چه شد سراغ اشعار مقبل اصفهانی رفتید؟ چه چیزهایی در شعر او توجه شما را جلب کرد؟ بیشتر مضمون اشعار جذاب بود یا ویژگیهای زبانی و بلاغی سرودههایش؟
از دوران نوجوانیام یعنی اوایل دهه 60 در مجالس روضه و تکایا این ابیات را از روضهخوانان محاسن سپید میشنیدم: «روایت است که چون تنگ شد بر او میدان/ فتاد از حرکت ذوالجناح وز جولان/ نه سیدالشهدا بر رکاب طاقت داشت/ نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت...» ابیاتی که تأثیر آن تا امروز بر دل و جانم هست. آن زمان نمیدانستم و نپرسیدم که سرایندهاش کیست، تا اینکه در جلسهای از استاد بزرگوارم جناب حاج علی انسانی نام سراینده را جویا شدم و ایشان فرمودند: «مقبل کاشانی». از آن پس به جستوجوی دیوان یا گزیده اشعاری از او برآمدم و هیچ نیافتم. سالها گذشت تا اینکه در سال 96، فایلتصویری نسخهای خطی به دستم رسید با عنوان «وَقعَةُ الطَّف، ملّا مقبل». اسم مقبل، کنجکاویام را برانگیخت و مشغول بررسی و مطالعهی نسخه شدم و دیدم همان است که سالها در پیاش بودهام!
باخود گفتم باید نسخههای دیگری هم موجود باشد. در کوتاه زمانی، پانزده نسخهی خطی با تاریخهای مختلف که سه تای آن در زمان حیات شاعر کتابت شده بود، از نقاط مختلف ایران و نیز کشمیر و دهلینو فراهم آوردم و کار استنساخ و مقابله و تصحیح و تدوین و توضیح را آغاز کردم. هیچکدام از این 15 نسخه، شامل تمامی اشعار مقبل نبود و هرکدام بخشهایی را شامل میشدند. بنابراین باید آنها را مرتب و منظم میکردم. برای آشنایی با مقبل و زندگی او نیز تذکرهها و مقالات متعددی را خواندم و دریافتم در تمامی اسناد، پسوند نام او «اصفهانی» است و نه کاشانی که شاید به سبب وجود مزاری منتسب به او در کاشان باشد. البته او در هند درگذشته و مزار کاشان قطعیتی ندارد. به هرحال، سهسال بهصورت مداوم و بیوقفه روزی ده ساعت و بعضاً بیشتر، عاشقانه غرق محیط شعر مقبل شدم و به قطعیت میگویم جزو بهترین ساعات و روزهای زندگیام بود.
مقبل اصفهانی، پایهگذار شیوهای تازه در مرثیهسرایی (پس از محتشم کاشانی) است که به آن «واقعهسرایی» میگویند و اهمیت مقبل در همین است. شیوهای که پس از او شاعران بسیاری استقبال کردند و واقعه سرودند. نکته جالب و مهم دیگر این است که این اشعار، بیش از آن که ارزش مکتوب داشته باشند، بهعنوان میراث مرثیه شفاهی نیز مطرح هستند؛ چراکه برای خوانش و « اجرا» - آن هم به خوانش و بیان خودِ سراینده - در محافل سوگواری محرم سروده میشده و خودِ مقبل، واقعهها را در مجالس عزاداری میخوانده است. بنابراین «واقعهخوانی» را نیز باید در کنار واقعهسرایی در نظر بگیریم که شاید بتوان آنرا گونهای از «نقالی» دانست. زبان مقبل، هم گاهی پیچیدگی دارد و هم سادگی. پیچیدگیاش در استفاده از اصطلاحات مربوط به دانشهایی مثل نجوم و فلسفه و طب و موسیقی است؛ و سادگیاش در روان بودن روایت واقعهها مبتنی بر فهم مخاطب عام.
شما کارهای دیگری هم در این زمینه منتشر کردهاید و این اتفاق خوبی است. مخاطب با مولفی روبهروست که تخصصی کار میکند و همین هم به او برای دنبالکردن آثارتان حس خوبی میدهد. میخواستم بپرسم باز هم شاعرانی شبیه مقبل داریم که کمتر شناخته شده باشند؟ و آیا قصد دارید سراغ آنها هم بروید؟
در بخش موسیقی با موضوع عاشورا، دو آلبوم مستقل (ماهِ نِی - خورشید) دارم و آلبومهای مشترکی با خوانندگان هنرمند دیگر (مثل سربلندان - خطبه خوان رستاخیز و..). اما در حوزه کتاب با موضوع عاشورا، این کتاب، دومین است. بنابراین اتفاقاً کمکاری کردهام! شاعران گمنام دیگری هستند که باید غبارزدایی شوند. چه مرثیهسرا و چه مثلاً شاعران سبک هندی که الزاماً مرثیهسرا هم نیستند. مثلاً اکنون دیوان «عیشی دکنی» را تصحیح کرده و آماده انتشار دارم.
«خوشبختانه» با فاصلهای که از تلویزیون در این چندسال اخیر گرفتهام و امتناع دوطرفهای که بینمان حادث شده، فرصت بسیار مناسبی یافتهام برای کارهایی که سالها مترصّدِ بهانجام رساندنشان بودم. الان تمرکزم بر یافتن و تصحیح نسخههای خطی مهجور با موضوعاتی همچون ادبیات و موسیقی و معارف است که انشاءالله به تدریج منتشر خواهد شد.
تصویر عاشورا، اهل بیت و چهرههای دینی در شعر مقبل را چطور میبینید؟
کاملاً مبتنی بر عواطف و احساسات است. یعنی در شعر او احساسات بر حماسه برتری دارد که البته طبیعی است. چون روزگار او و اساساً در قدیم، عزاداری عاشورا مبتنی بر روایت احساسی و برانگیختن عواطف بوده است. چنانکه واعظ کاشفی در «روضة الشهداء» همین شیوه را دارد. مقبل در شعر خود، شخصیتپردازی ندارد. چون شخصیتها را همه میشناسند و نیازی به پردازش و معرفیشان نیست. کار مقبل «موقعیتپردازی» و «صحنهپردازی» است، تصویرگری با واژگان است که انصافاً هم خوب از عهدهاش برآمده است.
واقعهسرایی و توضیحات شما دربارهاش از بخش های جذاب مقدمه است که ذهن خواننده را برای مواجهه با کتاب آماده میکند. آیا واقعهسرایی میتواند در شعر امروز ما هم نقش داشته باشد؟
به نظرم جای «واقعهسرایی» در شعر مذهبی امروزمان خالی است. تا دوره قاجار هم بودند شاعرانی که ضمن قالبهای دیگر، واقعه میسرودند، اما کمکم فراموش شد و در روزگار ما که اصلاً نمیدانند چیست!
واقعهسرایی حالت روایی و داستانی هم دارد، و داستانها هم همیشه مخاطب دارند. به نظر شما این شیوه تا چه اندازه میتواند به شعر و نوحههای امروز عاشورایی بیاید؟
به کار نوحه نمیآید، چون تعریف و کارکرد نوحه متفاوت است. اصل نوحه بر اختصار است و اصل «واقعه» بر تطویل؛ اما میشود در مجالس عزاداری، مستقلاً «واقعهخوانی» را لحاظ کرد. اگر بخواهم نمونه نزدیک و روشنی ذکر کنم، فیالمثل شیوهای که دوست ارجمندم سیدحمیدرضابرقعی در برخی از محافل سوگواری دارد، همین است، گونهای از واقعه خوانی. یا مثلاً برادر گرامیام محمدسهرابی هم همین شیوه را دارد گیرم نه با اشعاری دقیقاً به شیوه واقعه. به نظرم یکی از بهترین راههای جلوگیری از ورود کلام و شعرهای سست و دور از شأن در مجالس، رشد و رواج واقعهخوانی است. به فضل خدا شاعر خوشذوق و فاضل و متعهد به شأن و ارزش کلام، کم نداریم. بسمالله، شروع کنند.
هرچند کمی از بحث کتاب دور میشویم؛ اما دوست دارم این سوال را هم از شما بپرسم که نوحه و شعر در عاشورا گذشته و امروز چه تفاوتهایی با هم دارند؟ و آیا به نظرتان مسیر روبهرشدی را در این عرصه طی کردهایم؟
این بحث، بسیار گسترده و عمیق است که حقیقتاً نمیشود در نیم ستون یا یک پاراگراف جایش داد. مجال مخصوص به خودش را میخواهد. شاخص های گوناگون تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حتی جغرافیایی دارد. ضمن اینکه بهترین کسی که میتواند در این خصوص صحبت و اظهار نظر کند، دوست عزیز و برادر فاضلم جناب مهدی امین فروغی است. گمان کنم اگر پرونده مبسوطی به این موضوع اختصاص دهید، بسیار خوب است.
مخاطب «وحی بر توفان» از نگاه شما چه کسانی هستند؟ و فکر میکنید مواجههشان با کتاب چطور پیش برود؟
هرکسی که دوستدار شعر فارسی و شعر مذهبی است، اعم از اینکه دانشگاهی باشد یا نه. البته برای آنان که انس و آشنایی بیشتری با شعر دارند، حظّ دیگری دارد؛ اما در شرح و توضیح اصطلاحات و عبارات، سعی کردهام، سادهترین بیان را به کار ببرم تا هرکسی با هرسطح دانش، بتواند معنا را دریابد.
به عنوان سوال پایانی هم برویم سراغ مقدمهتان در بخش نخست کتاب. مقدمهای روشن و راهگشا که میتواند مخاطب غیرعلاقهمند را هم به خواندن شعرها بکشاند. درباره تحقیقات و نگارش این بخش هم توضیح بفرمایید.
برای نگارش مقدمه، ناگزیر بودم که اندکی از روزگار و زمانهی مقبل و سبب هجرتش به دیار هندوان را بیان کنم. بر این اساس، به منابع تاریخی مربوط به آخر دورهی صفویه و روزگار پریشان تسلط محمود و اشرف افغان و سپس استیلای نادر، مراجعه کردم و اندکی از بسیار را برگزیدم و نگاشتم. همچنین برای معرفی مقبل، منابع اندکی را که وجود داشت، بررسی کردم و سپس مختصری نیز به شیوه و ویژگیهای کلامش پرداختم. چنانکه در مقدمه نوشتهام، این تلاش، عاری از ضعف نیست و هیچ ادعای کمال و جامعیتی درخصوص کاری که کردهام، ندارم و چشمم به عفو و ارشاد اهل فضل و فرهنگ است. در پایان، درود میفرستم به روان والای «آقامحمد شیخا» ملقب به «مقبل اصفهانی».
نظر شما