در بخشی از کتاب «تنها در قلاجه» از سرتیپ کریم عبادت روایت شده است که منافقین لباسهایی شبیه به لباسهای ایرانیها میپوشیدند و ساده میان نیروهای ما رفتوآمد میکردند و خبر میگرفتند. در فکه هم چون فارسی حرف میزدند، رزمندهها را غافلگیر کردند.
اکبر طاهری میگفت «اگر از من بپرسید اصلیترین دشمن ایران بعد از انقلاب چه کسی بوده و چه کارهایی انجام داده است، به شما میگویم سازمان مجاهدین بوده. اگر سازمان در جنگ به کمک عراق نمیآمد، قطعا سرنوشت جنگ عوض میشد. سازمان بارها در جلسات با بعثیها تأکید میکرد ما در جنگ به شما کمک کردیم تا شکست نخورید و بر آنها منت میگذاشت. وقتی عراق یک موشک به ایران میزد، منافقین 5 دقیقهای گزارش آن را به عراق میرساندند که موشک به کجا خورده؟ چند نفر کشته شده؟ شهدا چه کسانی هستند؟ مجروحان را در کدام بیمارستان خواباندهاند؟ سازمان، اطلاعات و خطمشی و استراتژیهای مهمی به صدام و نیروهایش میداد و آنها را راهنمایی میکرد که ایرانیها چطوری ضربهپذیر میشوند.» طاهری تاکید میکند که حتی «صدام هم میدانست که مدیون سازمان (مجاهدین خلق) است.» [1]
کارشان به دادن اطلاعات و خبرچینی و شایعهسازی و حتی جاسوسی و دسیسهچینی محدود نمیشد و در چند مقطع، عملا پیشاپیش دشمن متجاوز دست به عملیات نظامی در مناطق مرزی زدند. از سال 1366 به بعد، نیروهای سازمان مجاهدین و بعثیها هماهنگتر با یکدیگر عمل میکردند. سرتیپ کریم عبادت روایت میکند که تا قبل از آن، منافقین فقط به ژاندارمریهای مرزی ایران حمله میکردند، اما بعد گردانهایی تشکیل دادند و منظمتر شدند و «یگانی حمله کردند.» وی اضافه میکند «از سویی چون مقابل یگانهای ما میدان مین نبود، خیلیها ساده وارد یگانها میشدند. البته آنها لباسهایی شبیه به لباسهای ایرانیها میپوشیدند و ساده میان نیروهای ما رفتوآمد میکردند و خبر میگرفتند. گروهی از منافقین هم که به عنوان توابین، از زندان به جبههها میآمدند، برای همرزمانشان جاسوسی میکردند. گاهی فرمانده گردان را میگرفتند و با اسلحه تهدید میکردند که توی بیسیم اعلام کند نیروهایش تسلیم شوند.» [2]
بعد پا را از این هم فراتر گذاشتند و در نخستین روزهای فروردین سال 1367 عملیاتی که خودشان آن را عملیات آفتاب مینامیدند در فکه اجرا کردند [3]. سعید شاهسوندی، یکی از اعضای ردهبالای این سازمان میگفت «بنابر اطلاع دقیق من، عملیات قرار بود روز اول فروردین و هنگام تحویل سال نو که حداکثر غافلگیری برای نیروهای جمهوری اسلامی است انجام پذیرد، اما حادثهای باعث شد این زمان به مدت یک هفته عقب بیفتد. حادثه مزبور درگیری نظامی دو نفر از افراد تیمهای شناسایی عملیات بود. طی این درگیری، یکی از دو نفر کشته و نفر دیگر که سرگروه بود، زخمی و دستگیر شد. فرد دستگیر شده از طرح کلی عملیات خبر داشت، بنابراین، باصلاحدید و توصیه افسران عراقی عملیات به تأخیر افتاد. مجاهدین در پیگیریهای بعدی و شناسایی منطقه هیچگونه تحرک و جابهجاییای از جانب نیروهای جمهوری اسلامی، که نشان هوشیاری آنها باشد، ملاحظه نمیکنند و مطمئن میشوند که فرد دستگیرشده اطلاعات مربوط به عملیات را لو نداده است. لذا عملیات با یک هفته تأخیر اجرا میشود.»
سرانجام نیمهشب هفتم فروردین، با پشتیبانی آتشبار ارتش عراق، حمله را شروع کردند. «از آنجا که نیروهای مهاجم فارسی حرف میزدند، رزمندهها را که تاکنون چنین تجربهای نداشتند، غافلگیر کردند. مهاجمان که تا پشت خط دفاعی رزمندگان نفوذ کرده بودند، با حملهای سریع انسجام مدافعان را از هم پاشیدند، بسیاری را شهید کردند و حدود 450 اسیر گرفتند. بعد هم سریع تمامی سنگردها و استحکامات منطقه را آتش زدند و آنچه را به دست آورده بودند به عقب منتقل کردند و برگشتند به خاک عراق.» آنان در آن سوی مرز، این پیروزی خودشان را جشن گرفتند و برخی رسانههای دنیا هم اهمیت این عملیات را بسیار بیشتر از چیزی که واقعاً بود جلوه دادند. این ماجرا، به قول سرتیپ عبادت یکی از تلخیهای سال 1367 بود که در نخستین روزهایش رقم خورد. [4]
منابع
[1] فصلنامه نگین ایران، شماره 17؛
[2] کتاب «تنها در قلاجه»، خاطرات سرتیپ کریم عبادت، (هادی بهروز، کنگره سرداران و شهدای استان فارس)؛
[3] این اولین عملیات اینچنینی سازمان مجاهدین بود، که البته عموماً با نام عملیات فکه شناخته میشود، چنان که عملیاتی که آنان فروغ جاویدان مینامند به عملیات مرصاد مشهور است؛
[4] عمده اطلاعاتی که در این یادداشت از آنها استفاده شد از کتاب «دایرهالمعارف مصور جنگ ایران و عراق»، جعفر شیرعلینیا (انتشارات سایان) بود.
نظر شما