شنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۲
شعر آیینی یک فرهنگ است نه یک روایت

سبحان زنگی، برگزیده شانزدهمین دوره جایزه «کتاب سال شعر ایران به انتخاب خبرنگاران» و شاعر آیینی بوشهری معتقد است: شعر آیینی یک فرهنگ است نه یک روایت! شعر آیینی یک مکتب است که مبتنی بر آموزه‌های دینی توحیدی، اخلاقی، عرفانی، ولایی و... است.

خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) در بوشهر، استان بوشهر در گستره خود شاعرانی را جای داده است که نقش شگرفی را در پویایی حیات شعری این خطه ایفا می‌کنند. سبحان زنگی یکی از این شاعران خوش‌ذوق است که با مزین کردن سروده‌هایش با نام اهل بیت‌(ع) و وقایع تاریخی و مذهبی، در کنار دیگر شاعران آیینی استان به این گونه شعری، جوش و خروشی بخشیده است.

بنا به عقیده غلامرضا ابراهیمی، مسئول کارگاه شعر «آهنگ دیگر» حوزه هنری استان بوشهر، سبحان زنگی در زمره‌‌ شاعران نو‌گرا و سپیداندیش است که عمده‌ آثارش با نوعی کشف، تجانس آوایی و بومی‌گرایی، ریشه در اندیشه‌ اجتماعی دارد. عادت‌‌های زبانی وی از درهم جوشی ذخیره‌های بی‌پایان شعر کلاسیک و دگردیسی نیما نشات می‌گیرد. به‌عبارت دیگر، او با درک و التذاذ عمیق از شعر امروز و جریانات زایا و پویای آن و نیز شرکت در جلسات تخصصی ادبی «خود ادبی‌اش» را شکوفا کرده است.

 سبحان زنگی متولد چهارم اردیبهشت ۱۳۶۱ در بوشهر، کارشناس حقوق و کارشناس‌ارشد روانشناسی است که فعالیت ادبی را به‌طور جدی در نیمه اول دهه ۹۰ از «کارگاه شعر جوان» و بعدها با حضور پویا و مستمر و اثرگذار در «کارگاه شعر آهنگ دیگر» حوزه هنری استان بوشهر شروع کرد.

زنگی افزون بر شاعری، در حوزه طب سنتی و مزاج‌شناسی نیز مطالعاتی داشته و در این زمینه تاکنون چندین سیمنار آموزشی برگزار کرده است و کتابی را با موضوع مزاج‌شناسی برای چاپ آماده کرده که به‌زودی منتشر خواهد شد. افزون بر این، سبحان زنگی به مدت 17 سال است که به‌عنوان آتش‎‌نشان در اداره‌کل بنادر و دریانوردی استان بوشهر مشغول به خدمت است اما هیچ‌کدام از این فعالیت‌ها منجر به فاصله گرفتن وی از دنیای شعر نشده است.

زنگی به‌تازگی در بخش شاعران بدون کتاب شانزدهمین جایزه شعر خبرنگاران موفق شده که به‌صورت مشترک با ثنا نصاری و جواد مزنگی مقام دوم این رویداد را از آن خود کند. به این بهانه گفت‌وگوی مفصلی را با این آتش‌نشان شاعر درباره این جایزه ادبی و همچنین شعر آیینی و وضعیت امروز آن انجام شده که در ادامه از نظر شما مخاطبان می‌گذرد.

برای گفت‌وگو از موفقیت اخیرتان در جشنواره شعر خبرنگاران شروع می‌کنم، برای مخاطبان درباره این جایزه بیشتر بگویید؟
جایزه شعر خبرنگار از سال ۸۴ آغاز به کار کرد و یکی از رویدادهای بسیار معتبر ادبی در سال‌های اخیر به شمار می‌رود. در این رویداد با ارسال نزدیک به 50 سروده در بخش شاعران بدون کتاب شرکت کردم که به لطف خدا، موفق شدم به‌طور مشترک عنوان دوم این بخش را به دست آوردم. بیشتر این سروده‌ها مربوط به دهه‌ی اخیر است که غالبا در قالب سپید هستند. این رقابت ادبی که به شعر شاعران فارسی‌زبان ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان می‌پردازد به همت محمدهاشم اکبریانی، بنیان گذاشته شد و سال‌هاست که آقای علیرضا بهرامی دبیری آن را برعهده دارند و اسفندماه هر سال برگزار می‌شود. در بخش مجموعه شعرهای منتشر نشده، هر شاعر بایستی ۴۰ شعر یا ۸۰ صفحه شعر برای رقابت و داوری ارسال کند.

این موفقیت چقدر به یک شاعر جوان انگیزه می‌دهد؟
به‌طبع زیاد! ایران از قدیم‌الایام از کشورهای خوشنام در ادبیات و به‌ویژه شعر است. برگزاری این رویدادها یک فرصت است برای نشان دادن استعدادها و خلاقیت‌ها که در نهایت ارتقای سطح کیفی سروده‌های شاعران و ادبيات را به‌دنبال دارد؛ بنابراین جشنواره‌های این‌چنینی را باید به‌عنوان یک سمینار آموزشی دانست؛ دیدار و همنشینی شاعران و تبادل تجربه‌ها به‌ویژه در حوزه شعر آیینی و مقدس به‌شدت لازم است؛ البته فضای مجازی هم را نباید در این امر نادیده گرفت که کمک بسیار خوبی است. بی‌شک جشنواره‌های ادبی باید خروجی و ثمره داشته باشند.

از نخستین قدم‌ها برای تجربه دنیای شعر بگویید؟
آشنایی من با کتاب یا مطالعه از زمانی که خواندن را آموختم، شروع شد و با توجه به اینکه خانواده‌ اهل مطالعه و فرهنگی هم داشتم، این آشنایی را به علاقه‌ای تبدیل کرد که جدای از مطالعه و خواندن به قصد تفنن و آموزش، به تحلیل و تفسیر و حتی گاهی به نقد مطالب بپردازم؛ اما دنیای شیرین شعرِ اندیشه‌ور و نه سانتی‌مانتال را از دوران مدرسه و مقطع راهنمایی مزه کردم و این طعم و لذت تا الان همراهم هست. منتهی گاهی که در فلسفه غور می‌کنم و از دنیای شعری فاصله می‌گیرم، وقت برگشت به شعر، پختگی بیشتری را در خودم و شعرم احساس می‌کنم.

چطور شد که جذب شعر آیینی شدید؟
چگونگی شعر یا انتخاب موضوع بستگی به ارتباط شاعر با جهان پیرامون یا سیر مطالعاتی و دغدغه‌های فردی و اجتماعی او دارد، شعر آیینی، شعری دغدغه‌مند است که ریشه در باور و اتصال ما به بیکرانگی دارد. البته دامنه‌ی باورهای مذهبی ما گسترده است. طبیعتا همین باورهایی که از کودکی با آن‌ها مانوس بودم و همین‌طور محیطی که در آن رشد کردم، در گرایش من به سرودن شعر آیینی بی‌تاثیر نبوده است.

چه تعریفی از شعر آیینی دارید؟
از دید من، هر شعری که متأثر از آموزه‌های اسلامی باشد، در قلمرو شعر آیینی قرار می‌گیرد؛ بنابراین اگر تنها مرثیه و منقبت را شعر آیینی بنامیم، جفاست. من شعر جنگ (دفاع مقدس) را هم شعری آیینی می‌دانم که پلی شده در روایت‌های مختلف برای رهایی انسان از شرک و نفس و سلطه‌گری و...به عبارت ساده‌تر، شعر آیینی، شعری‌است که به‌مناسبت‌‌های مذهبی و فرایض دینی می‌پردازد؛ اما اگر گسترده و با پهنای بیشتری بنگریم، هر شعری که مبتنی بر آموزه‌های دینی توحیدی، اخلاقی، عرفانی، ولایی و... باشد، شعر آیینی است.

البته‌ از دوران مشروطه تغییر نگرش شاعران در شعر آیینی، از حالت شخصی و در انزوا بودن به شعر اجتماعی و گستردگی اندیشه بدل شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با وجود شاعرانی چون علی معلم، سلمان هراتی، سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور، محمدعلی مجاهدی، حمید سبزواری، موسوی گرمارودی و... شعر آیینی یا مذهبی پیرامون چند موضوع مبهم فلسفی یا عکس آن، ساده و سطحی، به فلسفه و نگرش صحیح در مضامین دینی تبدیل شد. البته حضور بزرگانی چون علی شریعتی، مرتضی مطهری، آوینی و... را نمی‌توان نادیده گرفت، هر چند شاعر نبودند ولی جریان‌ساز بودند. گاهی دیده شده بعضی از شاعران در سرودن یا روایت و صحنه‌سازی‌های آیینی، به‌خصوص عاشورایی دچار غلو و خرافه شده‌اند که هم به شخصیت و هم به آیین شعر آیینی لطمه وارد کردند. به جرأت می‌گویم که این سروده‌ها، شعر آیینی نیستند و شعارند.

آیا آن را ابزار موثری برای بسط و گسترش باورها و روایت‌های دینی و اخلاقی می‌دانید؟
خب، شعر آیینی هم یکی از گونه‌های شعری ادبیات امروز است. ظرفیت‌های نهفته در شعر آیینی ابزار خوبی برای تبلیغ باورها و روایت‌های ماست که می‌توان در قالب ادبیات عرفانی، اخلاقی‌، و... به‌عنوان سفیر به دنیا ارسال کرد. و دریچه‌ای نو رو پیش روی علاقه‌مندان گشود.

درباره تعریف شعر متعهد چه دیدگاهی دارید؟
نه؛ شعر متعهد، تعهد محتوایی دارد و نسبت به محتوا و موضوع پایبندی و تعهد دارد و می‌تواند سیاسی، اجتماعی باشد یا درباره انقلابی در کوبا یا شیلی خلق شود! البته گاهی شعر آیینی، شعر متعهد می‌شود؛ آنجا که شاعری روایت ستایشگرانه از بزرگان دین ارائه می‌کند. این‌جا این شعر دیگر آیینی محسوب نمی‌شود.

چه ویژگی‌هایی برای شعر آیینی قائل هستید؟
از دید من، شعر آیینی شعر صمیمی با بار عاطفی بالایی‌ است و همین باعث باور‌پذیری بیشتر آن در بین عامه مردم است. گاهی شعرهای آیینی از لحاظ توان و وزن شعری ضعیف و عاجز هستند؛ اما با یاری موسیقی یا حس جاری در شعر این مشکل پوشیده و مرتفع می‌شود. برای مثال، شعر «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته/ خون یارانت پرثمر گشته» که خاطره‌ساز سال‌های کودکی و الان ماست، ضعف شعری دارد؛ اما حس پررنگی که در آن رسوخ کرد و قدرت موسیقی که دارد، آن را نجات داده ولی گاهی شاعری غرق در حس یا شور می‌شود و روایت‌ها و حادثه‌ها و شخصیت‌ها را با برداشت شخصی سرایش و قیاس می‌کند که این شاعر از آن طرف بوم می‌افتد.
 

بدیهی است که شاعر نمی‌تواند در حادثه کربلا برداشت شخصی خودش را داشته باشد، چون بعد دشمن همین‌ها را دستاویز هجمه‌های خودش علیه کیان و باور ما می‌کند. مثل اینکه سال‌ها تا به‌نام مقدس حضرت سید الساجدین می‌رسیدم می‌گفتند: امام بیمار! یا خیلی از علما هم دچار این لغزش شده‌اند که با فریاد رسا می‌گفتند: یزیدِ زمان ما یا حسینِ زمان ما. این در حالی است که حسین (ع) یکی بود، یزید هم یکی والسلام.

آیا این گونه‌ شعر، وضعیت قابل قبولی دارد؟
شعر آیینی، پیوند خورده به انقلاب و جنگ است و جریان شعری تنومندی است. از دید من، شعر آیینی الان یک فرهنگ است نه یک روایت! شعر آیینی یک مکتب است. به قول استاد محمدعلی مجاهدی ما یک شعر عاشورا داریم و همان است که بارها از مظلومیت و اسارت و عطش شنیده‌ایم؛ اما یک شعر فراتر از شعر عاشورا هم هست به‌نام شعر عاشورایی که بیانگر فرهنگ عاشورا است و از جنبه ارزشی و انسان‌سازی به این اتفاق نادر و بزرگ می‌پردازد و الان شعر آیینی این جنبه و ظرفیت را دارد. به نظرم قبلا در این گونه شعر، فرم اساس بود اما الان فرم در خدمت اندیشه است و شعار در شعر اندیشه‌ور بجا نشسته است.

چقدر با فرم‌گرایی در شعر آیینی موافق هستید؟
زدودن زیباست در هر صنف و صنایعی، بی‌شک زدودن عادات فکری و آشنایی‌زدایی از ذهن خوانندگان و مخاطب مهارت خاصی می‌طلبد. منتهی خالق اثر باید با مهارت خلأ و سفیدی را جایگزین مناسبی پیدا کند. برای ترک عادت‌های بد یا مکرر و آشنا، انگیزه و جایگزین خوب لازم است. در طول حیات ادبی این کهن سرزمین، شاعران بسیاری چهره شده‌اند اما آن‌هایی که خلاقیت و نوآوری بر اساس شیوه مناسب انتخاب کردند، مانا ماندند. شعر خوب زیاد است، شاعر خوب هم فراوان؛ اما شعر خاص کم و شاعر خاص کمتر.

بدون‌تردید تکرار مکررات حتی در جشن و سرور هم کسالت‌آور است و مصداق آن شعر دوره مشروطه و بازگشت است. کلا فرم‌گرایی در جهان ادبی امروز تازه و نو است. در شعر آیینی هم کمتر دیده شده یا من کم دیدم و اعتقاد دارم که باید با دقت خاصی این غریبانه‌گردانی یا ناهنجاری را وارد شعر کرد که به اصل روایت یا داستان ضربه وارد نکند.

طبق گفته‌های شما این‌گونه برداشت می‌شود که شما شاعری جوششی هستید تا کوششی! این طور نیست؟
بله، طبیعتا شعر یا جوششی است که به قولی همان الهام خدایان است و به یکباره بر قلب شاعر می‌نشیند یا کوششی است که شاعر خودش تعیین می‌کند که کی شعر بگوید. غالبا اشعاری موفق هستند که جوششی بوده و در اکثر نقل‌هایی که از سخن اساتید برآمده، این گونه شعرها کمتر ویراستاری شده و این شعرها دلنشین و عام و خاص‌پسند‌ند؛ اما اگر خالق اثر به خیال خودش بعد از صرف غذا و چای بنشیند و جان بکند که حالا وقت سرودن است جز تیرگی اندام سفید کاغذ بهره‌ای نمی‌برد. با این مقدمه می‌خواستم بگویم که به قول استاد ابتهاج: «من نه خود می‌روم او مرا می‌کشد/ کاه سرگشته را کهربا می‌کشد». بنابراین به جرات می‌گویم که من توانایی سرودن شعر کوششی را ندارم.

چون از دید من، شعر زمان نمی‌شناسد. بی‌قرار و پریشان است. دنبالش باشی دنبالتان می‌آید. موازی یا سایه‌ی‌ شاعر است تا جایی که به هم نزدیک و در آخر و در نقطه‌ی تلاقی قرار گیرند. این نقطه همان افقی ا‌ست که شاعر، شعر را می‌قاپد. گاهی حین کار، زمانی در استراحت و خواب و حتی در وقت جدل و مرافعه. تلنگری ا‌ست. در این باره می‌توانم شما را ارجاع دهم به فیلم خاطره‌ساز ما دهه شصتی‌ها به‌نام «خواهران غریب» با بازی خسرو شکیبایی و کارگردانی کیومرث پوراحمد که در صحنه‌ای خسرو شکیبایی که آهنگساز است برای رسیدن به ریتم ترانه‌ای دچار چالش می‌شود. ناگهان در بین جدلی ریتم را می‌یابد و «مادرِ من، مادرِ من، تو یاری و یاور من» خلق می‌شود.

آیا شده در شعری پدیده یا حالتی را توصیف کنید که مخاطب شما درک بهتری از آن تصویر توصیف شده داشته باشد؟
طیبعتا نمی‌شود حس و حالی را که هنگام یا پایان شعر با شعور داشت، توصیف کرد. گاهی شاعر را که خالق اثر نامیده می‌شود، از لحاظ حس و شعور کمتر از مخاطبی می‌بینم که درک موضوع کرده و تجربه در دنیای خیالی یا احساس نشده‌ی شاعر را لمس کرده است. شعری برای مادران شهدا سرودم که مصداقی ا‌ست برای گفته‌ام: «خبرت بیاید/ به حق پنج تن خبرت بیاید/ شرم می‌کند از پله‌های آسی پایم/ کاش این بار/ دست‌کم پلاکت بیاید»؛ این شعر برای منِ شاعر که از بیرون وقایع را دیدم، ملموس‌تر است یا برای مادری که آمدن پاره‌ی تن خود را سال‌هاست به انتظار نشسته‌ است؟!

در سرودن آیا از شاعر خاصی هم تاثیر می‌گیرید؟
هر نوع شعری از هر شاعری را به فراخور حس و حالی که داشته باشد یا درک کنم، مطالعه می‌کنم ولی از شاعر به‌خصوصی نمی‌توانم نام ببرم که بگویم از کدام بیشترین تاثیر را می‌گیرم!

معمولا برای سرودن شعرهای آیینی از قالب‌های کلاسیک وام می‌گیرند اما شما اغلب قالب سپید را برای این گونه سروده‌های خود انتخاب می‌کنید؛ این انتخاب کار شما را مشکل نمی‌کند؟
 هر شاعری برای بیان تراوشات ذهنی و شعری‌اش، نوع نگارش خودش را دارد و اگر قرار بود همه یک قالب شعری را داشته باشند نه تنها شعر آیینی که کلا شعر کسل می‌شد و از رمق می‌افتاد. نیمایِ یوش در انواع قالب‌های شعری، طبع‌آزمایی کرده و شاید به اندازه یک مجموعه کامل شعر موزون و کلاسیک دارد و حتی قصیده جالبی درباره امام علی (ع) دارد؛ اما ما نیما را به شعر نیمایی می‌شناسیم.

بنده هم اشعار کلاسیکی (چه غزل، چه دوبیتی) را در موضوعات مختلف سرودم اما با توجه به قدرت مانور بیشتر در شعر سپید و با توجه به اینکه مخاطب را می‌شود در شعر سپید بیشتر همراه و درگیر کرد، این قالب شعری را انتخاب کرده‌ام.

شما علاوه بر شاعری، آتش‌نشان هستید که از‌جمله مشاغل سخت به‌شمار می‌رود، آیا دشواری‌ها و زمختی‌های این شغل لطافت کلام و احساس شما را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد؟
اتفاقا شغل آتش‌نشانی با وجود زمختی و به‌ظاهر مبارزه مداوم و تن‌به‌تن همیشگی که با خطر دارد؛ اما چیزی از شعر و شاعری کم ندارد. غلو اگر نباشد، حتی یک گام از شعر جلوتر است؛ چون شعر تنها با روح و روان انسان پیوند برقرار می‌کند (البته اگر سماع، یزله و نی‌مه را موسیقی بدانیم) و ارتباطی با جسم ندارد؛ اما آتش‌نشان با حضورش در هر حادثه‌ای اول روان را آرام و دل را گرم می‌کند و بعد برای نجات جان و مال هم‌نوع خودش، شعر و سماع جسمانی را به نمايشی واقعی می‌گذارد. از دید من، هیچ شعری و هیچ جشنواره‌ای و هیچ نوع موسیقی را نمی‌توان همتا و هم‌تراز وقتی گذاشت که آتش‌نشان انسانی را نجات می‌دهد؛ ابدا. قطعا آتش‌نشان حضورش و وجودش شعر ریتمیک است.

سخن پایانی؟
«ما را به دعا کاش نسازند فراموش/ رندان سحرخیز که صاحب نفسانند».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها