سه‌شنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۴
بروسان ذات بی‌قرار خود را در خدمت شعر درآورده بود

غلامرضا بروسان، شاعران را در رواج پیدا کردن اشعار ضعیف، مقصر می‌دانست و به سهم خود تلاش می‌کرد این فضا را بشکند. او ناخودآگاه و ناخواسته،‌ داشت بین شاعران جوان مشهد، به یک وزنه ادبی و نقطه اتکا تبدیل می‌شد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، برای آن‌هایی که مخاطب جدی شعرند یا شاعر، «غلامرضا بروسان» نام آشنایی‌ست؛ نام شاعری که به‌یک‌باره در محافل ادبی کشور، مطرح و به پشتوانه‌ دو مجموعه شعر «احتمال پرنده را گیج می‌کند»(۱۳۷۸) و «یک بسته سیگار در تبعید»(۱۳۸۴) به‌عنوان شاعری که در فضای شعر حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد، شناخته شد. مشهدی بود و مشهدی‌ها از قبل‌تر با او آشنا بودند؛ اما خیلی‌ها در تهران و سایر شهرها، آشنایی با شعرهای برنده جایزه کتاب شعر خبرنگاران سال 1385 را به‌فال نیک گرفتند و برخی سطرها و شعرهایش، خیلی زود جای خود را در حافظه شعردوستان باز کرد.

غلامرضا بروسان، 22 آذرماه 1352 به‌دنیا آمد و 38 سال شاعرانه زیست. تنها پنج سال از انتشار خبر «بروسان جایزه شعر خبرنگاران را به خراسان برد» گذشته بود که خبر نیمه آذرماه و آن تصادف ناگوار، فضای رسانه‌ای کشور را پر کرد. عمرشهاب‌آسای بروسان و سنگینی سانحه‌ای که چراغ عمر او و همسرش الهام اسلامی را برای همیشه خاموش کرد، داغ باورناپذیری را بر دل اهالی شعر و ادبیات گذاشت.

آرش شفاعی، شاعر و روزنامه‌نگار اهل مشهد، از دوستان و شاعران هم‌دوره بروسان است. او در تحلیل جایگاه شعر و تاثیرگذاری بروسان می‌گوید: «بروسان کم‌کم تبدیل شده بود به وزنه‌ای سنگین در شعر مشهد؛ تا حدی که تعداد زیادی از شاعران جوان، به‌گرد او جمع می‌شدند تا تجربیات و مهارت‌های او را در کار شعر، یاد بگیرند و...»
 

زنده‌یاد غلامرضا بروسان، شاعر مستعد و موفقی بود که با آثار درخشانش، به‌یکباره در مجامع ادبی کشور، خصوصا در تهران شناخته شد؛ اما متاسفانه مصیبت جوانمرگی، آن طلوع پرتلالو را به غروبی تلخ تبدیل کرد. شما هم به‌عنوان شاعر و روزنامه‌نگار و هم به‌عنوان دوست و همشهری، عمر ادبی و آثار بروسان را چطور توصیف می‌کنید؟
اتفاقا از نظر من، بروسان طلوع و غروب ناگهانی‌ای نداشت. به هرحال من و سایر دوستانی که تجربه و سلوک شاعری‌اش را طی سال‌های متمادی از طریق حضور در جلسات شعر مشهد دیده بودیم، می‌دانستیم که برای رسیدن به آن جایگاه شعری و مطرح شدن در سطح کشور، مسیر طولانی را پیموده بود و برخلاف دیدگاه عده‌ای که فکر می‌کنند در شعر می‌شود به‌صورت پلکانی و یک‌باره رشد کرد و مطرح شد، من معتقدم بروسان همه مسیر را به سختی و با طمانینه پیش آمده بود. البته طبیعی بود که در نظر دیگرانی که او را پیش از مطرح شدن، نمی‌شناختند و از تجربیاتی که در دوره‌های مختلف کسب کرده بود خبر نداشتند، یک پدیده نوظهور به نظر بیاید.
من و بروسان تقریبا در شعر، هم‌دوره بودیم. همانطور که گفتم او در جلسات مختلف شعر مشهد حاضر می‌شد و همچنین، همیشه در جلسات غیررسمی هم که مثلا در قهوه‌خانه‌ای برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد. با دوستان می‌نشستند، شعر می‌خواندند و نقد می‌کردند. از این لحاظ؛ بروسان هم شعر خودش را به‌طور دائم در معرض نقد قرار می‌داد و هم جایگاه خودش را با دوستان هم‌مسیر و هم‌دوره خود می‌سنجید تا از مسیر پیشرفت، عقب نماند.
عمده فعالیت‌های بروسان در ابتدا؛ در حوزه شعر کلاسیک بود. زبان خاص خودش را در غزل داشت و رباعی‌‌های زیادی هم می‌سرود و تا جایی که به‌خاطر دارم، همان‌سال‌ها سروده‌هایش در قالب یک مجموعه شعر به‌ چاپ رسید و بعدتر تجدید چاپ هم شد. اما در ادامه راه، تصمیم گرفت در شاعری، تغییر مسیر دهد و تجربیات تازه‌اش را در شعر سپید دنبال کند. مطرح شدن او در سطح کشور نیز بعد از آن تغییر مسیر اتفاق افتاد؛ یعنی عمدتا او را به‌عنوان یک شاعر سپیدسرا می‌شناختند و کسی از سابقه اشعار کلاسیک او اطلاع چندانی نداشت.
 
چه شد که تصمیم گرفت به شعر سپید رو بیاورد؟
آن تصمیم، حاصل یک نتیجه‌گیری شخصی بود. فکر می‌کرد در شعر سپید، می‌تواند تاثیرگذارتر و موفق‌تر باشد. بنابراین فکر می‌کنم اگر بخواهیم تصویر جامع و کاملی از بروسان و سیر اشعارش او داشته باشیم، باید تمام آثار او؛ از جمله آثار کلاسیک او را یک‌جا و در امتداد هم بررسی کرد.
نکته دیگری که البته باید در بررسی تاثیرگذاری شعر بروسان مد نظر قرار دهیم، منش، شخصیت و روحیات او در دوره‌های مختلف است. باید بگویم روحیات و خصیصه‌های اخلاقی و شخصیتی او در سال‌های آخر حیاتش، بسیار تغییر کرده بودند و نسبت این تغییرات با تحولاتی که در شعرش رخ می‌داد نیز، قابل بررسی است.
 
چه تغییراتی؟
بروسان در دوره جوانی، روحیات جسورانه و تا حدی تندخویی داشت؛ اما رفته‌رفته شخصیتش، به پختگی قابل ملاحظه‌ای رسید؛ به‌طوری که هرچه به سال‌های پایانی زندگی‌اش نزدیک می‌شد، به آرامشی دست پیدا کرد که هم به خودش و هم به شعرش کمک می‌کرد. هرچند همانطور که اشاره کردید، این دوره چندان به‌طول نینجامید و دست عجل او را از ما گرفت.
 
بروسان شعر معاصر و جریان‌های مختلف آن را به خوبی می‌شناخت و از دهه‌های مختلف، تفسیرها و انتقادات خاص خودش را هم داشت. به نظر شما شعر سپید بروسان، در امتداد جریان‌های شعری قبل و بعد از خودش، چه جایگاهی داشت؟
به اعتقاد من، از مهمترین مولفه‌هایی که شعر سپید بروسان را می‌ساخت و توجه همگان را هم به خود جلب کرده بود، مولفه‌ زبان بود. شعر او مثل شعر خیلی از هم‌دوره‌ای‌هایش از نظر زبانی، «تق و لق» نبود. اگر به شعر سپید روی آورده بود، پیش از آن مرحله‌های متعددی را برای پختگی زبان طی کرده بود.

شاید این به‌خاطر ماهیت ادبیات خراسان باشد.
بله؛ احتمالا بخشی از آن پختگی زبانی، به پیشینه فخامت زبان فارسی در خراسان برمی‌گشت، اما شاعران خراسانی و مشهدی زیادی داریم که به آن حد از پختگی نرسیدند. بحث من، فقط به آن فخامت موروثی مربوط نمی‌شود؛ بلکه بیشتر رسیدن به یک‌سری ملاحظات، ریزه‌کاری‌ها و به‌تعبیری؛ شعبده‌های زبانی است که بروسان با تجربه و ممارست به آن‌ها رسیده بود. او بازی‌های درست زبانی را خیلی خوب می‌شناخت و این امر، کاملا اکتسابی است.
مولفه شاخص دیگری که در شعر بروسان وجود داشت، تخیلِ بی‌قرار و پرتحرکی بود که ریشه در شخصیتش داشت. به تعبیر دیگر، رضا توانسته بود آن بی‌قراری ذاتی را که پیش‌تر در شخصیت و منش او پدیدار بود، با رسیدن به سطح پختگی، مهار کند و در آثارش به کار بگیرد. در نتیجه، شعر بروسان مملو است از تخیل‌های بی‌قرار و مرزشکنی‌ در تخیل هنری.
 
با این وجود، شعر بروسان نسبت تنگاتنگی با زندگی و زمانه خودش دارد؛ تاجایی که تجربیات زیسته او در آثارش نمود داشت و مخاطبان با این تجربیات، به همذات‌پنداری می‌رسند.
دقیقا. او در آثارش به مسائل روز هم توجه داشت.
 
علاوه بر شعر، بخش قابل توجهی از آثار بروسان در حوزه گزینش و انتشار گزیده آثار از شاعر مطرح پیشرفت؛ از نیما و اخوان گرفته تا شمس لنگرودی و... خودش در مصاحبه‌ای که با او داشتم؛ انگیزه‌اش را در این امر، تحمیل زیبایی‌های از یادرفته به مخاطبان توصیف می‌کرد. آخرین کتابش هم که متاسفانه انتشارش را ندید، «اسب‌ها روسری نمی‌بندند» است که در آن به جمع‌آوری و گزینش شعر شاعران خراسان اختصاص داشت. به نظر شما، هدف بروسان از ممارست در این حوزه چه بود؟
فکر می‌کنم او مانند هر شاعر بزرگ و تاثیرگذاری، خودش را در زمینه معرفی و انتشار شعر واقعی و زیبا، مسئول می‌دانست. یکی از دغدغه‌های همیشگی‌اش این بود که مردم و حتی شاعران جوان‌تر، شعر خوب را نمی‌شناسند. به نظرم او، شاعران را در رواج پیدا کردن اشعار ضعیف، مقصر می‌دانست و به سهم خود تلاش می‌کرد این فضا را بشکند. ضمن اینکه بروسان به‌شکلی ناخودآگاه و ناخواسته،‌ داشت بین شاعران جوان مشهد، به یک وزنه ادبی و نقطه اتکا تبدیل می‌شد.
 
بیشتر توضیح می‌دهید؟
بروسان کم‌کم به تبدیل شده بود به وزنه‌ای سنگین در شعر مشهد؛ تا حدی که تعداد زیادی از شاعران جوان، به‌گرد او جمع می‌شدند تا تجربیات و مهارت‌های او را در کار شعر، یاد بگیرند. به همین دلیل، فکر می‌کنم بخشی از اهتمامی که رضا در گزینش و انتشار گزیده شعر شاعران مطرح داشت، با جایگاهش در میان شاعران جوان‌تر ارتباط داشت. به‌نوعی او می‌خواست شعر خوب را به شاعران جوانی که برای کسب تجربه، گردش جمع شده بودند، نشان دهد.
 
و از این منظر، فقدان بروسان ناگوارتر و حسرت‌برانگیزتر می‌نماید.
همینطور است.
 
اگر از شما بپرسم مهمترین حسرتی که از رفتن رضا برای شما به‌جا گذاشته، فقدان کدام یک از ابعاد شخصیتی او بوده، چه پاسخی می‌دهید؟
نکته‌ای که درباره او خیلی برای من ارزشمند و حتی تکان‌دهنده بود، معرفت عجیبی بود که داشت. او در سال‌های پایانی زندگی‌اش، در مرکز توجه بود و با بزرگان شعر امروز ایران رفت و آمد داشت، اما این مساله باعث نشده بود که او پایگاه اجتماعی و ارتباطی که با دوستان قدیمی‌اش داشت، نادیده بگیرد. بارها شده بود که در جلسات و نشست‌های مختلف، وقتی دوستان قدیمی را می‌دید، با خلوص و ارادت خاصی با آن‌ها رفتار می‌کرد. معرفت رضا برای من، جایگزینی نداشت و تصور این واقعیت برایم خیلی تلخ است که دیگر نمی‌توانم کسی را هم‌تراز او در معرفت و صداقت پیدا کنم. متاسفانه تا امروز که اینگونه بوده و باید قبول کرد که این معرفت و صداقت، به‌نوعی حلقه مفقوده مجامع ادبی و شعری در زمانه ما نیز است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها