جلوه حماسه حسینی در ادبیات فارسی / شماره 18؛ داوود امیریان:
شخصیتپردازیهای درستی در داستانهای دینی نداریم
داوود امیریان، نویسنده رمان «برادر من تویی» درباره علت ضعف ادبیات عاشورایی گفت: اینقدر آثار دینی را شعاری مینویسند که ما هم که عِرقی داریم آنها را دوست نداریم و نمیخوانیم؛ چه برسد به خوانندهای که عام باشد. متاسفانه اعتقاد ندارند؛ باید اعتقاد داشته باشی و اثری دلی بنویسی. فکر میکنیم اگر همهاش بنویسیم این شخصیتها آدم خوبی بودهاند بیشتر معنویتر است؛ درحالی که اینطور نیست و شخصیتپردازیهایمان درست نیست.
داود امیریان در رمان «برادر من تویی» که از سوی انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده، در قالب داستانی به این کار پرداخته است. این اثر، از کودکی تا شهادت حضرت عباس (ع) را روایت میکند. امیریان در این داستان، در عین وفاداری به منابع تاریخی، زندگینامه داستانی مخاطبپسندی از این شخصیت بزرگ دینی و تاریخی ارائه داده است تا با زوایای مختلف زندگی ایشان آشنا شویم. این شماره از پرونده «جلوه حماسه حسینی در ادبیات فارسی» را میتوانید در ادامه بخوانید:
چهطور شد که «برادر من تویی» را نوشتید؟
ابراز ارادت و عهد قلبیای بود که کاری برای حضرت عباس علیهالسلام انجام دهم و این توفیق شامل حال ما شد. سفارشی نبود؛ خودم دوست داشتم بنویسم.
تجربه شما از نوشتن این داستان چه بود؛ باتوجه به اینکه شخصیت اصلی، یکی از بزرگمردان تاریخ دینی ماست؟
تجربه بزرگ من این بود که مانند زندگی امامان علیهالسلام منابع کمی از ایشان داریم و این معضل است. ما راجعبه نوجوانی حضرت علی علیهالسلام نیز چیزی نداریم. شما به من بگویید که ایشان کودکی خود را چهطور گذرانده است؟ نوجوانی را چهطور؟ فقط دو سه مقطع از امامان در تاریخ موجود است و برای حضرت عباس علیهالسلام نیز همینطور است و درباره دو سه مقطع از زندگی ایشان در تاریخ مطلب داریم. یکی بحث خواستگاری است که عقیل، برادر حضرت علی انجام میدهد و بعد عروسی امیرالمؤمنین که حضرت زینب سلامالله علیها به استقبال خانم فاطمه میرود که بعدها حضرت امالبنین میشود. و در ادامه تولد حضرت عباس و ماجرای جنگ صفین تا شهادت حضرت علی. بعد از شهادت ایشان، حضرت عباس ناپدید میشود تا مسئله کربلا. این معضل بزرگ بود و به دلیل منابع کم، برایم سخت بود و نمیتوانستم تخیل هم کنم؛ اما از یکسری وقایع تاریخی استفاده کردم که در آنها حضرت عباس (ع) مطمئنا حضور داشته است؛ چون برادران دیگرش حضور داشتند، مثل ماجرای قتل عثمان (خلیفه سوم)، شهادت مولا علی یا شهادت امام حسن علیهالسلام و ... .
در کدام لحظات از نوشتن داستان، احساس اندوه بیشتری داشتید؟
مسلما کربلاست؛ چون امام حسین علیهالسلام، حضرت عباس را مأمور میکند که نگهبانی بدهد و ایشان از آن بالا شاهد بوده است که یاران اباعبدالله شهید میشوند، بنی هاشم جلو میروند و شهید میشوند، حضرت علی اکبر و حضرت قاسم. حالا فکر کنید که حضرت عباس آنجا ایستاده است و برادران تنیاش شهید میشوند؛ عثمان، جعفر و عبدالله. این برای حضرت عباس خیلی سخت بوده است و برای من هم خیلی ناراحتکننده بود.
در این کار سعی کردم اصلا روضه نخوانم؛ وقتی مخاطب کتاب را میخواند متوجه میشود که اصلا سعی نکردم روایت را سوزناک کنم و اشک خواننده را دربیاورم. سعی کردم که خونسرد با قضیه برخورد کنم؛ اما بههرحال ناراحتکننده بود.
دوست دارید مخاطبان امروز بهخصوص جوانان کدام جنبههای رفتاری و عقیدتی حضرت عباس (ع) را بیشتر موردتوجه قرار دهند؟
هرکس از یک وجه حضرت عباس خوشش میآید. ایشان لوتی بود و خیلی دوست دارم که این بزرگمردی و لوتیصفت بودنشان خیلی شاخص شود انشاالله.
چرا ادبیات عاشورایی ما بهویژه در حوزه داستان بزرگسال نسبتبه شعر عاشورایی ضعیفتر جلوه میکند؟
شعر یک لحظه را توصیف میکند و رمانتیکگونه است؛ اما در داستان باید پرداخت شخصیت و موقعیت داشته باشید. همانطور که قبلا اشاره کردم سند و منبع کمی داریم و یکی از بزرگترین مشکلات ما همین است. تاریخ ولادت و شهادت امامان چند روایتی است، چه برسد به برهههای دیگر زندگیشان. اصلا انگار در تاریخ، برایشان اهمیت نداشته است که به این شخصیتها بپردازند.
برای تقویت ادبیات عاشورایی چه باید کرد؟ برگزاری محافل و جایزههای ادبی میتواند کارساز باشد یا به ایدههای بهروزتری نیاز داریم؟
نه واقعا؛ جایزه و اینطور چیزها اثری ندارد. یک چیز دلی است. یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که اینقدر آثار دینی را شعاری مینویسند که ما هم که عِرقی داریم آنها را دوست نداریم و نمیخوانیم؛ چه برسد به خوانندهای که عام باشد. متاسفانه اعتقاد ندارند؛ باید اعتقاد داشته باشی و اثری دلی بنویسی. وقتی غربیها درباره حضرت مسیح علیهالسلام کار میکنند، شما که مسلمان هستید شیفته میشوید و مثلا میخواهید بروید مسیحی شوید. ما خیلی ضعیف، شعاری و دمدستی کار میکنیم. فکر میکنیم اگر همهاش بنویسیم این شخصیتها آدم خوبی بودهاند بیشتر معنویتر است؛ درحالی که اینطور نیست و شخصیتپردازیهایمان درست نیست.
«عباس با حسرت و غم به چهره جوان سه برادرش برای آخرینبار نگاه کرد». شروع این فصل مثل یک روضه است؛ اما روضههای امروز ما به سمت کلیشهگویی رفتهاند و آگاهیبخشی کمتری درباره ماهیت واقعه عاشورا و قیام امام حسین علیهالسلام دارند. شما «برادر من تویی» را با چه هدفی نوشتید؟
نباید فقط به وجه سوزناک قضیه نگاه کرد؛ مثل مسئله تشنگی در ماجرای کربلا. این نوع ماجراها و مسائل در درجات چهارم و پنجم است. اصل این است که به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند ولی خیانت کردند. در فرهنگ عرب نیز مرسوم نبوده است که کسی را بکشند و زن و بچهاش را به اسیری بگیرند و با آن وضعیت با سرهای بریده برخورد کنند؛ یعنی برای خود آنها نیز این قضیه، اولینبار بوده است. بر این وجه باید تکیه کرد؛ همان جمله طلایی امام حسین که اگر دین ندارید، آزادمرد باشید. متاسفانه در مجالس روضه ما اتفاقهایی میافتد که درست نیست و یکسری روضههای بدون سند میخوانند؛ همهاش هم میگویند راوی گفت، کدام راوی؟ راوی جزء اشقیا بوده است. آنجایی که امام حسین علیهالسلام یا حضرت عباس تنها بودهاند چه کسی بوده است؟ خبرنگار که نبوده است فیلم و صدا ضبط کند. و مطالب دروغین نیز داریم؛ مانند ماجرای ازدواج حضرت قاسم (ع) که خیلی رمانتیکش کردند. هدف من این بوده است که واقعیتها را بگویم.
نظر شما