دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۷
بالا و پایین‌های کتاب خواندن؛ به مناسبت آغاز هفته کتابخوانی

نه کتاب، نه اینستاگرام. تنها تعادلی در زندگی‌های همه‌ی ما به هم ریخته که باید بتوانیم درستش کنیم. ما قرار است سال‌های سال زندگی کنیم و به این تعادل نیاز داریم. روز و هفته‌ کتابخوانی مبارک!

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- تبسم غبیشی، نویسنده: امروز روز کتاب و کتاب‌خوانی است و بعد از این، یک هفته با همین نام در پیش است. همه‌جا شلوغ شده. ناشرها اعلام تخفیف می‌کنند و رسانه‌ها از آمار پایین کتاب‌خوانی در ایران غر می‌زنند. برخی هم کمی مهربان‌ترند و تشویق می‌کنند که بیشتر کتاب بخوانیم. هرکس روی سلیقه‌ خودش دست می‌گذارد و چند کتاب را به‌عنوان بهترین کتاب‌هایی که باید خواند، معرفی می‌کنند. اما راستی فایده‌اش چیست؟ این‌ها فقط به فکر جیب خودشان نیستند؟ تبلیغ کتاب تجارتشان است، نیست؟ اما خارجی‌ها چی؟ دکتر سمیعی‌ها و اینشتین‌ها هم می‌گویند کتاب خواندن خوب است. تکلیف ما چیست؟ چه کار کنیم با این حجم تبلیغات و حرف‌های ضد و نقیض؟ بیایید با هم چند نکته‌ ساده را مرور کنیم؛ ببینیم نتیجه‌ای هم دارد؟
 
خودزنی با کتاب
خب، بیایید اول کمی خودزنی کنیم. مثل دیگران، سرانه پایین مطالعه کتاب را بر سر هم بکوبیم. سرزنش کنیم که دیگر توی مترو دست کسی روزنامه نمی‌بینیم و به جایش، همه دارند در گوشی‌های‌شان بازی می‌کنند. نسل جوان؟ آه و واویلا! نمی‌دانند سعدی سفر می‌کرد یا زن سعدی! سلبریتی‌ها؟ شرم بر ما! دو تا نویسنده را هم نمی‌توانند نام ببرند. یادتان که هست؟ خب، حالا که حسابی خودزنی کردیم، برویم و ببینیم واقعاً چه خبر است.
 
ماجرای دعوای کتابخوان‌ها چیست؟
سرانه مطالعه واقعاً پایین آمده است. نه در ایران، که در کل جهان. این تقصیر هیچ‌کس نیست. شیوه زندگی تغییر کرده است و کتاب و مجله دیگر تنها رسانه‌های در دست ما نیستند. خیلی ارزان‌تر و همیشه در دسترس، شبکه‌های اجتماعی در رنگ‌ها و طرح‌های مختلف ما را دوره کرده‌اند. بگذارید دم گوشتان بگویم: هیچ‌کس جان سالم به در نبرده. همین دیشب خودم در اینستاگرام خواندم که نویسنده‌ای، از نویسنده‌های معروف و محبوب خودمان، اعتراف کرده بود پس از دو سه هفته دی‌اکتیو کردن اینستاگرامش نفسش بند آمده و تنش به لرزش افتاده و بله، صریحاً اعتراف کرده بود به این دهکده کثیف جهانی وابسته شده است. چرا راه دور برویم؟ خود من که تیشه دستم می‌گرفتم و دانه‌دانه با ریپورت کردن پست‌های سخیف اینستاگرام ریشه‌شان را می‌زدم، دو ماه پیش و در پی مرگ یکی از عزیزانم به‌خاطر آن ویروس، حسابی افسرده شده بودم و شروع کردم به خواندن جوک‌ها و لطیفه‌های اینستاگرام و کم‌کم حالا نخند، کی بخند! برای دوستانم هم می‌فرستادم تا آن‌ها هم بخندند و پیش خودم می‌گفتم این جوان‌ها و نوجوان‌ها چه بامزه‌اند! از کجا می‌آورند این همه سوژه و طبع بذله‌گویی را؟

خلاصه کلام، اجازه ندهید هیچ‌کس برای صرف وقت در اینستاگرام و کمتر خواندن کتاب سرزنش‌تان کند. حقیقت این است که زندگی راه دیگری در پیش گرفته و از روشنفکر و دانشمند تا کودک کم‌دانش، همه درگیرش شده‌اند. فقط شاید همه باید کمی هوشمندانه‌تر کنترلش کنیم. هنوز تصمیم نگرفته‌ام، شاید پاراگرافی هم در این باره بنویسم. اما خب، این‌ها دلیل نمی‌شود که کتاب نخوانیم! فعلاّ باید از کتاب خواندن بنویسم. هر چه نباشد، امروز روز کتابخوانی است و آغاز یک هفته با نصایح اعصاب‌خردکن! بگذارید من هم اول از کتاب بنویسم، شاید مجالی بود و برگشتم سراغ بحث شیرین اینستاگرام.
 
چرا کتاب بخوانیم؟
باور بکنید یا نه، کتاب خواندن واقعاً فایده دارد. خود من به‌عنوان یک خوره کتاب، آن را به مدیتیشن تشبیه می‌کنم‌. من، لحظه‌هایی که کتاب می‌خوانم، واقعاً از دنیای اطرافم فاصله می‌گیرم. انگار وارد دنیای دیگری می‌شوم و ذهنم از تمام تنش‌هایی که درگیرشان هستم آزاد می‌شود. شما هم اگر کتاب بخوانید، کم‌کم نیروی تخیلتان چنان قوی می‌شود که با باز کردن کتاب کاملا می‌توانید از جهان شلوغ اطرافتان دور شوید، تنفس‌تان آرام شود و از هیاهوی اطراف فاصله بگیرید. و این واقعاً خوب است.

نکته دیگر این است که چه به قصد کیف و تخیل کردن رمان بخوانید و چه به موضوع‌های تئوری علاقه داشته باشید، وقت کتاب خواندن مغز شما فعال‌تر می‌شود. این فعالیت مغزی چند فایده دارد. اول، تمرکز شما را بالا می‌برد؛ دوم، قدرت یادگیری شما را افزایش می‌دهد؛ سوم، وقتی مغزتان این‌همه فعالیت کرد، خوابش نمی‌برد و شما آلزایمر نخواهید گرفت. بگذارید دیگر نگویم کتاب علم و آگاهی شما را زیاد می‌کند! بله، کتاب هم مثل هر تجربه دیگری، مثل سفر، مثل انجام یک کار جدید، مثل دیدار یک دوست بزرگ‌تر و صحبت کردن با او، آگاهی شما را گسترده‌تر می‌کند. فرقش این است که اطلاعاتش فشرده‌تر است و ضمناً می‌توانید با خیال راحت یکجا لم بدهید و در کمال تنبلی، کلی تجربه کسب کنید. اما ای بابا! من تا کتاب دستم می‌گیرم خوابم می‌برد! هی می‌گویید بخوان، بخوان! اصلاً چی بخوانم؟
 
چه کتابی بخوانیم؟
هر چه دوست داری بخوان فرزندم. چه دوست داری؟ اگر داستان عاشقانه دوست داری، از «جین آستن» و «دافنه دو موریه» بخوان. اگر حوصله‌ی این دنیا را نداری، از «کامو» بخوان. اگر نسبت به جهان اطرافت مشکوکی و حس می‌کنی توطئه‌ای در جریان است، از «جورج اورول» بخوان؛ اگر درباره همه چیز زیاد فکر می‌کنی و با خودت کلنجار می‌روی، از «داستایوفسکی» بخوان؛ اگر دوست داری همراه نویسنده به ریش دنیا بخندی و خوش بگذرانی، از «کورت وونه‌گات» بخوان؛ اگر دلت می‌خواهد داستان خیلی هم ربطی به این دنیای مزخرف نداشته باشد، از «گارسیا مارکز» بخوان؛ اگر حوصله‌ این‌ها را نداری و دلت نویسنده وطنی می‌خواهد، از هر سلیقه‌ای که باشی، «احمد محمود» و «عباس معروفی» و «صادق چوبک» و «جعفر مدرس صادقی» را فراموش نکن. بله، نویسنده‌های موج نوی ایران، به‌خاطر تجربه‌های جغرافیایی و تاریخی‌شان بلدند چطور عشق و سیاست و تاریخ را با یک داستان به تو یادآوری کنند، طوری که از لذت اشک بریزی.

احساساتی نشوم؛ از رمان خواندن که سیر شدی، اگر دیدی چیزی که در پس و پشت داستان‌ها هست ذهنت را درگیر کرده، اگر دیدی مفهومی پنهان بیشتر از خود داستان برایت جذاب است، تاریخ بخوان، روانشناسی بخوان، علوم سیاسی بخوان، جامعه‌شناسی بخوان. اگر باز هم ندانستی چه بخوانی بیا سراغ خودم؛ قول می‌دهم کمی که حرف بزنیم، ذائقه‌ات دستم بیاید. آخر من از آن سوی بوم افتاده‌ام. من غیر از کتاب خواندن هیچ کاری نکرده‌ام و این هم خیلی بد است. شاید این هم یک پاراگراف... شاید!

حالا برویم سراغ خواب‌آلودگی تو!
 
چطور کتاب بخوانیم؟
اولین توصیه این است که چیزی را که دوست داری بخوانی. دوم این‌که به اندازه بخوانی، سوم این که همیشه بخوانی.

عادت به هر کاری سخت است. پس خودت را عذاب نده. شبی چند صفحه بخوان. تا جایی که لذت می‌بری بخوان. قرار نیست کتاب خواندن برای تو یک تکلیف عذاب‌آور باشد. برعکس، از کتاب خواندن تجربه‌ای لذت‌بخش بساز. کتاب کاغذی دوست داری یا الکترونیک؟ من پیش‌تر نسبت به کتاب کاغذی حساس و حتی متعصب بودم. اما حالا چند سالی است امتیازهای کتاب الکترونیک را کشف کرده‌ام. راحت همه‌جا همراهم هست، سبک است و توی کیف خراب و مچاله نمی‌شود، در حالت لمیده و به چپ و راست می‌توانی بخوانی‌اش و از همه مهم‌تر، شب که بعد از مطالعه خوابت گرفت، لازم نیست برای خاموش کردن چراغ از جایت بلند شوی و خوابت بپرد!

می‌بینی؟ ما کتاب‌خوان‌ها هم بدجنس و ناقلاییم! تو هم از هر جنسی که هستی، هر طوری که دوست داری بخوان. هر چه دوست داری بخوان. اما حتماً بخوان. می‌دانی چرا؟
 
چرا کتاب؟ واقعاً چرا کتاب؟
جمعیت دنیا بیشتر شده، اخبار گستره‌تر، رسانه‌ها بیشتر، و مغز ما بیچاره‌تر. در شبکه‌های دوست‌داشتنی و رنگارنگ اجتماعی، مغز ما مورد حجوم اطلاعاتی قرار می‌گیرد که حتا وقت نداریم تحلیل‌شان کنیم. در یک روز صدها نوشته می‌خوانیم که نه منبعش معلوم است و نه راستی و درستی‌اش. نه درست و حسابی می‌خندیم، نه درست و حسابی یاد می‌گیریم و نه درست و حسابی می‌بینیم. همه چیز با سرعت رد می‌شود، اما مغز ما فعال است و همه را جذب می‌کند. فیلتر و انتخاب ندارد. تو بهش فرمان داده‌ای و می‌گوید چشم قربان! اما کتاب این‌طور نیست. ممکن است یک هفته یا یک ماه طول بکشد که آن را بخوانی؛ در بین خواندن سطرهایش وقت داری فکر کنی، تحلیل کنی، تصور کنی، و این قدرت ذهنی تو را بالا می‌برد. علاوه بر آن، مطمئنی که نویسنده کتابی که سال‌ها برای نوشتن وقت گذاشته و فکر کرده، چیزی را حساب‌نشده تحویلت نمی‌دهد. می‌گویند نوشتن کتاب «مرشد و مارگاریتا» نُه سال طول کشیده. خوانده‌ایش؟ نه؟ می‌دانی چه را از دست داده‌ای؟ یک شاهکار درباره‌ی تاریخ، مذهب، جدال شیطان و خدا، و همه این‌ها در رمانی که از خنده روده‌برت می‌کند!

می‌گفتم؛ استفاده از شبکه‌های اجتماعی بد نیست. اما اجازه نده بر ذهن تو غلبه کند. سیاستگذاران جهان، در همه زمینه‌ها، اقتصاد، فرهنگ، زیبایی، سیاست و حتا کتاب، دست تو را خوانده‌اند. در یک برنامه‌ریزی مشخص، تمرکز می‌کنند روی یک خبر، یک مد، یک سلبریتی، یک جریان بی‌مایه و آنقدر تکرارش می‌کنند تا تو بهش عادت کنی. آن‌قدر آن را می‌بینی که می‌شود سلیقه‌ات. وقتی این را بدانی، دیگر بازی نمی‌خوری. دیگر می‌دانی چه بخواهی و چه نخواهی، مغز تو از مطالعه‌اش فرمان می‌گیرد. پس به خودت می‌گویی امروز یک ساعت بس است. یا خب، بگذار دیگر این صفحه را نبینم. اما کتاب این‌طور نیست. چیزی را به زور به تو حقنه نمی‌کند. به تو وقت می‌دهد که با او فکر و گفت‌وگو کنی، و باور کن تجربه‌ای باثبات‌تر و ارزشمندتر از هزار پست اینستاگرام بهت تقدیم می‌کند، بدون این‌که بخواهد گولت بزند و بر ذهنت مسلط شود و از تو کسب درآمد کند. همه حرف همین است. آمار کتاب‌خوانی پایین نیامده؛ کتاب، این یار مهربان وفادار، چند رقیب بزک‌کرده‌ی سمج پیدا کرده است. اشکالی ندارد باهاش گاهی وقت بگذرانیم؛ اما یادمان نرود رفیق دانا و آرام و نجیب همیشگی‌مان، با دل شکسته در کنجی نشسته و صبورانه منتظر است بازش کنی. یکی بود، یکی نبود...
 
پاراگراف خصوصی کتاب‌خوانی!
نمی‌دانم رئیس این پاراگراف را منتشر می‌کند یا نه؛ اما من می‌نویسم‌ش. هرچه بادا باد! کتاب خواندن تو را نسبت به آدم‌های اطرافت برتر نمی‌کند. قرار نیست کتاب دستت بگیری و پز بدهی. بنا نیست کتاب ابزاری برای پست اینستاگرام، فخرفروشی، تحویل نگرفتن دیگران یا حتی تغییر دادن روابط عاطفی‌ات باشد.

کتاب خواندن تنها به خودت معنای دیگری می‌دهد. وقتی کتاب می‌خوانی در دنیای دیگری به‌تنهایی قدم می‌زنی و فکر می‌کنی و وقتی از آن جهان برگشتی، آدم دیگری هستی. آدمی که پیش از خواندن آن کتاب نبوده‌ای. به قول «مورا کامی» پس از طوفان آدمی نخواهی بود که به درون طوفان پا گذاشته. موراکامی جای چرندی از این جمله استفاده کرده بود، اما حالا، در این جای درست‌وحسابی، به درد من خورد. زندگی کوتاه است. کمترین کاری که می‌توانیم در این زمان کم انجام بدهیم، شناخت خودمان و دنیای اطرافمان است. کتاب خواندن به تو یاد می دهد که ریزبین باشی و این شناخت را نسبت به خودت در وهله اول، و دیگران و جهان پیرامون در درجه بعدی، به دست بیاوری. جان کلام این‌که وارد طوفان شود. ارزشش را دارد!

جان کلام اینکه نه ما بدیم، نه کتاب، نه اینستاگرام. تنها تعادلی در زندگی‌های همه‌ی ما به هم ریخته که باید بتوانیم درستش کنیم. ما قرار است سال‌های سال زندگی کنیم و به این تعادل نیاز داریم. روز و هفته‌ کتابخوانی مبارک!
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها