پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۶:۲۴
ازخودگذشتگی‌ رزمندگان ایرانی و زبونی بعثی‌ها

عملیات کربلای هشت به جهانیان ثابت کرد که رژیم بعث در هشت سال جنگ به همه ترفندهای ناجوانمردانه، غیراخلاقی و غیرانسانی دست زد، ولی هیچ‌گاه نتوانست اراده آهنین رزمندگان ایرانی در دفاع قاطعانه از وجب به وجب ایران را سست کند. در سی و پنجمین سالگرد این عملیات، مروری داریم بر دو کتاب «کوچه نقاش‌ها» و «سهم من از چشمان او».

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، 18 فرودین سال 66 یادآور عملیات کربلای هشت است که  با رمز مبارک یا صاحب‌الزمان‌(عج‌) و با هدف‌ انهدام‌ نیروهای‌ دشمن‌ و تحکیم‌ مواضع‌ به‌دست‌ آمده‌ درعملیات‌ کربلای پنج انجام شد. کربلای هشت به‌ مدت‌ پنج‌ روز در منطقه‌ عملیاتی شرق‌ بصره‌ توسط رزمندگان‌ اسلام‌ در نیروی‌ زمینی سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی به وقوع‌ پیوست‌. طی این عملیات، 60 دستگاه‌ تانک‌ و نفربر و ده‌ها دستگاه‌ خودرو از تجهیزات‌ دشمن‌ منهدم‌ شد. تعداد کشته‌‌‌شدگان دشمن نیز چیزی حدود پنج هزار نفر و تعداد اسراء 200 نفر بود. ده‌ها دستگاه‌ تانک‌ و نفربر و تعداد زیادی‌ انواع‌ خودرو از دشمن‌ نیز به غنیمت گرفته شد.
 
کربلای هشت در تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در زمره علمیات‌هایی است که بیش از گذشته، ددمنشی و خوی وحشیانه رژیم بعث را به جهانیان ثابت کرد، چراکه رژیم بعث در این عملیات، رزمندگان ایرانی را آماج عملیات شیمیایی قرار داد و بسیاری از آن‌ها را شهید و مجروح کرد.
 
این عملیات که بخش عمده‌ای از آن در خاک عراق انجام شد به جهانیان ثابت کرد که رژیم بعث در هشت سال جنگ به همه ترفندهای ناجوانمردانه، غیراخلاقی و غیرانسانی دست زد، ولی هیچ‌گاه نتوانست اراده آهنین رزمندگان ایرانی در دفاع قاطعانه از وجب به وجب ایران را سست کند. خط‌شکنی و دلاوری رزمندگان ایران در کربلای هشت در این سال‌ها از چشمان تیزبین نویسندگان دور نمانده و موضوعاتی پیرامون آن در قالب کتاب‌های مختلف به چاپ رسیده است.
 
«کوچه نقاش‌ها» و «سهم من از چشمان او»، عنوان دو کتابی است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده و موضوعات پیرامون عملیات کربلای هشت را در دل خود جای داده است.
 
«کوچه نقاش‌ها» به قلم راحله صبوری، خاطرات سیدابوالفضل کاظمی از ناشناخته‌ترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس را روایت می‌کند. وقتی جنگ شروع شد، او تهران را به مقصد جبهه‌ ترک کرد. کتاب خواندنی «کوچه نقاش‌ها» روایت خاطرات کاظمی، ‌فرمانده گردان میثم در دوران جنگ تحمیلی از زبان خودش است. لحن ساده و بی‌پیرایه کاظمی و به تعبیری ادبیات عامیانه او در کتاب سبب می‏‌شود مخاطب ارتباطی صمیمی با اثر برقرار کند. بیان تفاوت‌های سال‌های قبل و پس از انقلاب از نقاط قوت گفت‌وگو با کاظمی در این کتاب است. دوران جوانی وی مقارن است با سال‌های مبارزه علیه رژیم طاغوت و بعد از آن، او هشت سال دفاع مقدس را تجربه می‌کند. همرزمی او با شهید چمران و دو سال حضور در خاک کردستان از زیباترین و خواندنی‌ترین قسمت‌های کتاب است.
 
کتاب در 16 فصل و بر اساس تاریخ وقایع و مکان آن‌ها تدوین شده است. به دلیل تمرکز بر حوادث جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، رخدادهای انقلاب اسلامی در این اثر به صورت خلاصه آمده‌اند. «کوچه نقاش‌ها» طی دو سال و براساس سه ماه مصاحبه تدوین شده است. لحن راوی در جای جای کتاب حفظ شده و راحله صبوری تلاش کرده در نوشتن خاطرات ابوالفضل کاظمی به واژه‌ها، تکیه کلام‌ها و اصطلاحات خاص وی وفادار باشد. عنوان «کوچه نقاش‌ها» هم برمی‌گردد به نام کوچه‌ای که سیدابوالفضل کاظمی، کودکی‌اش را با بسیاری از همرزمانش در آنجا سپری کرده است.



در بخشی از کتاب «کوچه نقاش‌ها» می‌خوانیم: «دوازده‌ساله بودم که به دبیرستان جهان رفتم. صبح‌ها درس می‌خواندم و بعدازظهرها در قهوه‌خانه دایی سیدعلی کار می‌کردم. تازه الفبای لاتی را یاد گرفته بودم و برای زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم. قهوه‌خانه دایی سیدعلی، سر خیابان گارد ماشین دودی بود و صفای لب‌ِ خط را داشت. یک باغچه نسبتاً کوچک بود که چند تخت در اندرون و بیرونش در فضای باز گذاشته بودند.

روزی یک تومن مزد می‌گرفتم. سوگلی بودم و کارهای سخت انجام نمی‌دادم. دایی دو تا قهوه‌چی داشت که بیشتر کارها، روی دوش آن‌ها بود. دایی هم فقط پشت دخل می‌نشست و مایه می‌گرفت.

دم ظهر، چند طایفه، مشتری قهوه‌خانه بودند. لات‌ها و جاهل‌ها و دستمال‌به‌دست‌ها، کلاه‌مخملی‌ها و مشتی‌ها و عبا به‌دوش‌ها می‌آمدند برای گپ و صحبت و چای قندپهلو؛ فقیر و پولدار؛ هر کس از هر جا خصوصاً آن‌ها که از غرغر زن و بچه کلافه و خسته بودند، به قهوه‌خانه دایی پناه می‌آوردند تا نفسی بگیرند.

آن زمان، چای کلکته و لاهیجان مرسوم بود. قهوه‌چی، بیست تا استکام کمرباریک چای را با خبرگی و مهارت از سر آرنج تا روی مچ و کف دست قطاری می‌چید و بعد بین مشتری‌ها پخش می‌کرد؛ استکامی ده شاهی.»
 


دومین کتاب با نام  «سهم من از چشمان او» به قلم مصطفی رحیمی است. این کتاب روایتی خواندنی است از خاطرات «حمید حسام»، رزمنده‌ای که کارش به تماشا نشستن منطقه جنگی بوده. دیده‌بانی که دفاع را از خط مقدم، از فراز تپه‌ها، کوه‌ها، دکل‌ها و از قلب دشمن تا خانه، دانشگاه و جامعه معنا می‌کند.

سردار حمید حسام اکثر اوقات خود را در جبهه سپری کرده است و بعد از کارهای مختلف در جبهه همانند آرپی‌چی زنی، در دیده‌بانی مشغول به‌کار می‌شود و به عنوان دیده‌بان لشکر انصارالحسین(ع) استان همدان انتخاب شد. او در آن دوران مبهوت شخصیتی با نام شهید محمد منوچهری شده و در کنارش لحظات ماندگاری را پشت سر می‌گذارد. این شخصیت در کتاب «سهم من از چشم‌های او» به خاطراتی از دوران دفاع مقدس پرداخته که بیانگر نگاه انسانی او به این دوران است و به نوعی او با بیان خاطرات دیده‌بانی خود به لایه‌های زیرین شخصیت انسان‌های جنگ پرداخته و وقایع ظاهری و طرح مانورها را تعریف می‌کند.

مراحل زندگی او تا 31 شهریور 1359 با روایتی ساده نوشته شده و از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران روایت وقایع دفاع مقدس که حمید حسام شاهد آن‌ها بوده به صورت تفصیلی و در پایان هر فصل با تصاویری مرتبط با ماجراها ادامه می‌یابد.
 
به اعتقاد نویسنده کتاب، در این کتاب، 10 تا 12 مورد تحول در انسان‌هایی که گذشته آن‌ها طور دیگری بوده و به جبهه آمده و زندگی خود را به گونه‌ای دیگر ادامه دادند، مشاهده می‌شود که اکثر آن‌ها نیز به شهادت رسیده‌اند.
 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «وقتی گلوله روی دکل نشست انگار یک زلزله ده ریشتری رخ داده است. در یک آن فکر کردم که یک برق چند فازی مرا گرفت. در همان لحظه اول تمام وسایل داخل اتاقک به‌هم ریخت و هر کدام به گوشه‌ای افتاد. دکل آرام آرام کج شد و من چون جلوی دریچه چوبی ایستاده بودم به پایین پرت شدم و از روی دکل، (دکل بیست متری) سقوط آزاد کردم. برای آنکه پایه‌های دکل را محکم کنند پنج - شش متر خاک نرم اطراف پایه‌ها ریخته بودند و من اتفاقا روی همان خاک‌ها به زمین خوردم...»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها