چه شد سوژهای مرتبط به پیادهروی اربعین را به رمان تبدیل کردید؟
چندباری به پیادهروی اربعین رفته بودم و توفیق این را داشتم که در مسیر مشایه یا پیادهروی حضور داشته باشم و با آدمهای مختلف و ملیتهای متنوع از کشورهای مسلمان روبهرو باشم و همچنین با میزبانهای مهربان عراقی که با اصرار و التماس ما را به خانهها و سفرههای محبت و مهربانیشان دعوت میکردند. آن سفرها برای من پر از خاطره بود، خاطراتی که بعضیها را به ذهن میسپردم و بعضیها را یادداشت میکردم تا برای نوشتن استفاده کنم. این بود که آن مسیر و زیارت باعث شد دو رمان مرتبط به این موضوع بنویسم؛ یکی رمان «داعشی و عاشقی» و دیگری رمان «مسیر خارج از نقشه».
«داعشی و عاشقی» به چه جنبهای از اربعین حسینی متصل میشود؟ مردمیبودن آن، دینیبودنش یا هرچیزی که این رویداد بزرگ را دربرمیگیرد.
عمده و اصل محتوای این اثر برمیگردد به محبت اهل بیت و مهربانیهای شیعیانی که در مسیر پیادهروی هستند و زائران امام حسین و اربعین حسینی را با جان و دل پذیرایی میکنند. موضوع اثر این است که یک زن و یک مرد به عنوان داعشی انتخاب شدهاند به مسیر پیادهروی بیایند تا یک عملیات انتحاری انجام دهند و خشم و کینه خود را نسبتبه زائران آرام، عاشق و دلداده اربعین ابراز کنند که البته با اتفاقات عجیبوغریبی روبهرو میشوند.
در لابهلای کلمات قصه خواستهاید اطلاعاتی هم درباره پیادهروی اربعین و حالوهوای مردم زائر به خواننده بدهید.
همانطور که عرض کردم کتاب من در رابطه با پیادهروی اربعین است. دو شخصیت خیالی خلق کردم؛ یک مرد جوان مسیحی که بعدا مسلمان شده است به نام جوزف که مسلمانان به او یوسف میگویند و دیگری زن عربی به نام زِینا. این دو نفر به دستور فرماندهان خود که از یک نقطهای آنها را فرماندهی میکنند به این مسیر فرستاده میشوند تا عملیات انتحاری انجام دهند. در این کتاب اینها را وسیله قرار دادم برای اینکه با مردم مهماننواز شیعه روبهرو شوند و ببینند که شیعیان برخلاف تصورات قبلی که داشتند چهقدر بامحبت هستند، پیروان اهل بیت و امام حسین علیهالسلام چهقدر نسبت به یکدیگر خوی محبت دارند و حرفها و تفکراتشان همه از صلح و دوستی و مهربانی است. این را به عینه من در جایجای مسیر پیادهروی نشان دادهام که خود این داعشیها هم با این اتفاقات روبهرو میشوند. آن اتفاقات باعث تحول در مرد مسیحی و متوجه دروغ داعشیها میشود؛ اما زن داعشی چون یکدنده و کوردل است اصرار دارد که این اتفاقات بازی و دروغ است و نمیخواهد باور کند. بنابراین سعی کردم در این مسیری که آنها پای گذاشتهاند تا عملیات انتحاری خود را انجام دهند، با حقایقی از اسلام، مکتب شیعه و اهل بیت روبهرو شوند و خواننده هم آن حقایق را لابهلای این حرکت و مسیر به عینه ببیند و به آن پی ببرد.
تجربههای واقعی و خاطرههایی که در دل این تجمع عظیم بشری وجود دارد، چهقدر قابلیت داستانشدن دارند؟
باور کنید در این سفر بسیار معنوی، هیجانی، زیبا و عاشقانه اربعین که میلیونها نفر و گاه بیش از 20 میلیوننفر زائر در آن حضور دارند آنقدر سوژههای ناب، اتفاقات عجیب، شیرین و جذاب وجود دارد که باید کتابها و رمانهای بسیاری درمورد آن نوشت. رمان «داعشی و عاشقی»، اولین رمان در رابطه با اربعین و حضور داعش برای نوجوانان است. احساس میکنم ما در همین مقوله و در رابطه با پیادهروی اربعین و خود زیارت اربعین به رمانها و کتابهای بسیاری فقط برای کودکان و نوجوانان نیاز داریم که هنوز کار نشده است. آنقدر سوژه، حرف، حکایت و ماجرا در این مسیر است که واقعا هنوز نوشته نشدهاند و اگر قسمتهایی از آنها برای مخاطبان کودک و نوجوان نوشته شود قطعا تأثیرگذار و جذاب خواهد بود.
چرا کمتر در این حوزه کار کردهاند؟
البته در زمینه بزرگسال، کتابهای داستان و رمان، سفرنامه و شعر زیاد داریم. آثار خوبی دیدهام که چاپ شده است و به مرور هم چاپ میشود و به دست مخاطبان میرسد و همچنان هم باید این کار ادامه پیدا کند؛ اما در بخش کودک و نوجوان، رمان و داستان زیادی موجود نیست. کتابهای خوبی وجود دارد ولی بهنظرم کافی نیست. سفرنامه هم زیاد ندیدهام که خوب است نویسندگان به این قسمت هم توجه داشته باشند و بتوانند آثار خوبی خلق کنند. حضور خود نویسندگان در این مسیر خیلی لازم است. تا حضور پیدا نکنند و اتفاقات را از نزدیک نبینند و برایشان ملموس نباشد نمیتوانند آثار خوبی خلق کنند. باید همگی برویم و ببینیم و با ماجراهای خیلی جالب و هیجانی مسیر پیادهروی اربعین و زیارت امام حسین علیهالسلام روبهرو شویم تا بتوانیم آن حس را بهدست بیاوریم و آثار خوبی خلق کنیم.
نویسندگان خلاق و آشنایِ به ادبیات دینی خوب و زیادی در زمینه کودک و نوجوان داریم. دعوت میکنم از آنها اگر به این رویداد پیوستند تجربیات، خاطرهها، دانستهها و اطلاعاتشان را به رمان، سفرنامه، شعر و داستان برای کودکان و نوجوانان تبدیل کنند. بهخصوص در زمینه رمان؛ الان نوجوانان ما خیلی طالب آثار رمان هستند و قطعا کارهای اربعینی و مربوط به حماسه کربلا خیلی ضرورت دارد که نوشته شود.
چه کنیم ادبیات اربعینیمان بهتر شود؟
در بخش کودک و نوجوان، توصیهام این است که در درجه اول نویسندههای عزیز ما حتی شده برای یک سفر و یک مرحله در این همایش بزرگ و آسمانی شرکت کنند. در نقطه به نقطه آن با افراد مختلف رودررو شوند و ماجراها و موکبها را ببینند. با میزبانها دمخور باشند و سر سفره محبت آنها بنشینند تا ما بتوانیم کارهای خلاق و آثار جذاب جدیدی را چه در زمینه داستان و چه در قالب رمان یا شعر و زمینههای هنری دیگر خلق کنیم و بتوانیم این ادبیات اربعینی را که هم جذاب است و هم تأثیرگذار و میتواند در روح و روان و تربیت بچهها تحول ایجاد کند پررنگ و ریشهدار کنیم و خالق آثار ماندگار و زیبایی باشیم.
همچنین خیلی دوست دارم که آثار اربعینی حتی ترجمه هم شوند. ما در کشورمان نیاز داریم که آثار خوب و دینی به زبانهای زنده دنیا بهخصوص عربی و انگلیسی ترجمه شوند که حتما به دست مسلمانان و شیعیان کشورهای دیگر هم برسد. خیلی دوست دارم دو کتاب «داعشی و عاشقی» و «مسیر خارج از نقشه» ترجمه شوند؛ چون مطمئنم برای بچههای غیرایرانی هم جذاب خواهد بود؛ زیرا فقط به زائران ایرانی نمیپردازد و یک اتفاق جامع است. چهقدر خوب است که متولیان فرهنگیمان به ما کمک کنند این آثار ترجمه شود و بهتر بتوانیم با تمام دوستان و عزیزانی که در نقاط مختلف دنیا هستند و مثل ما فکر میکنند و همعقیده هستند ارتباط نزدیک و تبادل فکر داشته باشیم و از نظرات هم استفاده کنیم.
تا به حال پیش آمده است که خاطرهی اربعینی دوستی را بشنوید و با خود بگویید سوژه داستانی خوبی میشود؟
بله، خیلی خیلی خاطرات خوبی شنیدهام که واقعا جنبه داستانی قویای میتوانند داشته باشند و دستمایه خوبی برای نوشتن داستان و رمان باشند. من از این دست خاطرات زیاد دیدهام؛ اما هنوز کارهای مانده و نانوشته زیادی دارم که براساس آنها باید بنویسم و البته تجربههای تازهای هم باید کسب کنم. امسال هم انشاالله عازم هستم و قرار است ماجراهای جدیدتری از این مسیر را کشف کنم. تابهحال دو رمان برای اربعین نوشتهام و میخواهم رمان سومم را با دید و نگاه تازهای که در این مسیر خواهم داشت بنویسم و کار جدیدی را برای مخاطبان کودک و نوجوان خلق کنم.
داعش کمرنگ شده است؛ اما ردپایش را گاهی در نقطهای از دنیا میبینیم. چرا در این دو سه سال که کمتر از آن حرف و خبری میشنویم، شما داستانی با این موضوع نوشتید و نخواستید که فراموش شود؟
داستان داعش را زمانی شروع به نوشتن کردم که هنوز در عراق و سوریه حضور پررنگی داشت و خیلی هم ذهن و فکر بچهها را مشغول کرده بود. خواستم درباره آنها اطلاعاتی را به بچهها منتقل کنم که البته سعی کردهام آن خشونتهای معروف و مطرح را نداشته باشم و کتاب خالی از خشونت باشد و بیشتر به تاریخچه، اهداف و افکار داعشیان پرداختهام و اطلاعات را به مخاطبم انتقال دادهام. البته بالاخره طبیعی است که داعشیها هنوز هستند و در گوشه و کنار منطقه ما به دنبال فرصتاند. باید مراقب آنها باشیم؛ زیرا ممکن است با شکلهای جدید خود را نشان دهند و اگرچه خودِ داعشیها سرکوب شدهاند؛ اما قطعا هنوز تفکرشان وجود دارد. از یک لحاظ دیگر هم اینها بخشی از تاریخ معاصر ما هستند و بهخاطر کارهای خطرناکی که کردهاند و ددمنشیها و آن کشتارهایی که داشتهاند نیاز است که مخاطب ما در سنین کودک و نوجوان چه امروز و چه فردا با این تاریخ و این افراد وحشی و سنگدل آشنا شوند.
نظر شما