برای اینکه بتواند به دفاع از حرم عمه سادات برود، دورههای مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را گذرانده بود، اما هیچ کدام از این تخصصها نتوانسته بود راه او را برای دفاع از حرم باز کند. به پدرش متوسل شد.
پدری که خود یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از گردان تخریبچی جبهه بود. با این وجود، پدرش تنها کمک کوچکی به او میکند که آن هم کارساز نمیشود. در نهایت، پدرش تنها راه موفقیت پسرش را مسألهای مطرح میکند که آقا مرتضی را به فکر فرو میبرد.
سردار مصطفی عبداللهی، فرمانده تخریب نیروی دریایی سپاه در زمان دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم، مرتضی عبداللهی اینچنین از پسرش روایت میکند: آقا مرتضی ۹ اسفند ۶۶ به دنیا آمد.
آقا مرتضی از سال آخر دبیرستان وارد مجموعه «مسجد صفا» و دبیرستان صفا شد. بعد در رشته مهندسی عمران در دانشگاه شاهرود قبول شد و سرانجام با پیگیریهای زیادش توانست در سال ۹۴ به استخدام سپاه درآید.
مرتضی عبداللهی را از نظر احترام به پدر و مادر کمتر کسی در اطراف دیدم. هر کاری از او میخواستیم، حتی اگر سخت بود، با محبت و علاقه زیاد برایمان انجام میداد.
از آنجایی که آقا مرتضی عبداللهی علاقه زیادی به مادرش داشت، سعی میکرد بسیاری از کارهایش را به مادرش نگوید تا ناراحت و دل نگران نشود. با من مشورت میکرد. اینکه در کارها او را تشویق کنم برای او مهم بود و خوشحال میشد.
کاش جنگ بشود!
در کودکی خیلی با دل و جرأت بود. وقتی از ائمه میگفتیم با علاقه گوش میداد. برای کمک به دیگران خودش را به خطر میانداخت.
وقتی فیلم دفاع مقدسی از تلویزیون میدید، انگار برای خودش اتفاق افتاده است. بارها درباره انقلاب صحبت میکرد و میگفت: کاش جنگ بشود! من هم به او اعتراض میکردم: باباجون! ما خود به خود دنبال جنگ نیستیم. هر چند دشمن زیاد داریم. اما این جمله را از ته دلش میگفت؛ چرا که دنبال جهاد فی سبیل الله بود.
شهید محمد عبداللهی در شامگاه سهشنبه ۲۳ آبان ماه در دیرالزور سوریه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید.
او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم. مزار این شهید پاسدار دفاع حرم در قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
به ورودی خانه خودمان که رسیدم نگاهم به دمپایی های مرتضی افتاد که همیشه دم در بود، ناخودآگاه نشستم و دمپایی را دست گرفتم، اشک امانم نمی داد، در دلم درد بزرگی داشت جوانه می زد، دردی به سنگینی این غم که دیگر صاحب این دمپایی ها به این خانه سر نخواهد زد.
کف دمپایی را بوسیدم و به صورتم کشیدم، دوست داشتم خاک کف پای فدایی حضرت زینب روی صورتم شهادت بدهد که من اگر اختیار داشتم هیچ وقت بدون مرتضی به این خانه برنمی گشتم.
به زور کلید انداختم و وارد خانه شدم، خانهای که همه جایش بوی مرتضی می داد…
چاپ سوم از تازهترین اثر نویسنده کتاب «یادت باشد»؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی به روایت همسر به قلم محمد رسول ملاحسنی در قطع رقعی و 304 صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد .
علاقهمندان جهت تهیه کتاب میتوانند از طریق سایت nashreshahidkazemi.ir و یا از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه کنند.
نظر شما