سیدقاسم یاحسینی در کتابهای «مقاومت در سوسنگرد» و «گزارش به خاک هویزه» که از سوی انتشارات سوره مهر چاپ شدهاند به این این رخداد مهم پرداخته و به قول خودش زندگی در جنگ را روایت کرده است. به مناسبت سالگرد آزادسازی سوسنگرد (26 آبانماه) با این نویسنده ادبیات مقاومت گفتوگو کردهایم.
شما در ادبیات مقاومت چهره سرشناسی هستید که درباره خیلی از موضوعات مهم دفاع مقدس کتاب نوشتهاید. چه شد که به سراغ داستان مقاومت سوسنگرد رفتید؟
همانطور که میدانید مقاومت و آزادسازی سوسنگرد از اهمیت بالایی برخوردار است. ایده نگارش کتاب در مورد حوادث سوسنگرد و هویزه از آنجایی شکل گرفت که یکی از دوستانم من را به منطقه مرزی بستان برد. از اهواز به سوسنگرد و سپس به هویزه و بستان رفتیم. در این مسیر چند نفر از اهالی آنجا در ماشین بودند و جسته و گریخته خاطراتی از ایام جنگ و تعریف میکردند که این روایتها برایم خیلی جذاب و شیرین بود و با خودم فکر کردم که چرا تاکنون روی این خاطرات کار نشده است.
با یک برنامهریزی شخصی در سالهای 1380 تا 1385 به مناطق مورد نظر در شهرهای بستان و هویزه و سوسنگرد رفتم. حدود 15 نفر از افرادی را که در این نبرد حضور داشتند، پیدا کردم و خاطراتشان را در قالب یک پروژه کار کردم که نخستین آنها «گزارش به خاک هویزه» بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت، ولی متاسفانه به دلایلی که اطلاع ندارم چاپش متوقف شد. کار بعدی «مقاومت در سوسنگرد» خاطرات علی بالشی؛ عضو شورای فرماندهی سپاه سوسنگرد بود. چند کار دیگر با حضور 14 نفر انجام دادم که خیلی مورد استقبال قرار نگرفت، ولی برای من کار جذابی بود و حدود 200 نوار از صحبتهایشان ضبط کردم.
در ضبط و نگارش این خاطرات چه چیزی برایتان جالب و یا پررنگ بود؟ چرا برخلاف کتابهای آن دوره در این اثر نقش زنها در رخدادها پررنگ است و تأکید ویژه بر نقش آنها در آزادسازی سوسنگرد شده است؟
نکتهای که برایم خیلی جالب بود و انگیزه من برای این کار شد، خودانگیختگی در دفاع مقدس بود؛ یعنی این افراد بدون اینکه وظیفهای داشته باشند، خودجوش و با علاقه و عِرق مذهبی و میهنی وارد کار شدند و با نیروهای عراقی جنگیدند و شهید دادند و در نهایت بعد از یکی دوبار که منطقه بین نیروهای ایرانی و عراقی دستبهدست شد، سوسنگرد را آزاد کردند.
نکته جالب دیگر این بود که این خاطرات به من نشان داد زن ها به اندازه مردها در آزادسازی منطقه خودشان نقش داشتند. ماجرای نقش پررنگ زنها در سوسنگرد را در همین دو کتاب که منتشر شده، برجسته کردم. مثلا خانمی به نام مجیده نگراوی که متأسفانه چند سال پیش فوت کرد، به تنهایی چند عراقی را اسیر کرد و چند باری که سراغشان را گرفتم، موفق به دیدار نشدم اما آقای شریفی و بالشی خیلی مشخص به حضور و فعالیت این خانم در مقاومت و آزادسازی سوسنگرد اشاره کردند.
در جریان نقش مهم زنها در جنگ، ایشان تنها نبودند و در جریان محاصره فرمانداری توسط مردم که منجر به تسلیم عراقیها شد، نقش پررنگ زنها را به وضوح میتوان دید که همزمان همراه با مردها فرمانداری سوسنگرد را محاصره میکنند و تعدادی از عراقیها را بازداشت کرده و به سزای عملشان میرسانند.
به خاطر همین نوبودن و بهویژه نقش فعال زنها در جنگ تحمیلی بود که سوژه برایم جذاب شد. شما اگر همین الان هم به بستان و سوسنگرد بروید، زن ها و مردهایی را با سن بالا میبینید که نقشآفرینیهای بسیاری در جنگ داشتند، ولی به دلیل محرومیت و فقر پروژههای تاریخ شفاهی آنچنانی برایش تعریف نشده، چون بههرحال باید مورخ شفاهی در آنجا حضور داشته باشد، ولی مکان و امکانات مناسبی برای این کار نیست و کمتر کسی این کار را انجام میدهد. البته در سالهای اخیر در فضای مجازی و رسانههای عمومی، درباره سوسنگرد و نقش شهید چمران در این ماجرا و گروه همراهشان مطالب متعددی منتشر شده، اما هنوز وارد ادبیات نشده یا رمان جذاب یا نمایشنامه جذابی در این حوزه ندیدم. در مجموع چیزی که برای من خیلی جالب بود، دفاعی مردمی است که بدون سازماندهی خودجوش به بهترین شکل انجام شد.
راجع به فرآیند شکلگیری و نگارش کتاب «مقاومت در سوسنگرد» هم توضیح کلی بفرمایید؟
در رمضان سال 1384 برای ضبط خاطرات جنگ رزمندههای قديمی به سوسنگرد و دشت آزادگان رفتم، سردار علی ناصری، مرا با علی بالشی آشنا کرد. بالشی از جوانان مبارز و انقلابی و یکی از پایهگذاران سپاه پاسداران سوسنگرد است. در اولین برخورد حاضر نشد از خاطراتش بگويد. خیلی اصرار کردم تا راضی شد پای کار بیاید. آن روزها درگير ساخت خانه بود و ذهنش سخت مشغول گچ، سیمان و آجر. قرار شد بعدازظهرها نزدیک افطار بيايد و از خاطراتش بگويد. ضبط خاطرات علی بالشی، حدود یک هفته طول کشید. در مجموع پنج نوار کاست یکساعته شد. ذهنش دقیق بود اما تاریخ حوادث را از یاد برده بود. به دلیل برخی ملاحظات، از بردن نامهای عدهای نیز خودداری کرد.
از نظر من این کتاب خیلی متفاوت بود و مظلوم واقع شد. علی بالشی، روایت زندگیاش را از ابتدای تولدش شروع میکند و به حوادث کودکی میپردازد. از جوانان پرشوری بود که در جریان انقلاب حضور خوبی داشت. بعد از پیروزی انقلاب، عضو شورای سپاه پاسداران شد، چون در آن دوران سپاه پاسداران در شهرستانهای مختلف بهصورت شورا بود و او تجربه مبارزه با گروههای خلق عربی، تروریستها و بمبگذارهای متعددی بود و درگیریهای مرزی تا ماجرای جنگ تحمیلی داشت.
البته ناگفته نماند که قبل از اینکه گروه شهید چمران به سوسنگرد برسد، زنان و مردان سوسنگردی شهر را آزاد کرده بودند و شرح ماجرا در دو کتابی که منتشر شده، وجود دارد.
بهعنوان یک نویسنده پیشکسوت حوزه ادبیات مقاومت، آثار مرتبط با این حوزه و ازجمله موضوع مهم آزادسازی سوسنگرد، چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
ویژگی برجسته یک نویسنده این است که بتواند با مخاطبش ارتباط برقرار کرده و خیلی راحت صحبت کند. سعی کردم تا جای ممکن از تکلف در واژگان و آوردن کلمات ارزشی و ایدئولوژیزه کردن قضایا، دوری کنم. اگر از کسی نام بردم به نام خود شخص گفتم و ادبیات تبلیغی را قبول ندارم.
باید سعی کنیم به توصیف خنثی بپردازیم، چون خواننده هوشیار است و خیلی راحت حقیقت را تشخیص میدهد. خنثی بودن با بیتفاوتی فرق دارد و بهنظرم نباید از واژههای نخنما شده استفاده کرد و پژوهشگر و نویسنده حوزه تاریخ شفاهی موظف است در همان ساختار روایت کند.
از نظر من در ادبیات دفاع مقدس باید زندگی در جنگ را روایت کنیم نه اینکه خود جنگ را موضوع اصلی قرار دهیم. در آن دوره مردم و رزمندگان با هم قهر و خصومت و شادی داشتند و درعینحال با عراقیها میجنگیدند و در واقع زندگی جاری بود. اگر بخواهیم با گرایشهای ایدئولوژیک و کلمات نخنما شده خاطرات را روایت کنیم، اولین چیزی که از دست میدهیم، مخاطب است.
نظر شما