نگاهی به برگزیدگان بخش ویژه چهاردهمین دوره جایزه جلال/ شماره پنج؛ گلعلی بابایی:
وظیفه دارم جنگ را درست بنویسم نه درشت!
نویسنده برگزیده بخش ویژه چهاردهمین دوره جایزه جلال آلاحمد میگوید: دغدغه من در نگارش کتاب «کوهستان آتش» این بوده است که در جهاد تبیین ضمن انعکاس رشادتهای مردمان سرزمینم در آن دفاع 8 ساله، جنگ را درست بنویسم نه درشت!
بابایی که کتابهایی همچون «غوغای غبار»، «نقطه رهایی»، «همپای صاعقه»، «قصه ما همین بود»، «تا آوردگاه الهاله»، «پهلوان گود گرمدشت»، «راز آن ستاره»، «پیغام ماهیها» و «ضربت متقابل» را در پرونده کاری خود دارد، میگوید: «کتابهایی همچون «کوهستان آتش» جزئینگر هستند، به عبارتی با استفاده از اسناد و مدارک بکر و دستنخورده، روایتهای متفاوتی از جنگ ارائه میدهند.»
در ادامه این گفتوگو بیشتر از چالشهایی که این نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس در نگارش کتاب برگزیده در بخش ویژه جایزه جلال با آن مواجه بوده است، میخوانیم:
کتاب «کوهستان آتش» از برگزیدگان بخش ویژه چهاردهمین دوره جایزه جلال آل احمد است. ابتدا کمی درباره این اثر و جزئیات آن بگویید.
«کوهستان آتش» پنجمین کتاب از مجموعه «حماسه 27»، کارنامه عملیاتی لشکر 27 محمد رسولالله (ص) در جنگ تحمیلی است. اتفاقات مطروحه در این اثر مربوط است به بازه زمانی اردیبهشت تا آذر 1362 و موضوعات اصلی واکاوی شده در کوهستان آتش پیرامون ماموریت شناسایی در محور بمو- دربندیخان و نبردهای والفجر- 3 و والفجر- 4 است.
با توجه به اینکه «کوهستان آتش» اثری پژوهشی در حوزه دفاع مقدس و از مجموعه حماسه ۲۷ است، مراحل تحقیق و پژوهش چه مدت زمانی به طول انجامید؟
از آنجا که جمعآوری مدارک و مستندات، پایه اصلی نگارش چنین کتابهایی است. لذا پروسه زمانی برای تحقیق و پژوهش و سپس نگارش اثر نیز پروسهای زمانبر و تا حدودی خستهکننده است. از اینرو تحقیق و تالیف کوهستان آتش بیش از دو سال زمان برد.
شما در این اثر روایتی یکدست و قابل فهم از وقایع تاریخی که از ابعاد سیاسی، نظامی و اجتماعی بسیار حائز اهمیت هستند، داشتید. از حساسیتهایتان در نگارش «کوهستان آتش» بگویید. در گردآوری و نگارش کتاب چه چالشهایی داشتید؟
چون این اثر، یک کتاب مستند و مرجع در حوزه تاریخ دفاع مقدس به حساب میآید، به همین خاطر برای استفاده از هر سند یا روایت حساسیتهایی وجود دارد. به عبارتی من در جایگاه نویسنده کتاب باید پاسخگوی تکتک کلمات، روایتها و اسناد استفاده شده در اثر باشم. همین امر ایجاب میکند که در انتخاب اسناد آرشیوی اعم از: مکتوبات، شنیداری و دیداریِ باقیمانده از دوران دفاع مقدس در نهایت دقت و ظرافت عمل کنم. بدیهیست در چنین شرایطی با چالشهایی هم روبهرو شدهام.
شما در این کتاب به جزئیات و مواردی که پیش از این کمتر به آن پرداخته شده، اشاره کردهاید. کمی در این باره توضیح دهید. این رویکرد چه تاثیری بر اثر داشته است؟
ویژگی کتابهایی از این دست مثل «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل»، «شرارههای خورشید» و «کوهستان آتش» این است که جزئینگر هستند. به عبارتی با استفاده از اسناد و مدارک بکر و دستنخورده، روایتهای متفاوتی از جنگ ارائه میدهند. کمااینکه در کتابهای فوق این ویژگی کاملا مشهود است.
ممکن است به چند مورد از این موارد اشاره کنید؟
مورد خاصی که میتوانم از کتاب کوهستان آتش مثال بزنم، همان ماجرای شناساییها در منطقه بمو- دربندیخان است. یعنی گروهی از نخبهگان واحد اطلاعات عملیات لشکر 27 در یک بازه زمانی پنج ماهه و سختترین شرایط جغرافیایی و جوی شناساییهای دقیقی را انجام میدهند و آن را به پایان میرسانند. این آدمها وقتی به انتهای کار میرسند، به این نتیجه میرسند که عملیات در این منطقه مساوی است با تلفات زیادی از نیروهای خودی. این در حالیست که نیروها برای انجام عملیات به پای کار رسیدند و آماده هستند برای زدن به خفا دشمن. اینجاست که این افراد تصمیمی خلاف انتظار میگیرند و ابتدا به محمدابراهیم همّت، فرمانده لشکر، نظرشان را مبنی بر لغو عملیات میدهند. وقتی نتیجه نمیگیرند به فرماندهان قرارگاه و نهایتا به فرمانده کل سپاه انتقال میدهند. فرازهای مهیج و نوی این ماجرا، متن پیاده شده جلساتی است که این بچههای نخبه اطلاعاتی با فرماندهان داشتهاند. به واقع حرفهایی آنجا رد و بدل میشود که همان پاشنه آشیل جنگ ما بوده است و آن غلبه عقلانیت بر احساسات است. یعنی همان نقطهای که ما را متهم میکردند به استفاده از موج انسانی و احساسات نیروهای داوطلب، در حالیکه اینجا دقیقا عکس آن اتفاق میافتد. البته از این موارد در کوهستان آتش کم نیست.
دغدغه شخصی شما در جمعآوری و نگارش «کوهستان آتش» چه بود؟
دغدغه شخصی و اصلی من برای نگارش چنین کتابی این بوده است که بتوانم در تبیین جهادی که 8 سال از تاریخ کشور ما را به خود اختصاص داده، نقش داشته باشم. چرا نقش داشته باشم؟ برای آنکه بسیاری از آن صحنهها و مظلومیتها را با تمام پوست و گوشتم احساس کردم.
چرا نقش داشته باشم؟ برای آنکه اگر امروزِ روز به بهشت زهرا میروم، به خاطر کثرت مزارهای شهدایی که با آنها مانوس بودم، نمیتوانم به همه آنها سر بزنم.
چرا نقش داشته باشم؟ برای آنکه در جهاد تبیین وظیفه دارم ضمن انعکاس رشادتهای مردمان سرزمینم در آن دفاع 8 ساله، جنگ را درست بنویسم نه درشت!
با توجه به وقایع و تصمیمهایی که در کتاب «کوهستان آتش» به آن اشاره شده است، از کارکردهای این اثر در آموزش مسائل نظامی و استراتژیک بگویید.
اتفاقات و موارد مورد اشاره در کوهستان آتش به دلیل جذابیتهایی که دارند، میتوانند علاوه بر کارکردهای تاریخی، توصیفی، به عنوان منابع آموزش نیز در مراکز مربوطه مورد استفاده قرار گیرند چون واقعا مطالبی کاربردی موثری در کار مشاهده میشود.
مخاطبان مجموعه حماسه ۲۷ از چه قشری میتوانند باشند؟
تجربه انتشار کتابهایی از این دست نشان داده که تدوین تاریخ جنگ به این سبک و سیاق خیلی خوب به دل مخاطب مینشیند و مردم آن را میپسندند. بهویژه جوانهایی که کنجکاوند و طالب دانستن هستند. شاید ویژگی اصلی این نوع تاریخنگاریها، همان سبک و سیاق داستانی آنهاست. به عبارتی مخاطب وقتی کتاب همپای صاعقه، ضربت متقابل، شرارههای خورشید و کوهستان آتش را دستش میگیرد، با همان اولین تورّق در مییابد که با یک کتاب جنگی – تاریخی زمخت و نچسب طرف نیست، بلکه به نوعی دارد یک ماجرایی را دنبال میکند که تمام جذابیتها و فراز و فرودهای یک داستان بلند را دارد. از اینرو مخاطبان این کتابها از تمامی اقشار جامعه هستند.
بد نیست در همین رابطه به موضوعی اشاره کنم و آن اینکه: یکبار دوستی از من پرسید که شما چه اصراری دارید به استمرار مستندنگاری و تاریخنویسی جنگِ عراق با ایران؟ چرا نمیگذارید این اتفاق تلخ را مردم ما فراموش کنند؟
برای پاسخ به پرسش این عزیز چند دلیل آوردم که در اینجا فقط به یکی از آنها اشاره میکنم. گفتم: هدف من این است که با نگارش آثار مستند مربوط به حوادث دوران دفاع مقدس به مردم جامعه، بهویژه جوانان بگویم که «شاهنامه فردوسی افسانه نبوده است.» چراکه مصادیق قهرمانان اسطورهای شاهنامه در طول این جنگ هشت ساله به وفور در میان رزمندگان ما وجود داشته است. حتی برای ایشان مصداق آوردم و گفتم: حقیقتا در تعریف جنگ نامتقارن و ناخواستهای که دامنگیر ملت شریف ایران شده بود، رزمندگان ما مصداق عینی این بیت از اشعار حکیم فردوسی در شاهنامه هستند. آنجا که دلاور مرد ایرانی در پاسخ به تحقیر فرمانده قوای دشمن خطاب به او میگوید:
پیاده مرا زان فرستاد، توس/ که تا اسب بستانم از اشکبوس
واقعیت این تمثیل در کتابهایی مثل کوهستان آتش به وفور مشاهده میشود.
نظر شما