناگون نوشته باشد. بلکه مونوگرافیهایی است که ناشر آن را کنار هم گذاشته شده است.
وی افزود: کتاب اثری پیشرفته است و اگر خواننده کانت و هیوم را نشناسد نمیتواند ارجاعات آن را درک کند. بنابراین خیلی مناسب آموزش فلسفه تحلیلی نیست، چون فقط دو فصل آخرش فلسفه تحلیلی است و حتی این دو فصلش هم اصول سادهای ندارد. این کتاب برای کسی است که دانشی از این حوزهها دارد و برای خودش به دنبال دانش تخصصیتری است. جایی نویسنده کتاب به شرایط اجتماعی اشاره میکند و او را از رویکردهای درونی به تاریخنگاری دور میکند به طور مثال در صفحه 87 اشارههایی به شرایط اجتماعی انگلستان میشود و اینکه چگونه تفکر ایده الیستی در آن دوره اوج میگیرد و چه جایگاهی در جامعه محافظهکار بریتانیایی دارد. از سوی دیگر وقتی درباره حلقه وین حرف میزند به شرایط تاریخی و اثرگذاری روی این فکر اشاره میکند.
شیخرضایی با بیان اینکه کتاب ترکیبی از تاریخنگاری درونی و بیرونی است اما کفه آن روی تاریخنگاری درونی بیشتر است عنوان کرد: به هر حال کتاب آسانی برای فهمیدن نیست و شروع کردن آموزش تاریخ فلسفه از این کتاب کار آسانی نیست. کتابهای دیگری هست که جنبه موضوعی دارد و برای آموزش مناسبتر است.
وی در ادامه درباره ترجمه کتاب هم گفت: در مجموع ترجمه کتاب روان و قابل قبول است؛ با توجه به اینکه متن آسانی هم ندارد؛ اما میشود معادلات بهتری برای برخی از کلمات انتخاب کرد به طور مثال در کتاب به کلمه شهوات اشاره شده درحالیکه این کلمه در فارسی بار معنایی منفی دارد و به احساسات نزدیک است؛ اما این درباره این واژه صدق نمیکند. همچنین اصطلاحی با عنوان «جزئی عریان» وجود دارد که باز کلمه انگلیسی آن سابقه فلسفی دارد؛ بدین معنی که هیچ ویژگیای بر آن حمل نشده است و این در مقابل دیدگاههایی است که معتقدند امور جزئی ویژگیهای ذاتی دارد. به نظر میآید ترجمه عریان برای آن مناسب نیست و از سوی دیگر بسیاری از اسامی پاورقی میخواهد.
نظر شما