پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۲
تغییر معادله در صحنه نبرد با تدبیر احمد شوش

ناگهان احمد شوش فریاد می زند: بچه ها عراقی ها دارند فرار می کنند. الله اکبر و به سرعت با فریاد الله اکبر به طرف دشمن می دود. بچه ها همراه او می دوند و مردم هم به دنبال آن ها.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در هشتمین روز جنگ (۷/۷/۱۳۵۹)، آبادان از آرامش نسبی برخوردار است. نیروهای دشمن تا حدودی از جاده خرمشهر-اهواز و همچنین محور شلمچه به عقب رانده شدند.

در محور سوسنگرد، تلاش دشمن ادامه یافته، با عبور از رود کرخه وارد سوسنگرد شده و به‌سوی حمیدیه پیشروی کرد. در محورهای شوش و اندیمشک، دشمن با بکارگیری توان بیشتر و پیشروی در این محورها، شوش، اندیمشک و دزفول را در معرض تهدید بیشتر قرار داد.

در منطقه میانی، در محور مهران درگیری ادامه یافت و ایلام مورد تهدید قرار گرفت. درگیری در محورهای گیلان غرب و قصر شیرین تشدید شد و در محور سرپل ذهاب، دشمن تا حدودی عقب رانده شد.

محور جنوبی
اما در خرمشهر، یک هفته پس از هجوم سراسری ارتش عراق به مرزهای غربی ایران برای تصرف مناطقی از کشور، ازجمله خرمشهر، یگان‌های دشمن در سطح وسیعی گسترش ‌یافته‌اند و نیروهای پیاده، مکانیزه و زرهی خود را از غرب تا شمال خرمشهر به فاصله پنج-شش کیلومتری شهر آرایش داده‌اند و جبهه‌های متعددی را به‌سوی خرمشهر گشوده‌اند.

نیروهای بی‌پشتیبان سپاه و بسیج بدون داشتن تجهیزات کافی و مناسب، با استقرار در محورهای ورودی خرمشهر، از جان خود برای سدکردن هجوم دشمن مایه گذاشته‌اند و مردان و زنان فداکار خرمشهر نیز در حد توان در تلاش‌اند.

فرمانده سپاه خرمشهر دائم در پی تهیه سلاح و تجهیزات و نیروست تا خرمشهر را از محاصره و اشغال دشمن نجات دهد. وضع به‌گونه‌ای است که درخواست‌های او در بسیاری اوقات با التماس و گریه همراه می‌شود.

قبل از روشنایی هوا (در روز هشتم)، دشمن چنان محور پل نو را زیر آتش خود می‌گیرد که بعید به نظر می‌رسد کسی (از محافظان آن) زنده بماند. در پی آن، نیروهای متجاوز به‌سوی خرمشهر هجوم می‌آورند.

پس از هجوم دشمن از چند جهت در محور پل نو به‌سوی خرمشهر و تخلیه بچه‌ها برای نجات از محاصره دشمن، دشمن با تجدیدقوا و به‌کارگیری یگان‌های زرهی، پیشروی می‌کند، اما استقرار نیروهای خودی در دوربند و تیراندازی آنان به‌سوی دشمن، سبب می‌شود متجاوزان نرسیده به منطقه دوربند متوقف شوند.

محور ساختمان‌های پیش‌ساخته
نیروهای مردمی در اطراف ساختمان‌های پیش‌ساخته و پلیس‌راه تجمع کرده‌اند و مشتاقانه آماده اجرای عملیات هستند، اما چون آموزش کافی ندیده‌اند، نمی‌توانند این اشتیاق را صرف انجام عملیات بکنند.

جهان‌آرا از محمد نورانی می‌خواهد که مسئولیت این محور را برعهده‌گرفته، با سازمان‌دهی نیروهای مردمی و با به‌کارگیری برادران سپاهی و بسیجی، از پیشروی دشمن جلوگیری کنند.
فاصله کوتاه نیروهای دشمن با خط مدافعان و امکانات و تجهیزات فراوان عراقی‌ها، وضعیت خطرناکی را در این محور به وجود آورده است و هوشیاری دائمی را می‌طلبد، بنابراین، اندک نیروهای سپاه و رزمندگان متعهد، مجبور به فعالیت شبانه‌روزی‌اند.

محمد نورانی عازم خط می‌شود. بچه‌ها توان بیدار ماندن ندارند. بعضی‌ها با دست چشمان خود را نگه‌داشته‌اند تا پلک‌هایشان بر هم نرود. بچه‌ها را یکی‌یکی صدا می‌زند «بابا، پاشو بنشین، عراقی جلوت است!»

محمد نورانی کنار مقر ساختمان‌های پیش‌ساخته قدم می‌زند و دعا می‌کند و وقتی از شدت خستگی به دیوار تکیه می‌دهد، بی‌سیم به دست چرت می‌زند. برای نماز صبح، چون آبی نیست، تیمم کرده، نماز می‌خواند، سپس کنار دیوار خوابش می‌برد.

ناگهان ساختمان به رگبار بسته می‌شود. فاصله تکاوران دشمن با بچه‌ها فقط ۱۵ متر است. بچه‌ها از خواب می‌پرند و در قسمت‌های مختلف ساختمان موضع می‌گیرند. درگیری تن‌به‌تن شروع می‌شود و محمد نورانی و چند تن دیگر از بچه‌ها به‌سوی متجاوزان، گلوله‌های آر.پی.جی و ژ ۳ شلیک می‌کنند.

با روشن شدن هوا و آمدن تدریجی نیروهای مردمی، از اضطراب بچه‌ها کاسته می‌شود، اما مردم چه می‌توانند بکنند؟ آتش دشمن هرلحظه سنگین‌تر و کماندوهایش بیشتر می‌شوند. بچه‌ها ناچار، سینه‌خیز خود را زیر پل خط آهن می‌رسانند و در آنجا دراز می‌کشند.

آتش اجازه نمی‌دهد لحظه‌ای سرشان را بلند کنند. ظهر نزدیک می‌شود، درحالی‌که بچه‌ها خسته شده‌اند و از هر اقدام مؤثری برای عقب زدن یا خاموش کردن آتش دشمن بازمانده‌اند.

حماسه احمد شوش
دشمن زمینه را برای پیشروی مناسب می‌بیند و در عین هراس، حرکت خود را شروع می‌کند. اگر اوضاع به همین صورت ادامه یابد، دشمن همه را قتل‌عام می‌کند و به‌سرعت وارد شهر می‌شود. ناگهان احمد شوش فریاد می‌زند «بچه‌ها عراقی‌ها دارند فرار می‌کنند! الله‌اکبر...» و به‌سرعت با فریاد الله‌اکبر به‌طرف دشمن می‌دود. بچه‌ها همراه او می‌دوند و مردم هم به دنبال آن‌ها.

فریاد الله‌اکبر همه‌جا می‌پیچد. گلوله‌های آر.پی. جی و ژ-۳ به‌سوی عراقی‌ها سرازیر می‌شود. سه کامیون نظامی عراق هدف قرار می‌گیرد. در یک‌چشم به هم زدن، وضع دگرگون می‌شود. عراقی‌ها تا پشت سیل بند و انبارهای عمومی عقب می‌روند؛ عده‌ای از آن‌ها کشته می‌شوند و تعدادی به اسارت درمی‌آیند.

بچه‌ها اسیران را با کامیون و سلاح‌های غنیمتی در شهر می‌چرخانند و بوق می‌زنند. از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجند. پیرمردان و پیرزنانی که در مسجد جامع کار پشتیبانی و پختن غذا و آب‌رسانی را برعهده‌گرفته دارند، شاد و خوشحال کل می‌زنند.
ادامه دارد...

منابع:
مهدی انصاری، حسین یکتا، هجوم سراسری: روزشمار جنگ ایران و عراق (کتاب چهارم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۷۵، صفحه ۱۹۲.
خرمشهر در نبرد طولانی، جمعی از نویسندگان، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم ۱۳۹۰، صفحات ۲۴۵، ۲۴۶، ۲۴۸، ۲۴۹، ۲۵۰.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها