مولف کتاب «بحران آگاهی در عصر دیجیتال» در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد؛
زیستن در ناکجاآباد فردگرایی/ صلح هم دچار بحران شده است!
اگر این روند بخواهد ادامه پیدا کند و این بحران ناامیدی که در زندگی بشر امروز در سایه نوگرایی و مدرنیسم ایجاد شده است، تداوم یابد، در نهایت سعادتمندی بشر را به دنبال نخواهد داشت.
پارسا در مورد نحوه روند تدوین کتاب و پرسش اصلی آن به ایبنا میگوید: این اثر با توجه به علایق و فعالیت حرفهای من(روزنامهنگاری و تدریس) تدوین شده است. از آنجا که حوزه مطالعاتی من بیشتر در علوم اجتماعی و جامعهشناسی سیاسی است، دغدغه نگارش این کتاب در من شکل گرفت. ساختار اصلی کتاب نگاه انتقادی دارد به آنچه که در جهان امروز در حال رخ دادن است و مهمترین مسئلهاش هم تکنولوژی است با تاکید بر این که چه تحولات و چالشهایی را برای بشر امروز ایجاد کرده است. بنابراین و با این نگاه برای این که بتوانم بهتر به موضوع بپردازم و روایتی جذابتر از آنچه که در حال رخ دادن است داشته باشم در فصل اول سعی کردم تاریخچهای از تحولات بشر از ابتدای پیدایش انسان ارائه دهم به ویژه بحث چیستی انسان را مطرح کنم یعنی بحثی فلسفی در مورد ماهیت انسان، رفتار انسان، کارکردهای انسان و مسائلی از این دست. علاوه بر این موضوعات، مباحثی را نیز در مورد تحولات معیشت و زندگی اقتصادی بشر دنبال کردهام و به این ترتیب سیر تحول بشر از جامعه بردهداری و کشاورزی به سمت جامعه مدرن مورد توجه کتاب قرار گرفته است برخی از تحولات مدرن مانند رواج پول، گسترش تجارت بینالملل از دیگر نکات پرداختی است. نکته اصلی اما این است که کتاب در لابه لای روایت این چرخه تحولات اقتصادی و اجتماعی نگاه انتقادی نسبت به آنچه که در جهان هستی در حال رخ دادن است داشته و متناسب با این نگاه مفاهیمی چون اخلاق را مورد اشاره قرار میدهد و شکافی که در مسیر این تحولات بشری در این مفهوم ایجاد شده است را مورد توجه دارد. اما روایت این شکاف نیازمند مصداق است و من برای این که بتوانم چالش های معنوی و مصادقهای شکاف اخلاق را بیشتر توضیح دهم به مصداقهای آن در چین و تمدن غرب اشاره کرده و از این جا به بعد به مسئله کاپیتالیسم و رونق آن که شیوه مرسوم اقتصادی درغرب و همچنین بسیاری دیگر از مناطق جهان است پرداختهام و در ادامه سرعت فناوری و تکنولوژی را مورد توجه قرار دادهام که چگونه توانسته است از بعد اقتصادی خود را در مسیر نوگرایی و مدرنیته قرار دهد.
این نویسنده در توضیح عنوان بحران آگاهی اضافه میکند: در فصل دوم تلاش شده است آنچه که عنوان کتاب است یعنی بحران آگاهی در عصر دیجیتال بررسی شود. البته ممکن است پارادوکسی از منظر منتقدان در مورد عنوان کتاب وجود داشته باشد که اساسا آگاهی نمیتواند به عنوان بحران در عصر دیجتال بیان شود. عدهای از دوستان این انتقاد را به من وارد کردند که چگونه آگاهی ممکن است بحران تلقی شود؟ در فصل دوم به این موضوع پرداختهام که وقتی به چشمانداز این تحولات شگرف در عرصه نوآوری، تجارت، فناوری و اندیشههای ترقیخواهانه نگاه میکنیم میبینیم که هر چند اینها آگاهی بشر را تعمیق دادهاند اما در سوی دیگر میبینیم که چگونه این امر موجب دیجیتالیسم و به اسارت گرفتن انسان در پرتو دادهها و کدهایی شده که علم دیجیتال دارد و چگونه این وضعیت برای بشر سرگردانی ایجاد کرده است. در همین حوزه است که مسئله رکود اقتصادی، تولید ناخالص داخلی و ماشینیسم مطرح میشود. کتاب در همین چارچوب که در مورد ماشینیسم و دیجیتالیسم و بحرانهایی که در سایه همین تحولات اقتصادی و اجتماعی ایجاد میشود صحبت میکند به مسائل دیگری چون نابرابری دستمزد یا تضادی که در آن وجود دارد نیز میپردازد.
مولف کتاب بحران آگاهی در عصر دیجتال در مورد منابع مورد استفاده کتاب و نسبت آن با اندیشههای چپگرایانه و مارکسیستی میگوید: من در کتاب برای طرح بحث باید از منابع موجود در اندیشه غربی استفاده میکردم و به همین دلیل لاجرم به سراغ آثاری چون آثار مارکس هم رفتم که در کتاب سرمایه به موضوعاتی چون بحث ارزش افزود و چالشهای آن پرداخته است. البته مارکس در سایه فلسفه هگلی به این امر میپردازد و من موضعگیری نسبت به این مسئله نداشتهام. اما من به هیچ وجه تحت تاثیر دیالکتیکی مارکس نبوده و اساسا از مارکسیسم و سوسیالیسم خاطره خوشی ندارم و اتفاقا در سوسیالیسم همان اندازه ناکارآمدی میبینم که در کاپیتالیسم میبینم. منتها ما نباید از این امر غافل بشویم که از دهه 60 میلادی به این سو یک آمیختگی میان کاپیتالیسم و سوسیالیسم ایجاد شده که در نتیجه آن هم احزابی در اروپای غربی تحت عنوان سوسیال دموکراسی به وجود آمدند که آمیختهای است از برخی از مباحثی که در سوسیالیسم مطرح میشد مانند بحثهای مربوط به عدالت اجتماعی. البته مارکسیسم کلاسیک بیشتر بر آزادی طبقه کارگر یا پرولتالیا تاکید میکرد و پس از آن هم مارکسیسمهای جدید که شاخههای مختلفی دارند تاکیدشان بر مسائل فرهنگی بود و نئو مارکسیستها که یک گروهشان با اندیشههای هربرت مارکوزه آغاز به فعالیت کردند بر جنبشهای دانشجویی مانند می 1968 تاکید داشتند. من خود هیچ گرایشی به اندیشههای چپ ندارم اما به هر حال وقتی در مورد مفاهیمی چون عدالت و برابری بحث میکنیم میبینم نابرابری در بین همه اندیشههای سیاسی مورد توجه بوده از مکتب اسلام تا مکاتب دیگر. بنابراین این حوزه بسیار مورد توجه اندیشههای مختلف قرار گرفته و میگیرد. همانطور که گفتم در آثار استاد مطهری و مرحوم شریعتی هم مفاهیمی مانند عدالت و نابرابری اجتماعی و شکاف طبقاتی که اسلام هم بر آن تاکید دارد، بسیار مطرح شده است. دوباره به پرسش شما بازگردیم بنابراین اگر قرار است نگاه انتقادی نسبت به جامعه غربی داشته باشید طبیعتا اولین منابعی که توجه ما را به خود جلب خواهد کرد آثار مارکسیستها و نئو مارکسیستها هستند و بنابراین اگر قرار باشد ما این سیر تحولی را دنبال کنیم نمیتوانیم از آثاری که در این مورد صحبت کردهاند، بیبهره باشیم.
پارسا در مورد بحرانهای سر برآورده در عصر دیجیتال عنوان میکند: در فصل سوم کتاب در مورد بحران ناامیدی صحبت شده است. برای این بحث من به مباحثی میپردازم که درون مایه بیشتر آنها به اندیشههای انتقادی برمیگردد. در اینجا باید بر این نکته هم تاکید کنم که اساسا در مکاتب انتقادی منظور، انتقاد از جامعه مدرن است و عمده کسانی که اندیشه انتقادی دارند عمدتا نئو مارکسیستها هستند و بر مسائل فرهنگی تاکید میکنند، که اتفاقا مسائل فرهنگی هم بسیار مورد توجه ماست و ما در چارچوب اندیشههای اسلامی به مسائل فرهنگی توجه بسیاری داریم. آن چیزی که برای من مهم بود پرداختن به سیر تاریخی و نهایتا نتیجهگیری و رسیدن به بحث اصلی کتاب یعنی چالشهایی که فردگرایی و جامعه صنعتی ایجاد کرده و جنبشهای اجتماعی که در پس آن ایجاد شده است، بود. من حتی روشنگری را که کانت در مورد آن زیاد صحیت میکند و از ارکان مدرنیته است را نیز مورد انتقاد قرار دادهام. علاوه بر این مسئله انزوا طلبی و بحران اخلاق بسیار مورد توجهام بود چرا که اینها از عمدهترین بحرانهایی است که در پس این جامعه صنعتی و فردگرا ایجاد شده و فرد را به مسیری میکشاند که او را در شناخت کارکردهای خود و نقشآفرینیهایی که باید داشته باشد، دچار واگرایی اجتماعی میکند.
او در مورد نگاه کتاب به آینده بشر توضیح میدهد: این کتاب بیشتر نگاهی بدبینانه به آینده بشر دارد، یعنی توضیح میدهد اگر این روند بخواهد ادامه پیدا کند و این بحران ناامیدی که در زندگی بشر امروز در سایه نوگرایی و مدرنیسم ایجاد شده است، تداوم یابد، در نهایت سعادتمندی بشر را به دنبال نخواهد داشت. البته من تلاش کردهام یک نگاه واقعبینانه نسبت به این مسئله داشته باشم.
یکی از مواردی که من میتوانستم بیشتر در موردش صحبت کنم اما متاسفانه نتوانستم، مسئله صلح است. کسی تصور نمی کند که در هزاره سوم که اکنون 22 سال از آن میگذرد، بشر این چنین گرفتار چالشهای عظیمی باشد که دقیقا به مانند چالشها و درگیریهایی است که در قرن 19 و اوایل قرن 20 داشته. در کتاب هم جسته و گریخته اشاره کردهام که صلح هم دچار بحران شده است چرا که آگاهی دچار بحران شده، توضیح دادهام این آگاهی که در چارچوب فلسفه غربی معنا یافته و روایتگری اقتصادی و مادی بر آن شده چگونه توانسته است بسیاری از مباحث که جزو آرمانهای بشر امروز بوده است را به چالش بکشد.
یکی دیگر از مسائل پرداخت شده در کتاب مبحث خوشبختی و پاسخ به این پرسش است که آیا در عصر دیجیتال و رفاهی که ایجاد شده و در سایه این تلاشهای خستگیناپذیر و این ثروتهای کلان آیا بشر توانست به یکی از آرزوهای اساسی و کلیدی خود یعنی خوشبختی برسد؟ او با چه چالشهایی روبه رو بوده است؟ در این جا از اندیشمندان و اقتصاددانان نقل قول کردهام که آنان چگونه این مسئله مهم را مورد توجه قرار داده اند. اشتعال و کار هم از جمله مباحثی دیگری است که در این مسیر راجع به آنها صحبت کردهام و البته به آمار و ارقام هم پرداختهام؛ برای مثال وقتی در مورد شادی و خوشبختی حرف زدهام به نوعی از دموکراسی شادی صحبت کرده و آمار دادهام که شادترین کشورهای جهان کدام اند. البته آمار من منابع رسمی سازمان ملل بوده است که چون ممکن بود این موضوع ایجاد کج فهمی هم بکند، به صورت گذرا به آن اشاره کردم. اما به هر حال به صورت مختصر به این موضوع پرداختهام که مثلا وقتی میگوییم فلاند و دانمارک شادترین کشورهای جهان هستند چه مختصاتی دارند. در واقع من در این کتاب خواستم در مورد ناکجاآبادی صحبت کنم که جامعه غربی در سایه تحولات شگرف به ویژه از منظر علمی و اقتصادی ایجاد کرده اما به نتایج قطعی و مورد نظر خود نرسیده است.
این پژوهشگر در مورد جایگاه نگاه دینی و الهی در این طرح بحث میگوید: من به عنوان یک ایرانی مسلمان خیلی مسائل دینی را وارد این کتاب نکردهام اما این به معنی دین گریزی نیست. از آنجایی که منابعی که از آنها استفاده کردهام عمدتا منابع غربی بودند، میخواستم با همان ابزار و با همان رویکرد این نقد را نسبت به جامعه مدرن و بحرانهای آن داشته باشم و علاوه براین سواد کافی برای این کار را هم ندارم که بتوانم از شخصیتهای بزرگ دینی و قرآن کریم کمک بگیرم چرا که صحبت کردن در این حیطه نیازمند این است که شما مطالعات دینپژوهانه قوی داشته باشید و بتوانید آنها را با هم درآمیزید اما چون من این امکان را نداشتم سعی کردم با همان کدها و با همان شاخصها یعنی مفاهیم و مباحثی که خود غربیها مطرح کردهاند، این سرخوردگی انسان در چنین جامعهای را به تصویر بکشم. به این نکته هم تاکید کنم که در این کتاب نگاه آخرالزمانی نداشتهام، هر چند از این واژه هم استفاده کردهام اما گفتهام این روند تقریبا تک بعدی که ما از آن به عنوان آگاهی یاد کرده و من آن را بحرانی در عصر دیجیتال میبینم، عمدتا مبتنی بر دادههای مادی بوده و نگاه اخروی و آسمانی و اخلاقی کمتر به آن شده و به همین دلیل من هم در همین چارچوب و در همین نگاه به این امر پرداختهام.
نظر شما