دعوی اصلی در این کتاب این است که بدفهمیهای پیرامون فلسفه دریدا از ابهام در شیوه نگارش او نشئت میگیرد.
در کار دریدا این حفظ خاطره با مفهوم سوگواری گره خورده است. برای دریدا سوگواری ما فقط به دوران ازدستدادن عزیزمان ختم نمیشود، بلکه او در حالیکه عمل سوگواری را نه به حفظ دیگری و نه به رهاکردنش تقلیل میدهد، میخواهد هم دیگری را حفظ و هم او را رها کند: «سوگواری یعنی درونی کردن دیگری مرده، اما سوگواری برخلاف این نیز هست. من چون میخواهم آنچه را از دست میدهم حفظ کنم، نمیتوانم سوگواریام را کامل کنم. درعینحال، شایستهترین کاری که میتوانم انجام دهم سوگواری و بدینترتیب ازدستدادن آن است. چون من به یاری سوگواری آن را درون خودم حفظ میکنم و این است منطق مهیب سوگواری که من همیشه از آن سخن میگویم و همیشه دغدغهام بوده است». متون دریدا، بهعنوان اعمال سوگواری، مملو از بقایای سوخته و خاکسترها، اشباح و ویرانهها هستند. او میخواهد خاکسترها و ردهای خاطرات را گرد هم آورد و تفسیر کند.
افزون براین از نظر دریدا ما سوگواریم، چون هرگز نمیتوانیم گذشته را احیا کنیم: «اگر ویرانی حافظه گواهی است بر اینکه احیای روزگار رفته امری ناممکن است، پس عمل سوگواری نیز اشتیاقی برای حفظ و نگهداشت روزگار رفته است تا به آن حیاتی دوباره ببخشیم». عمل سوگواری، مانند باقیماندهای نیمسوخته از یک عکس، شاهدی است از روزگار ازدسترفتهای که دیگر نمیتوانیم آن را از بقایای سوخته تاریخ احیا کنیم، اما باوجوداین از ما میطلبد که راوی داستان و حکایتش باشیم و آن را به آینده بگشاییم. در کتاب حاضر نویسندگان خوانشی نو از فلسفه دریدا براساس مفاهیمی همچون خاطره، سوگواری، تجربهی امر ناممکن و مرگ ارائه میکنند.
در کتاب حاضر دو هدف وجود دارد: نخست، سعی میشود شرحی روشن و قابل فهم از فلسفه ژاک دریدا ارائه کند. دوم، اینکار با این استدلال انجام میشود که دریدا اساسا دل مشغول مسائل مربوط به حافظه و هویت است. دعوی اصلی در این کتاب این است که بدفهمیهای پیرامون فلسفه دریدا از ابهام در شیوه نگارش او نشئت میگیرد. دلیل دیگری که به این بدفهمیها دامن میزند این است که مفسران اندکی سعی کردهاند کار او را براساس یک مضمون واحد و اساسی شرح دهند. برعکس، ما ادعا میکنیم که میتوان آثار متنوع دریدا را براساس چنین مضمون واحدی شرح داد و همین امر به این آثار پیوستگی و ساختار میبخشد.
در کتاب حاضر به اختصار درباره این موضوع بحث میشود که دریدا، مانند افلاطون و هگل، معتقد است هویت آدمی بر حافظه بنا شده است. فصل اول به مسئله خاطره در آثار دریدا اختصاص یافته است. در این فصل این مسئله با مضمون مهم سوگواری مرتبط میشود. دريدا به صراحت میگوید واسازی به سبب ویرانی حافظه «عمل سوگواری» است. از نظر هگل، حافظه یا آگاهی توانایی احیای گذشته است، اما دریدا چنین احیایی را ممکن نمیداند. به همین علت است که دریدا سوگوار گذشتهای است که دیگر نمیتواند احیا شود يا در کلام هگل، هرگز نمیتواند به گونهای دیالکتیکی به مدد آگاهی پس گرفته شود. همچنین براساس همین ناتوانی حافظه در احیای گذشته است که آثار دریدا با مرگ، اشباح و ارواح تسخیر شدهاند. در نظر دریدا اشباح وجود دارند، چون گذشته پنهان است و نمیتواند بهطور کامل حاضر شود.
در فصل دوم مولف نشان میدهد چگونه مضامین هویت، فقدان، حافظه و سوگواری در فلسفه زبان دریدا ایفای نقش میکند. او نشان میدهد چگونه گفتار همیشه از درون با نوشتار تسخیر میشود و بر همین اساس این دعوی بحثبرانگیز دریدا را مبنی بر اینکه «چیزی بیرون از متن وجود ندارد» شفاف میکند. همچنین مواجهه او را با سنت تحلیلی فلسفه، بهویژه فیلسوفانی مانند جی. ال. آستین، جان سرله و ویلارد کواین، بررسی میکند.
در فصل سوم سنتهای پدیدارشناسی و روانکاوی را مرکز توجهمان قرار میدهد که دریدا بیشتر الهامات اولیه خود را از آنها گرفته است، نشان میدهد چگونه آثار او درباره زیگموند فروید، ادموند هوسرل و مارتین هایدگر نیز به مفاهيم حافظه و هویت مرتبط است. افزون بر این، این واقعیت را برجسته میکند که متفکران مذکور هرکدام تمایلاتی واسازانه را مطرح میکنند، اما در نهایت نمیتوان این تمایلات را به ثمر برسانند. درست است که فروید، هوسرل و هایدگر متفکران تاریخاند، اما، در تحلیل نهایی، مجالی به مرگ و سوگواری واقعی نمیدهند.
فصل چهارم به نوشتههای متأخر دریدا درباره اخلاق و سیاست میپردازد. ما معتقدیم دریدا از همان آثار اولیه خود دل مشغول اخلاق بوده است، اما آثار او آشکارا، از یک دهه پیش از فرارسیدن مرگش در ۲۰۰۴، بیشتر دلالتهای اخلاقی پیدا میکند. در این فصل به آرای او درباره قانون، عدالت و سوگواری پرداخته میَود. همچنین درباره ادعای بحث برانگیز ریچارد رورتی بحث میشود که میگوید دریدا فیلسوف حوزه خصوصی و کارش فاقد دلالت سیاسی مشخص است. این فصل را مولف با بیان این نکته خاتمه میدهد که مواردی وجود دارد که دریدا نتوانسته است معیارهای خود را برای آنچه عدالت دریدایی خواستار آن است برآورده کند، اما در نهایت او بنا بر تعریف رورتی نه فیلسوف حوزه خصوصی بود نه فیلسوف حوزه عمومی.
دریدا، به رغم ستایش دیرهنگامش از مارکس، نه متفکری رادیکال بود و نه متفکری مرتجع. سرانجام، دریدا کسی بود که میکوشید بهترین سنتهای فلسفی، علمی، دینی و سیاسی ما را حفظ کند. این همان چیزی است که او از «عمل سوگواری» مدنظر داشت، اما این کار را با در نظر داشتن تازگی و عدالت، تکرار و عشق انجام داد. از این نظر، او فیلسوفی در سنت سقراط و هگل بود، فلاسفهای که به پرسش کشیدن سنت نزد آنها هرگز با عشق ایشان به آن منافاتی نداشت.
دریدا ردی نازدودنی بر چشمانداز روشنفکری معاصر برجای گذاشت. همانقدر که او را ستایش کردند، به نکوهشش نیز پرداختند. اما ایدهای ساده در پس همه این مشاجرات نهفته است: چون نمیتوانیم لایههای زمان و تاریخ را -که بر ما مقدمند - از هم باز کنیم تا خاستگاههای ناب و خالص ما آشکار شود، فهم محض و مطلق از خود ناممکن است. افسوس که سبک دشوار و مبهم دریدا این نکته اساسی را در محاق فرو برد.
کتاب «فلسفه دریدا» نوشته مارک دولی و لیام کاوانا با ترجمه نادر خسروی، در 296 صفحه و با قیمت 98000 تومان از سوی نشرنی به ازار نشر عرضه شده است.
نظر شما