نعمتالله سلیمانیخواه در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد؛
«نبرد در شیاکوه» همه مفاهیم اعتقادی ما را در خود دارد / نبرد همزمان با دشمن، ضد انقلاب و سرمای کشنده
نویسنده کتاب «نبرد در شیاکوه» گفت: این کتاب همه مفاهیم اعتقادی ما را در خودش دارد، از صبر و استقامت و جوانمردی گرفته تا شجاعت و ارزشهای انقلابی و دلیلی که رزمندگان ما برای آن به جنگ و به دل خطر رفتند و جانشان را فدا کردند. در همین نبرد آنقدر مواد و مصالح وجود دارد که میشود داستانهای بسیار غنی از آن نوشت. درباره آدمهایی که فراتر از شعارها و احساسات خام، حماسههایی ستودنی را رقم زدند.
نعمتالله سلیمانیخواه با تسلطی کممانند درباره وقایع نظامی و تحولات سیاسی سالهای جنگ تحمیلی، در گفتوگو با خبرنگار ایبنا، از نبرد در ارتفاعات شیاکوه و دیگر رخدادهای مرتبط با این مقطع زمانی سخن گفت.
بد نیست که گفتوگو را با صحبت درباره عنوان کتاب شروع کنیم. کتاب را «نبرد در شیاکوه» نامیدهاید، با اشاره به درگیریهایی که در آن مقطع در این منطقه کوهستانی جریان داشت، چه ویژگیهایی این نبرد را خاص و متفاوت میکرد و چه استدلالی پشت انتخاب این نام برای عنوان کتاب بود؟
شروع درگیری در این ارتفاعات، به قبل از دیماه برمیگشت. نیروهای ما از اواخر آذرماه و برای بازپسگیری این منطقه که در اشغال دشمن بود، حملاتی را شروع کردند (عملیات مطلعالفجر) و حتی عراقیها را از این منطقه عقب راندند. پس از آن هم، نیروهای ما به هر زحمتی که بود، مدتی این ناحیه را حفظ کردند، اما بعد زیر آتش سنگین دشمن مجبور به عقبنشینی شدند. عراقیها تلفات سنگینی را برای اشغال دوباره این منطقه متحمل شدند، ما هم شهید دادیم، اما تلفات دشمن به مراتب از تعداد شهدای ما بیشتر بود.
آب و هوای منطقه شیاکوه بسیار سرد است، تا جایی که حتی شماری از نیروهای عراقی با آنهمه تدارکات و تجهیزات یخ زدند و از سرما مُردند. هر روایتی از جنگ، چه روایت مستند باشد و چه داستانی، حتما باید شرایط اقلیمی و جغرافیایی منطقه نبرد را درنظر بگیرد. درگیری در منطقه شیاکوه نیز از این حیث، درگیری بسیار مهمی بود. برای درک تلاش و مجاهدت نیروهای ما باید حتما این را در نظر بگیریم که ارتفاعات شیاکوه، منطقهای بسیار سرد است که دمای هوای آن گاهی تا 20 درجه زیر صفر میرسد. رویارویی با دشمن در این منطقه، آنهم در فصل زمستان کار بسیار دشواری بود. البته این دشواریها برای عراقیها هم وجود داشت، اما نیروهای آنها از نیروهای ما مجهزتر بودند.
بهجز شرایط نامساعد آب و هوایی، نبرد در این منطقه چه دشواریهای دیگری داشت؟
بهجز سرمای مرگبار هوا، نیروهای ما با مشکلات دیگری هم مواجه بودند که این مشکلات نه فقط در عملیات مطلعالفجر و ارتفاعات شیاکوه که در سراسر جبهه غرب همیشه وجود داشتند. یکی مسأله مهندسی بود، زیرا در شرایط درگیری، استفاده از راههای عادی برای رسیدن به بلندی ممکن نبود و راههای موجود دیگر در آن مناطق عمدتا راههای تنگ و صعبالعبوری بودند. همین صعبالعبور بودن راه، کار جابهجایی نیرو و تجهیزات را بسیار دشوار و حتی گاهی غیرممکن میکرد. مشکل دیگر ما کمبود نیروهای احتیاط و استفاده از نیروهای داوطلبی بود که دوره مأموریتشان کوتاه بود. بدون نفی زحمات و مجاهدتهای رزمندگان داوطلب، این نیروها از حیث ساماندهی و نظمپذیری ایراداتی داشتند و همین ایرادات باعث میشد که در تأمین نیروهای احتیاط با کمبودها و اشکالاتی مواجه باشیم.
در کنار این مشکلات، دردسر بزرگی که سختی جنگ را مضاعف میکرد این بود که ما همزمان با نیروهای مهاجم و متجاوز عراقی، هم با ضدانقلاب و هم با ستون پنجم - یعنی جاسوسها و خبرچینها - درگیر بودیم. نیروهای ضدانقلاب در آن مناطق بسیار فعال بودند و بهجز مشغول نگه داشتن رزمندگان ما، در بسیاری از برنامههای توسعهای جمهوری اسلامی کارشکنی میکردند. همانطور که در مقدمه کتاب اشاره شده، آنها عدهای از نیروهای جهاد سازندگی را گروگان میگرفتند و مُثله میکردند و مسئولان آموزش و پرورش منطقه و حتی روحانیون کُرد را ترور میکردند. همچنین بارها با حملاتشان مانع اجرای درست عملیاتهای ما ضد نیروهای اشغالگر شدند یا پیشروی رزمندگان ما را کُند و مختل کردند. البته در مقدمه کتاب این واقعیت ناگفته نمانده است که تنشهای شکلگرفته در تهران (مثل ماجرای خلع ید بنیصدر) دولت را از پیگیری مستمر برنامههای آبادی و توسعه غرب کشور بازمیداشت. همچنین شمار اندکی - بسیار اندکی - از اهالی آن منطقه با دریافت مبلغی پول از عراقیها، اطلاعات نیروهای ما را به آنها میفروختند و امکان غافلگیر کردن دشمن را از ما سلب میکردند. زمانی که همه این مشکلات و تنگناها را درنظر بگیریم، به ارزش مجاهدت رزمندگانمان پی میبریم.
در مقدمه و بارها در متن کتاب، با تکیه بر مستندات تاریخی، شرایط سیاسی جنگ را هم به تفصیل بررسی کردهاید. اینکه چه کسانی چه اظهارنظرهایی درباره جنگ داشتند، کدام دولتها خواهان ادامه درگیریها و چه دولتهایی مطالبهگر آتشبس بودند و اینکه در کل در صحنه دیپلماسی هم چه اتفاقاتی در جریان بود. کمی به این بحث بپردازیم.
دقت داشته باشید در زمستان 1360 هنوز جنگ به مرحله فرسایشیشدن نرسیده بود. ما چند عملیات موفق داشتیم و بخشهایی از مناطق اشغالشده را آزاد کرده و دشمن را در چند نقطه به پشت مرزها عقب رانده بودیم. همچنین عملیات برونمرزی هم انجام داده بودیم. بعثیها هنوز مناطقی از کشور ما را در اشغال خود داشتند و دشمن دستوپا بسته و مرعوبشدهای نبودند. اما ما رفتهرفته برتری خودمان در صحنه نظامی را بهدست میآوردیم و با کسب چند پیروزی کوچک آماده رسیدن به پیروزیهای بزرگتر میشدیم. عراق و خود صدام، خواهان پایان دادن به درگیریها بودند و برخیها در منطقه و جهان هم برای خاتمه دادن به جنگ تلاش میکردند. حتی اگر فرض کنیم گروههای میانجی صلح (مثل پیتر استامبولیک، معاون رئیسجمهور یوگسلاوی که آن زمان کشورش ریاست دورهای جنبش غیرمتعهدها را بر عهده داشت یا یاسر عرفات که رئیس کمیته مرکزی جنبش آزادیبخش فلسطین بود) در کوششهای خود برای پایان دادن به جنگ صداقت داشتند، قطعا عراق اینچنین نبود.
یعنی صدام بهدنبال پایان دادن به جنگ نبود؟
عراقیها دنبال صلح نبودند. میخواستند وقتکشی و جای پای خودشان را در مناطق اشغالی محکم و تثبیت کنند. صدام آدم صلح نبود، نیتهای خطرناکی داشت و تمام حرفهایی که درباره تمایل به آتشبس میگفت، ریاکارانه و مزورانه بود، درحالیکه شرایط و خواستههای ما برای پایان دادن به درگیری، ساده و روشن و براساس قواعد و معیارهای دیپلماسی بسیار منطقی بود. یکی اینکه نیروهای عراقی به پشت مرزهای بینالمللی برگردند، طرف متجاوز و آغازگر جنگ رسما اعلام و غرامت این تجاوز تعیین شود. نه عراقیها در آن مقطع این شرایط را میپذیرفتند و نه واسطههای آتشبس حرکت موثری برای تحققشان انجام میدادند. پس درگیریها همچنان ادامه پیدا کرد. دلیل اینکه میگوییم در پایان هشت سال جنگ، ما طرف برنده بودیم، فقط از پیروزی در صحنه نظامی صحبت نمیکنیم. جنگ با پذیرش هر سه شرط ما به پایان رسید و شورای امنیت سازمان ملل رسما عراق را متجاوز و ملزم به پرداخت غرامت شناخت. پیروزی در میدان نظامی بسیار مهم و ارزشمند است، اما پیروزی در عرصه سیاسی هم، اگر نه بیشتر، حتما به همان اندازه موفقیتهای نظامی باارزش و دارای اهمیت است. در مقدمه کتاب به این موضوع پرداخته شده که بهجز قدرتهای جهانی، چند دولت منطقه به پیشگامی عربستان (و بعد اردن و کویت) کاملا حامی و مشوق صدام بودند و از هیچ کمکی - چه مالی و تسلیحاتی - به او برای رسیدن به اهدافش دریغ نمیکردند.
یکی از ویژگیهای برجسته مجموعه کتابهای «روزشمار جنگ ایران و عراق» و از جمله همین کتاب (کتاب هفدهم، جلد یکم) دقت در ثبت دقیق نامها و تاریخ وقایع است. اما کتاب شما از ظرافتهای ادبی و روایی خالی نیست و ما نه با یک وقایعنگاری خشک و بیروح، که با کتابی جذاب و غنی مواجهیم.
من قبل از اینکه پژوهشگر باشم، نویسنده هستم و رمان نوشتهام (مثل رمان «عشق و نفرت» که انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر کرده است). از تجربه نوشتن رمان به باوری رسیدهام و آن باور این بوده و هست که هر کتابی که نوشته میشود، حتما باید خواندنی هم باشد. یعنی لازم است روایتی جذاب به خواننده عرضه کرد. حتی در کارهای پژوهشی و مستند اینچنینی مثل «روزشمار جنگ ایران و عراق»، تا حد ممکن باید تلاش داشت تا نتیجه نهایی به مجموعهای از اطلاعات خشک نظامی و اظهارنظرهای سیاستمداران محدود نماند. کتاب را فقط برای متخصصان و کسانی که برای انجام برخی کارهای پژوهشی ممکن است به آن مراجعه کنند، ننوشتهام.
سعی من این بوده که مخاطبان با سلایق مختلف، محتوای آن را بپسندند و با آن ارتباط برقرار کنند. با همین نگاه هم بود که از زندگی مردم عادی در شهرهای جنگزده - مثل برگزاری مسابقات رسمی فوتبال در شهر آبادان - نوشتم و تا جایی که مقدور بود به چیزهایی پرداختم که بهنظرم برای خوانندگان عادی هم جذابیت داشت. این کتاب با این ویژگیها، میتواند مواد و مصالح مورد نیاز برای اقتباسهای ادبی و هنری را فراهم کند. اگر مثلا کسی خواست درباره «نبرد در شیاکوه» اثری ادبی یا هنری خلق کند یا فیلم مستندی بسازد (که به اعتقاد من خلق چنین آثاری ضرورت هم دارد) میتواند به این کتاب رجوع کند و اطلاعات لازم را بهدست بیاورد.
اما مستند بودن اولویت اصلی شما (و نیز اولویت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) بود.
درنظر گرفتن این اولویت، مبنا و اساس کار در این قالب است. در کارهایی مثل «روزشمار جنگ ایران و عراق» تفاوت مهمی با رمان وجود دارد. در این کارها، جمله به جمله و خط به خط باید دقیق و مستند باشد. اساس کارهای پژوهشی، صحت اطلاعات و دقت در ثبت و ضبط نامهاست. این حد و مرز کار است و همیشه باید رعایت شود وگرنه ارزش و اعتبار کتاب کم و مخدوش میشود. در تدوین این کتاب، حداقل با 12 هزار سند سروکار داشتیم و اگر قرار بود از همه آنها استفاده کنیم، حجم کار از این هم بیشتر میشد. مجبور به گزینش شدیم و بسیاری از این اسناد را کنار گذاشتیم. اما خودم اصرار داشتم که برخی نامها حتما ذکر شود و در روایت کتاب باقی بماند. چون بهنظرم اینها آدمهای مهمی بودند، نقشی موثر در آن مقطع داشتند و لازم بود اسمشان ثبت و ماندگار شود.
«نبرد در شیاکوه» همه مفاهیم اعتقادی ما را در خودش دارد، از صبر و استقامت و جوانمردی گرفته تا شجاعت و ارزشهای انقلابی و دلیلی که رزمندگان ما برای آن به جنگ و به دل خطر رفتند و جانشان را فدا کردند. در همین نبرد - که باید تندیسهایی برایش ساخت - آنقدر مواد و مصالح وجود دارد که میشود داستانهای بسیار غنی از آن نوشت و چندین و چند اثر هنری از آن اقتباس کرد. درباره آدمهایی که فراتر از شعارها و احساسات خام، حماسههایی ستودنی را رقم زدند.
نظر شما