یکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۸
فارابی و تفکر او بنیان فکری تمدن نوین اسلامی در ایران است/ چرا فارابی مؤسس فلسفه اسلامی‌ است؟

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: تمدن نوین اسلامی که بر پایه عقلانیت حاصل از تفکر فارابی وارد اندیشه اسلامی شده است، در آثار بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان اوج پیدا کرده و امروز به نقطه تکامل خود در انقلاب اسلامی رسیده است؛ لذا ما فارابی و تفکر او را از بنیان های فکری و نظری این نظام فکری جدید در کشور و جهان اسلام می دانیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روز سی ام آبان ماه که مصادف با روز جهانی فلسفه است به عنوان روز «فارابی» در تقویم ملی ایران به ثبت رسید.این نامگذاری به آن دلیل است که «فارابی» را بنیانگذار حقیقی فلسفه در تمدن اسلامی‌می‌دانند. به همین مناسبت امروز به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت « فارابی» حکیم و فیلسوف برجسته ایرانی  با حضور استادان برجسته ایرانی و خارجی در فضای مجازی در حال برگزاری است. 

این برنامه  در دو نوبت صبح، ساعت ۱۰:۰۰ و بعد از ظهر، ساعت ۱۴:۰۰ برگزار خواهد شد. در نوبت صبح این مراسم و در بخش افتتاحیه محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم ایران سخنرانی کردند. مشروح سخنان سخنرانان افتتاحیه برنامه امروز را در ادامه می‌خوانید:

محمد مهدی اسماعیلی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
سی ام آبان به نام روز جهانی فلسفه نام گذاری شده و این روز به نام حکیم فارابی نیز گره خورده است. «فارابی» در تاریخ اندیشه اسلامی، جایگاه رفیع و بلندی دارد؛ در واقع فارابی اوج قله حکمت و فلسفه  در اندیشه اسلامی‌است. او پیوند دهنده میراث و اندیشه‌های فلسفی ای است که از یونان به جهان اسلام وارد شده بود و در واقع اندیشه‌های غربی را در جهان اسلام به دانش‌هایی پر دامنه تبدیل کرد، تا جایی که او را موسس حکمت و فلسفه اسلامی‌دانند.

در مورد فارابی و اندیشه‌های او، بزرگانی در طول تاریخ سخن گفته اند؛ در ادوار مختلف فارابی شناسان بزرگی در حوزه‌های اسلامی‌و غیر اسلامی، در ایران و سایر کشور‌ها با نگاهی متفاوت صحبت کردند. یک موضوعی که در فارابی نهفته است، قدرت بالای وی در تبیین مسائل پیچیده ای ست که کمتر نظیر آن را می‌توانیم در تاریخ فلسفه اسلامی‌پیدا کنیم و شاید در ادوار اخیر (4 یا 5 قرن اخیر) ملاصدرا شبیه ترین فرد به فارابی در رمز گشایی از این مسائل پیچیده است.

 در احوالات ابن سینا می‌خوانیم، وقتی که کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را مطالعه کرد و با مشکلاتی مواجه شد، هنگامی‌که شرح فارابی را یافت و درآن مداقه نمود، تمام نقاط مبهمی‌که در فهم بیان ارسطو داشت، برطرف  شد. در فلسفه اسلامی‌در کنار توصیفات اسامی‌و القاب مختلفی که برای فارابی به کار برده می‌شود از او به  معلم  ثانی تعبیر می‌کنند. این نشان دهنده جایگاه رفیع فارابی در تاریخ اندیشه به ویژه در جهان اسلام است که در نتیجه او را موسس فلسفه اسلامی‌ می‌دانند.

 بزرگان ما در توصیفات دیگری که از فارابی دارند، از او به عنوان فیلسوف فرهنگ یاد می‌کنند. زیرا او نگاهی عمیق در تبیین مسائل هستی دارد و به همین نسبت وارد حوزه‌های فرهنگی و هنری نیز شده است. در حقیقت در کتاب الحروف یا تحصیل السعاده، برجستگی نگاه فرهنگی فارابی قابل مشاهده است.

فارابی در قرن سوم در طلیعه شکل گیری دوره طلایی تمدن اسلامی‌قرار دارد و اگر بخواهیم معماری را برای این تمدن پرشکوه اسلامی‌ در قرن سوم تا قرن پنجم، به عنوان شخصیتی پیشتاز معرفی کنیم، بی شک آن شخصیت، فارابی است. او با زبان بلیغی که در حکمت، فلسفه، فرهنگ و هنر و در تبیین اندیشه‌های سیاسی داشت، به قله ای با شکوه در تمدن اسلامی‌تبدیل شده است.

از قرن سوم تا پنجم  هجری که در واقع اوج تمدن اسلامی‌است - که ما امروز هم به آن دوران و به بزرگانمان در عرصه ریاضیات، هندسه، فقه و در حوزه فرهنگ و هنر و حتی اخلاق و... می‌بالیم، محصول این دو و نیم قرنی است که از اواسط یا اواخر قرن سوم تا اواسط قرن پنجم و به تعبیری اوایل قرن ششم بسط پیدا کرده است.

ما در قرن چهارم ابن سینا را داریم که دوره پرشکوهی را برای فلسفه اسلامی‌ و عرصه عقلانیت رقم زده است و سپس در انتهای این دوره تاریخی و در غرب جهان اسلام، ابن رشد اندلسی را داریم که تکمیل کننده این مجموعه بوده است. از اینرو فکر فارابی از زبان ابن سینا و از اندیشه ابن رشد وارد دنیای جدید شد  و در معماری فکر و اندیشه غرب جدید و دوره رنسانس به عنوان یکی از پایه‌های این تحول بود.

یکی از مهم ترین امتیازاتی که «فارابی» برای تاریخ اندیشه فرهنگی و دینی ما داشته و امروز هم می‌توان به  آن استناد کرد، حل دوگانه‌هایی است که بعضا حل آنها دشوار بود. فارابی بین اندیشه غربی - یونانی و اندیشه اسلامی‌نوعی سازگاری ایجاد کرد و آن را در خدمت اندیشه اسلامی‌قرار داد. او همچنین میان اندیشه ایران شهری و امامت شیعی و اندیشه سیاسی - اسلامی‌تلفیق بسیار خوبی انجام داد و همه این عناصر را در ایران و جهان به هدف استعلای اندیشه اسلامی‌به استخدام خود درآورد. این مدل که درحقیقت مدلی عقلانی در مواجهه با میراث و در مواجهه با فرهنگ‌های معاصر است، به خوبی در اندیشه فارابی کنار هم دیده می‌شود.

امروز ایران اسلامی‌ ما به برکت انقلاب اسلامی‌ و به برکت موسس حکیم، فیلسوف، فقیه و عارف خود، امام خمینی (ره) میراث تاریخی فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، ابن عربی و ملاصدرا را در تکوین عقلانیت دوره جدید تفکر دینی، حاکم کرده است. والبته ضروری است  که این تفکر امروز هم  در ایران اسلامی‌در حوزه نظری و عملی حاکم شود.

در حقیقت رهبر عزیز انقلاب اسلامی‌نیز، امروز در جایگاه نظریه پرداز تمدن نوین اسلامی‌با استفاده از این ابزار مهم، در حال ایجاد بنای رفیع تمدن نوین اسلامی‌هستند. تمدن نوین اسلامی‌که بر پایه عقلانیت حاصل از تفکر فارابی وارد اندیشه اسلامی‌شده است، در آثار بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان اوج پیدا کرده و امروز به نقطه تکامل خود در انقلاب اسلامی‌رسیده است؛ لذا ما فارابی و تفکر او را از بنیان‌های فکری و نظری این نظام فکری جدید در کشور و جهان اسلام می‌دانیم.

بنده این روز را به تمام اهالی سرزمین فکر و فرهنگ و هنر که به فارابی علاقه مندند و از آثار او نیرو و انرژی می‌گیرند، تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم این مشی عقلانیِ به دست آمده از اندیشه بزرگانی چون فارابی، در جامعه ایرانی با قوت و قدرت ادامه پیدا کند.



حسن بلخاری؛ رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
در مراسم امروز درباب انتخاب روز سی آبان به نام روز بزرگداشت فارابی سخن خواهم گفت والبته ذکر چند نکته دیگر درباره جناب فارابی؛ چون اصل پیشنهاد این روز و ثبت آن در تقویم ملی ما ایرانیان از سوی انجمن آثار و مفاخر بود. و با ادله ای که ارائه کردیم در شورای فرهنگ عمومی‌تصویب شد و بعد در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید. در علت انتخاب این روز به عنوان روز فارابی که معمولا در این موارد به روز وفات و یا تولد و یا روز خلق یکی از آثار مهم از سوی اندیشمندان استناد می‌شود؛ در مورد فارابی ابهاماتی جدی وجود دارد؛ دقیقا نمی‌توان مشخص کرد که روز تولد و وفات او چه روزی بوده است. و یا خلق کتاب موسیقی کبیر و آثار دیگر او چه زمانی بوده است؛ لذا این ابهامات به صورت جدی در منابع وجود دارد.

از سوی دیگر دو  - سه نکته بنیادین و بسیار مهم در حیات فارابی و در جایگاه او در تمدن و اندیشه اسلامی‌وجود دارد که این‌ها فوق العاده مهمتر از روز تولد و وفات یا روز خلق و یا پایان یک اثر اند.

فارابی را بزرگترین فیلسوف مسلمان و موسس و بنیانگذار فلسفه اسلامی‌ می‌دانند. فارابی را کسی می‌دانند که مغز متفکر فلسفه در جهان اسلام یعنی ابن سینا تا حدود زیادی از او بهره برده است و متاثر از او بوده و اشکالات خود را با رجوع به آثار وی حل کرده است. و آنچه را که از فلسفه یونان ادراک نمی‌کرده با رجوع به آثار فارابی ادراک کرده است. داستان مشهوری از فارابی نقل است که:«چهل بار« ما بعد الطبیعه»  ارسطو یا متافیزیک ارسطو را خواندم و متوجه نشدم و اغراض ما بعد الطبیعه فارابی را خواندم و متوجه شدم و در ادراک این معنا صدقه دادم و عبادت کردم.» این خود نشان می‌دهد که شیخ الرئیس فلسفه اسلامی‌در برخی از بنیادی ترین مسائل و معانی وامدار جناب فارابی است.

بنده در مقاله‌ای تخصصی درباب فارابی بحث کرده‌ام و رای فارابی را در قلمرو موسیقی در نقدی که بر آرا فیثاغوریان دارد، مورد بحث و بررسی قرار داده ام. فارابی رای فیثاقوریان را در باب اینکه موسیقی محاکات بانگ افلاک است و موسیقی افلاک را محور قرار می‌دهد، قبول ندارد و این مطلب را در مقدمه موسیقی کبیر زیر سوال برده است. درحالیکه نگره عرفانی و حکمی‌و اخوان الصفای ما کاملا متفاوت با این رای است. ابن سینا در جوار علم موسیقی در کتاب شفا،  این رای فارابی را تقریر و تایید کرده و فارابی را تحسین کرده و او را از محققانی دانسته که به حقیقت مساله نظر می‌کنند نه به آرا سست و مندرس. از این روزدلایل متعددی وجود دارد که حتی شیخ الرییس وامدار فارابی است.

بنابراین معانی و معانی دیگری که عرض می‌کنم و یکی از مهمترین دلایل صوری نامگذاری روز جهانی فلسفه به روز بزرگداشت فارابی این است که در تقویم ملی ایرانف روز ملا صدرا، روز حافظ و مولانا و شیخ اشراق وروز ابن سینا در اول شهریور و روز خواجه نصیر و روز شیخ بهایی را داریم اما روز فارابی را نداشتیم. ما به سراغ روزی رفتیم که در جهان به نام فلسفه شناخته می‌شود و در تمدن اسلامی‌نیز فلسفه با فارابی آغاز می‌شود، بنابراین نسبتی بسیار وسیع و بسیط میان این نام مبارک با این واقعه جهانی وجود داشت به همین دلیل این روز به نام روز فارابی در تقویم ملی ما ایرانیان نام گذاری شد.

از لحاظ تاریخی، فارابی مقدم بر ابن سینا است. فارابی به روایت قالب در 339 هجری قمری وفات کرده است. یعنی نزدیک به اواسط میانه قرن چهارم و چیزی در حدود 31 سال بعد، ابن سینا به دنیا می‌آید. یعنی اگر ابن سینا را متولد 370 هجری بدانیم، تقریبا 31 سال بعد از وفات فارابی به دنیا می‌آید و در 58 سالگی یعنی در نیمه اول قرن پنجم وفات می‌کند. بنابراین جناب فارابی نزدیک به 50 سال مقدم بر شیخ الرئیس است. دلایل متعددی وجود دارد که حقیقتا فارابی را سزاوار مطلق و اکبر فلاسفه و هم موسس و بنیاد گذار فلاسفه اسلامی‌می‌کند و همه این‌ها در به رسمیت شناخته شدن این روز در تقویم ملی ایرانیان به نام فارابی موثر بوده است.

علاوه بر مطالبی که عرض کردم فارابی لقب بلند و معظم معلم ثانی را بعد از معلم اول دارد که ارسطو است؛ افتخار ما است که معلم ثانی و ثالث از آنِ تمدن اسلامی‌است.معلم اول ارسطوی یونانی و بعد معلم ثانی جناب فارابی و سپس معلم ثالث را جناب میرداماد گفته‌اند.

 اینکه ارسطو را معلم اول را نامیده‌اند؛ چون او به حق معلمی‌کرد و علوم را طبقه بندی نمود و می‌دانیم که شرط اول انتقال معلومات این است که قاعده و طبقه بندیِ پایه و بنیادین از لحاظ ساختار داشته باشیم تا  علوم را بتوان منتقل کرد. در کشف‌ها، ما الزاما به طبقه بندی احتیاج نداریم، ولی در ادراکات و در تعلیم و انتقال این امر، ضروری است. جناب فارابی نیزعلوم را در تمدن اسلامی‌14 تا 15 قرن بعد از ارسطو تدوین و طبقه بندی کرد و بسیاری از علوم را اضافه کرد و «احصاء العلوم» او مبنای معلم ثانی شدن او شد. اما این لقب را هم برای ارسطو و هم برای فارابی، حصر در این دلیل کردن نوعی ظلم به آنها است. به نظر من در ارسطو و فارابی نقطه تفاوت جوهری دقیقی وجود دارد. این دو تن، علاوه بر جامعیتی که در بیان مسائل دارند؛ اما این قلمرو در فارابی گسترده تر و مهم تر است. چون فارابی به طور مثال وارد حوزه پزشکی یا هندسه و ریاضیات و به صورت بسیار جدی به موسیقی نیز شده است. ولی ارسطو وارد این مسائل نشده است. از این رو یک مساله جامعیت است و مساله دوم خرد پذیر کردن، برهانی کردن و استدلالی کردن معنا ست و این دو بزرگ چه در یونان و چه در ایران در این عرصه فوق العاده مهم و موثر بودند. یعنی متد بسیار دقیق عقلی را به کار گرفتند؛ زیرا برهانی کردن و استدلال پذیر کردن معنا، شان بالای معلمی‌است.

از عظمت‌های دیگر فارابی این است که او معلم ثانی است. در تمدن ما چه کسی معلم ثانی است؟ فارابی! این بالاترین نسبت را با فلسفه در عصر جهانی پیدا می‌کند. به علاوه همه اینها، دیدگاه‌های بسیار روشن نظری و بسیار مهم عملی که  فارابی در حوزه موسیقی داشت که مبنای مقاله من نیز است- در باب قدرتی که او در موسیقی عملی و نظری داشت و می‌دانیم که ابن سینا این را نداشت؛ اینجا نسبت این دو بزرگ را روشن می‌کند. عبد القادر مراغی در مقاصد الألحان خود جمله ای در کنایه به ابن سینا دارد که ابن سینا به هر علمی‌که می‌رسید می‌گفت: اینک مَرد! کو علم؛ که نشان از قدرت ابن سینا در پرداخت نظری به آن علم است. ولی وقتی به موسیقی رسید، گفت: اینک علم، کو مَرد! که به تعبیر جامع الألحان مراغی این کنایه از ناتوانی او در موسیقی عملی بود.

عبدالقادر علی رغم اعتراف به عظمت بخش موسیقی شفا این نکته را نقض و نقص در موسیقی ابن سینا می‌داند که او در موسیقی عملی وارد نبود. اما جناب فارابی در موسیقی عملی آنچنان استاد بود که این به ظاهر افسانه را در مورد او خلق کرده اند: ابن خلکان این رای را بیان می‌کند. ایشان نقل می‌کند که وارد مجلسی می‌شود و گفت وگویی بین فارابی و سیف الدوله صورت می‌گیرد و سیف الدوله به او می‌گوید: بنشین و او پاسخ می‌دهد: اینجا بنشینم و یا آنجا بنشینم و اشاره به صدر مجلس می‌کند که سیف الدوله می‌گوید نه همانجا بنشین! فارابی بالا می‌آید و سیف الدوله ناراحت می‌شود و به زبانی بومی‌به اطرافیان رو می‌کند و می‌گوید: من چند سوال از این پیرمرد می‌پرسم اگر درست جواب نداد او را از مجلس بیرون کنید. او مطمئن بود که فارابی این زبان را متوجه نمی‌شود و فارابی می‌گوید جناب امیر صبر کن و به عاقبت امر بنگر، او حیرت می‌کند و می‌گوید مگر تو این زبان را بلد هستی؟ فارابی می‌گوید: نه تنها این را بلکه من بیش تر از 70 لسان را بلدم. سیف الدوله خوانندگان و نوازندگانی را دعوت می‌کند و آنها سازهای خود را می‌نوازند و فارابی دانه به دانه آنها را بررسی می‌کند و خطا‌ها را و خارج زدن‌ها را آشکار  می‌کند.

سیف الدوله حیرت می‌کند و می‌گوید تو چیزی در این صناعت می‌دانی و اینجا است که ابزار موسیقایی خود را از بیرون می‌آورد و بنا بر روایت مشهور به این شکل می‌نوازد که همه بگریند و بخندند و به خواب بروند و از خواب بیرون بیایند. این فقط مربوط به ابن خلکان قرن هفتم نیست و در قرن چهارم، اخوان الصفا نیز بیست - سی سال بعد از وفات فارابی در رسائل خود این نکته را ذکر کرده اند؛ لذا فارابی  در موسیقی عملی و در نواختن سازهای موسیقایی بی نظیر بود.

برخی بر این عقیده‌اند که باید ابو اسحاق کندی را پدر فلسفه اسلامی‌ بدانیم. همه اهالی فلسفه می‌دانند که ایشان البته فاضل و بزرگوار است. ولی ایشان بیشتر به عنوان یک مترجم مطرح است تا موسس. موسس کسی است که البته از آراء گذشتگان بهره مند می‌شود ولی ساختاری نو و جدید را بنیاد گذاری می‌کند؛ لذا فارابی کسی است که به حق این کار را کرد.



رضا داوری اردکانی؛ رئیس فرهنگستان علوم ایران
روز جهانی فلسفه از آن جهت اهمیت دارد که ممکن است مارا به وضعی که فلسفه در جهان دارد متوجه سازد. لذا برگزار کردن مراسمی‌در این روز مغتنم است؛ از رئیس محترم انجمن مفاخر جناب آقای دکتر بلخاری بسیار متشکرم که به مناسبت روز فلسفه مراسمی‌برگزار کرده و محور بحث را فلسفه فارابی قرار داده اند.

من در نیمه اول دهه چهل، بیشترین وقت خود را صرف مطالعه آثار فارابی و تحقیقاتی که درباره فلسفه او شده است، می‌کردم در آخر راه به نظرم رسید که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی‌است. مقصود از مؤسس بودن این نیست که او اولین فیلسوف در عالم اسلام بوده است، زیرا معمولا «کندی» را اولین فیلسوف جهان اسلام می‌دانند.

فارابی چه کرده است که او را با این که اولین فیلسوف نیست، مؤسس فلسفه اسلامی‌ می‌دانیم؟ پرسش، بر خلاف ظاهرش بسیار پیچیده و دشوار است. به خصوص که کسانی تعبیر  فلسفه اسلامی‌را بی وجه می‌دانند. من هم گاهی به حکم احتیاط به جای فلسفه اسلامی‌از فلسفه دوره اسلامی‌تاریخ ایران گفتم. این نکته را از آن جهت ذکر کردم که اگر فلسفه اسلامی‌را به رسمیت نشناسیم چگونه می‌توانیم از تأسیس آن بگوییم؟چیزی که نمی‌توانیم منکر شویم این است که در بیرون از اروپا، تنها در عالم ایران اسلامی، فلسفه با اساس و مبنایی کم و بیش متفاوت با یونان قوام یافته و سیر خاص داشته است . در این تجدید عهدِ فلسفه، مسائل و مباحث، کم و بیش همان‌ها است که در آثار ارسطو و شارحانش می‌توان یافت. اما بعضی از تلقی‌ها از اصول و مبادی و آیات، با تلقی یونانی تفاوت دارد.

وجود ماهیت، علت و معلول و کمال و سعادت آدمی، تعبیراتی مشترک در فلسفه یونانی و فلسفه دوره اسلامی‌است. اما ماهیت، در ارسطو، ماهیت موجود است و حال آن که در فلسفه اسلامی، ماهیت چیزی بیش از امکان نیست. علت‌ها، هم در فلسفه اسلامی‌و هم در فلسفه ارسطو، چهارعلت اند .

در فلسفه ارسطو، علت غایی بر علت‌های دیگر تقدم دارد و خدا نیزعلت غایی موجودات است. سعادت هم در مدینه محقق می‌شود، اما در نظر فارابی از میان علت‌های چهارگانه، اصل، علت فاعلی است و خداوند نه صرفا علت غایی، بلکه ابداع کننده موجودات و علت غایی آنها است. «سعادت» هم مسلتزم طی مراتب و رسیدن به مقام قرب حق است.
فلسفه دوره اسلامی‌با چنین تصرف و تغیر در اصول و مبادی آغاز شده و ادامه یافته است. از استادانی که در این پنجاه سال اخیر، فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی‌دانستند،آقایان دکتر سید حسین نصر و مرحوم «محسن مهدی»  اند.

این بزرگواران هم با توجه به تفاوتی که در تلقی فیلسوفان دوره اسلامی‌از وجود و ماهیت و علت و علیت وجود دارد، فارابی را فیلسوف مؤسس دانسته‌اند. مطلبی که من بیشتر در نظر داشته ام، علاوه بر تلقی تازه از مبادی، این بوده است که به جمع دین و فلسفه نظر داشته و تلقی تازه از مبادی را با این رأی و نظر او، متناسب میدانستهام وگرنه صرف تلقی متفاوت از ماهیت و علت، ضرورت هم به تأسیس نمی‌انجامد.

وقتی پنجاه سال پیش «محسن مهدی» برای شرکت درکنگره ای به مناسبت هزار و صدمین سال ولادت فارابی در تهران برگزار شد، به این جا آمد، با او بحث‌هایی بسیار مغتنم و گرانبها داشتم و از آراء و نظر‌ها و اطلاعات وسیع او بهره‌ها بردم. او هم به حرف‌های من گوش می‌کرد، اما احساس کردم که چندان به اندیشه تاریخی علاقه ندارد. او «کتاب الحروف» و «کتاب المله» فارابی را چاپ کرده بود و از اهمیت سعی اش در جمع دین و فلسفه آگاه بود. اما من می‌گفتم طرح فارابی در تاریخ فلسفه دوره اسلامی‌محقق شده است و ایشان آن را نه یک طرح، بلکه یک نظر می‌دانست. «محسن مهدی» با این نظر مخالف نبود که بعد از فارابی همه فیلسوفان دوره اسلامی‌در طریق جمع میان دین و فلسفه کوشیده اند، اما رغبت و تعلق خاطری به حدود خطِ سیر در تاریخ فلسفه اسلامی‌نداشت.

وقتی می‌گفتم پیروی از طرح فارابی درجمع دین و فلسفه، اخلاف او را از ادامه بحث درباره مدینه و اهل آن، بی نیاز می‌کرده است، او این کم اعتنایی را چندان موجه نمی‌دانست. در دهه‌های اخیر هم، بعضی از اهل فضل و پژوهش، اصرار دارند که بگویند بعد از فارابی توجه به سیاست در آرا و آثار فیلسوفان، کم و کمتر نشده است. این‌ها راست میگویند! اما کمتر به عمق قضیه می‌اندیشند و غالبا اشارات فیلسوفان و مطالب سیاسی را که در حد خلاصه آراء فارابی با اندکی تصرف است، توجه به سیاست می‌دانند.

من معتقدم که فیلسوفان ما را از آن جهت نمی‌توان بی اعتنا به سیاست دانست که آنها الهیات، اعم از امور عامه و الهیات بالمعنی الأخص را چنان بسط داده اند که با اصول دین منافاتی نداشته باشد و در واقع صورتی از دین عقلی تصویر کرده اند. و به حکم ضرورت قواعد شرع را هم در تعارض با عقل نیافتند. این بود که از زمان صفویه، فلسفه به فقه نزدیک شد. بسیاری از فیلسوفان، فقیه بودند و بعضی فقیهان هم فلسفه می‌دانستند و در زمان ما همه استادان فلسفه اسلامی‌به درجات، فقیه اند.

در این که جمع دین و فلسفه با ظهور تجدد به مشکل‌ها برخورد و مخصوصا، هم سخنی فیلسوفان ما با صاحب نظران اروپا و آمریکا بسیار دشوار شد، بحث نمی‌کنیم و از این که راه جمع دین و فلسفه به کجا انجامید، حرفی نمیزنیم! اشاره به این نکته هم لازم است که وقتی متقدمان، فارابی را معلم ثانی خواندند، شاید لااقل در ناخودآگاه خود او را مؤسس فلسفه اسلامی می‌دانستند. معلم اول، ارسطو است. ارسطو را از آن جهت معلم اول می‌دانند که به نظر آنها، او اساس فلسفه را گذاشته است. پس معلم را مؤسس میدانسته اند.

در طی مدتی قریب به هزار و چهارصد سال هم کسی را معلم ننامیدند تا این عنوان و نام را به فارابی دادند؛ پس فارابی هم باید راه تازه ای گشوده و اساس نوینی نهاده باشد که اورا معلم ثانی نهاده اند.

این‌ها هر چه باشد، ما هزار سال فلسفه داشته ایم، این فلسفه هر چه بوده و هر حاصلی داشته است، در جهان ایرانی - اسلامی‌ره آموزی کرده است و اکنون هم باید از آن، برای ره آموزی در تفکر استمداد کرد.

فیلسوفان ما عالَمی‌ داشتند و اکنون عالُم و جهان انسانی دیگری شده است؛ تفکر هم گرچه تابع جهان زندگی نیست، اما نمی‌تواند ناظر به آن نباشد. نیاز اکنون ما این است که با تذکر به سابقه ای که در تفکر داریم به وضع خود و جهان و راهی که باید پیش بگیریم فکر کنیم. این امر مؤکول به شرایطی است که البته تحقق آنها آسان نیست ولی از راه‌ها و کارها به این عنوان که نا هموار و دشوار است، نمی‌توان و نباید اعراض کرد.
 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها