گزارش ایبنا از نشست «فلسفه و اخلاق اجتماعی» به مناسبت روز جهانی فلسفه
غفاری: فلسفه اخلاق در فرهنگ شیعی بسیار نحیف است/ اعوانی: فلسفه بیداری است
غفاری گفت: در فرهنگ شیعی و اسلامی خودمان، موضوع فلسفه اخلاق بسیار نحیف، لاغر و ضعیف است. هرچند ما در مابعدالطبیعه، علمالنفس و اخلاق، دست قوی و برتر را داریم. هنوز دنیا به ظرفیت فلسفه اسلامی واقف نشده است.
غفاری ادامه داد: یکی از علل یا زمینههای بسیار موثر در زیست اخلاقی، در زندگی فردی و اجتماعی، اشتغال دائم یا حداکثری انسان به غرایز و نیازهای جسمی است. یکی از علل و زمینههای بسیار موثر در زیست غیراخلاقی کوچک بودن جهان ذهنی فرد است. این عامل باعث میشود که مفاهیم بنیادین اخلاقی مانند ایثار، از خودگذشتگی و خدمت به خلق موضوعیت پیدا کند.
وی با بیان اینکه فلسفه هم اشتغال به غرایز و نیازهای شخصی را کاهش میدهد و هم به جهان ذهنی و آرمانهای انسان توسعه میبخشد افزود: فلسفه ذهن و روان انسان را متوجه اموری برتر از غرایز شخصی میکند و او را با جهانی بزرگتر و اخلاقیتر مواجه میسازد. پرسشهای مهمی وجود دارد. آیا فلسفه با نگاه انحصارگرایانه یا با نگاه تکثرگرایانه میتواند به اخلاق خدمت کند؟ این از پرسشهای مهمی است که وظیفه فیلسوفان است که در پشتیبانی از مبانی اخلاق اجتماعی که مفهوم دامنهداری در تاریخ مطالعات فلسفه و اخلاق نیست، امداد فلسفی برسانند، هم از جهت مبانی و هم از جهت ویژگیها و پیامدها که مورد توقع از دانش فلسفه است.
غفاری در پایان گفت: امروز درباره مسئلهای زنده مربوط به زندگی امروزمان صحبت میکنیم. جامعه ما امروز نیازمند مدارا است نیازمند درک دیگری است، نیازمند محترم شمردن دیگری و حریم تعیین کردن برای دیگری است.
گام در مسیر اعتلای حکمت و فلسفه
عسگر دیرباز رییس پژوهشکده حکمت و فلسفه ایران، دیگر سخنران این نشست بود. وی ضمن تبریک روز جهانی فلسفه بیان کرد: امیدواریم بتوانیم قدمی برای اعتلای حکمت و فلسفه و عقلانیت در معنای درست آن برداریم. موضوعی که بنده به اختصار در حد اشاره به آن میپردازم درباره اخلاق و ارتباط آن با فلسفه، مخصوصا اخلاق اجتماعی است که بحثهای فراوانی در این حوزه وجود دارد.
وی ادامه داد: بعضی از بزرگان ما خواستهاند اینطور بفرمایند که رفتار اخلاقی و فعل اخلاقی با توجه به غایتی که دارد و رابطه علیای که میان فعل و غایت وجود دارد موجب میشود فاعل اخلاقی آن فعل را انجام دهد. رابطه علی بیان رفتار و غایت مترتب به آن رفتار قائل میشود. در نظریه دوم گفته میشود که اخلاق و رفتار اخلاقی رابطه بین فاعل و فعل است و باید تمرکز بر روی رابطه فاعل و فعل مستقر بشود نه بین فعل و غایت آن.
دیرباز اضافه کرد: لذا هر رفتاری که مطلوب انسان باشد و محبوب انسان باشد با یک قیودی میتواند رفتار اخلاقی محسوب شود. در نظریه سوم که جمع این دو است رابطه فاعل با رفتار که مطلوب بودن رفتار برای فاعل اخلاقی باشد این را ناشی از رابطهای که بین رفتار و غایت آن هست میبیند و در واقع بین این دو جمع میکند. در نهایت آنچه دقیقتر و به یک معنا بهتر است و تبیین بهتری از هر سه دیدگاه دارد آن است که بگوییم با یک مقدمهای؛ که اگر ما انسانها روابط خودمان را بر اساس نقشی که به عهده ما گذاشته شده تشخیص دهیم و تنظیم کنیم و هر کسی به روابطش با دیگران به منزلت و شرافت دیگران توجه کند و اجازه و میدان بدهد که دیگری هم نقش خودش را ایفا کند، همانطور که ما به خودمان اجازه میدهیم؛ اگر این تناسب وجودی در رفتارهای اخلاقی بین ما و دیگران محقق شود؛ این مبنای تحسین اخلاقی و رفتار اخلاقی پسندیده خواهد شد. این ناشی میشود از رابطهای که ما انسانها با خداوند داریم.
وی ادامه داد: خدای متعال آفریننده ماست که به ما حیات و نعمتهای فراوان عطا کرده. ربوبیت و رحمت و احسان بیپایان الهی، نقشی هست که خدای متعال درباره ما انسانها ایفا میکند. ما هم در مقابل بندگی و پرستش خدا را انجام میدهیم. این رابطه طرفینی بین ما و خدا، خودش را میتواند در روابط ما با دیگران نیز منعکس کند؛ که اگر ما در ارتباط با دیگران، به گونهای عمل کنیم که آنها را هم به لحاظ اخلاقی و انسانی به رسمیت بشناسیم؛ شرافت و کرامت آنها را؛ و میدان به آنها بدهیم برای ارتقای نقش؛ و این تناسب وجودی بین ما و انسانها و حتی سایر آفریدههای پروردگار محفوظ بماند، این میتواند منشاء مسئولیت اجتماعی و اخلاق اجتماعی ما باشد که ناشی شده از رابطه اصلی خداوند و آفریدههای اوست. با توجه به این دیدگاه ما میتوانیم استفادههای زیادی ببریم.
دیرباز گفت: فعالیتی میتواند اتصاف به صفت اخلاقی پیدا کند که تناسب وجودی میان ما و دیگران را تامین کند و زمینه ایفای نقش را برای دیگران فراهم نماید؛ در این صورت است که ما از رابطه عقلانیت، فلسفه و حقایق هستی در روابط اخلاقی دفاع میکنیم.
دین مبتنی بر محبت و دوستی است
غلامرضا اعوانی دیگر سخنران این نشست، ضمن تبریک روز جهانی فلسفه، بیان کرد: امروز میخواهیم نگاهی به اخلاق اجتماعی داشته باشیم از دیدگاه حکمت. بین فلسفه و حکمت فرق است. سابق یکی بوده است؛ هم از دیدگاه حکمت رسمی و هم حکمت دینی و ارتباط آنها با یکدیگر.
وی با بیان اینکه چیزی که از آن غافل هستیم این است که در فلسفه اسلامی، تعریف، خیلی مهم است توضیح داد: مسائل علم، همه عوارض ذاتی موضوع است. تعریف موضوع خیلی مهم است. از فلسفه، یک تعریف وجود ندارد. آنقدر حکمت عمیق است که هر بخشی از آن به وجوهی اشاره میکند. در قدیم بین اخلاق فردی و اجتماعی فرقی نبوده؛ همینطور اخلاق با سیاست و سیاست با اخلاق نیز در ارتباط بوده است.
اعوانی با اشاره به اینکه یکی از تعاریف علم، حقایق اشیاء است گفت: حکمت استکمال نفس انسانی است؛ آیا با فضیلت و اخلاق ارتباط دارد، خیر. یکی از مهمترین تعریفهایی که از حکمت شده، تعریف افلاطون است که ملاصدرا به آن خیلی علاقه دارد. افلاطون میگوید حکمت، تشبه به خدا یا تعلق است که مبتنی بر مسائل مابعدالطبیعه است. حکمت یک کل است و نمیتوان آن را از مسائل الهی جدا کرد.
به گفته این استاد فلسفه، انسان ابعادی دارد و بعد اصلی او الهی است. انسان اگر بعد الهی را فراموش کند، حیوان ناطقی است که نطقش را بردارید. اینها مبتنی بر نظریه اسماءالصفات است. ایدههای افلاطون همان اسماءالصفات الهی است. این صفات الهی، همه در انسان است. نفس انسان بافته شده از ایدههای الهی است که معناهای مختلف را به هم میبافد. حکمت تعریف شده به شناخت و همه تعاریف به هم مرتبط اند.
اعوانی گفت: حکیم، سیر الهی دارد به سوی حق، و این یا از طریق استدلال است یا شهود و وحی. اخلاق بدون توجه به مبانی هستی معنا ندارد. از حکمت به تولد ثانی تعبیر شده است. ملاصدرا از انجیل نقل میکند: کسی وارد ملکوت نمیشود مگر دوبار زنده شده باشد، به جسم. همچنین سقراط گفت، حکمت، فن مامایی است. همانطور که ماما بچه را به وجود نمیآورد، حکیم هم سعی میکند حقایق فطری انسان را به صورت سالم بیرون بکشد که مسلم است که اخلاق، سهم موثری دارد. از حکمت، به پرسشهای نخستین نیز تعبیر شده است. پرسشهایی که هیچ علمی جز حکمت نمیتواند به آن پاسخ گوید. سقراط تعریف دیگری میدهد؛ پژوهش در معنای زندگی. زندگی ناسنجیده بدون تحقیق فاقد ارزش است. بنابراین اخلاق از این به دست میآید؛ اگر انسان در معنای زندگی جستجو کند. ما عبث به دنیا نیامدهایم و وجود انسان وجودی ذیقیمت است.
اعوانی فلسفه را بیداری دانست و افزود: این را سقراط به خودشناسی مربوط میکند. ای انسان خود را بشناس! فضیلت سهم بسیار مهمی دارد. اخلاق مبتنی بر فضیلت است و اختیار. خداوند همه صفات را به انسان داده است. اختیار، یکی از اسماء مشترک بین خدا و انسان است. بنابراین، عمل فضیلت باید مبتنی بر اختیار باشد.
وی گفت: ما باید گرایشها را بررسی کنیم. ایمان، با عمل صالحی که انسان اختیار کرده باشد به وجود میآید. در دین اکراه نیست. جدال هم در دین نیست. این مبتنی بر محبت و دوستی است. افلاطون میگوید همه فضائل وجوهی از یک فضیلت است. همه با هم در ارتباط هستند. اگر کسی علم داشته باشد شر را اختیار نمیکند و مرتکب شر نمیشود. خیلیها باور دارند اما باورشان به علم نرسیده است.
اعوانی با تاکید بر اینکه از بزرگترین موهبتهای الهی، حکمت و مانایی است بیان کرد: در انسان فضیلتی است که غیر از خداوند، در هیچ فرشتهای نیست. انسان درباره همه چیز تحقیق میکند. بهترین موهبت، دانایی انسان است. پس از آن خویشتنداری و عفت است، یعنی قناعت روح. وقتی این دو به هم بیامیزند عدالت پدید میآید. موهبت بعد، شجاعت است. نکتهای که افلاطون و ارسطو میگویند این است که بین نظر و عمل فرقی نیست. امروز اما جدایی افتاده است. حکمت، گاهی نظر است و گاهی عمل.
وی افزود: انسان، عاقل و شجاع است. شجاعت تابع عقل است. شجاعت تابع خوی درندگی نیست. اخلاق نبوی مبتنی بر حکمت و موعظه و جدال احسن است. دین، مبتنی بر محبت است. اساس هستی، و هر آنچه در جامعه میبینیم نمودی از حب خداوند است. اصل هستی بر حب الهی است. خداوند، بنده را هزاران بار بیشتر از مادری که فرزندش را دوست دارد، دوست دارد. همانطور که روح ما، جسممان را رها نمیکند و او را احاطه کرده، روح عالم نیز به همین شکل جسم عالم را گرفته است. این روح برای ما نیست، الهی است.
ذهن و هستی؛ فرآوردههای تعقل
شریفی، رئیس دانشگاه قم به عنوان دیگر سخنران این نشست، در ابتدا به بحث درباره فرآوردههای مختلف تعقل پرداخت و اظهار کرد: فرآورده تعقل ممکن است هستی باشد که در نتیجه فلسفه ما هستیشناسی است. گاهی فرآورده تعقل ذهن است که فلسفه ذهن را پدید میآورد. گاهی فرآورده تعقل معرفت است که فلسفه معرفت را شکل میدهد. گاهی نیز در موضوع اخلاق تعقل میکنیم و فلسفه اخلاق پدید میآید.
وی در ادامه به بحث از چیستی اخلاق پرداخت و گفت: طبق تعریفی که در گذشته برای اخلاق بیان شده بود اخلاق منحصر در خلقیات بود، یعنی صفات راسخ در نفس یا ملکات نفسانی. بر این اساس اخلاق را به عنوان شناخت ملکات نفسانی به منظور تخلق به خوبیها و زدودن بدیها تعریف میکردند. به تعبیر دیگر اخلاق را به سرشت باطنی تعریف میکردند. در دوران جدید بیشتر نگاه به بعد بیرونی اخلاق است یعنی ثمره صفات و ملکات اکتسابی و درونی.
وی افزود: اخلاق اجتماعی میتواند دو معنا داشته باشد، یکی صفات و خلقیاتی که متعلق آن اجتماع است. معنای دیگر رفتارهای اجتماعی است که از جهت فضیلت و رذیلت ولو یکبار از سوی ما انجام بگیرد. عرض بنده این است با این تنوع در حوزه فلسفه و اخلاق، آثار رفتاری و عملی فرآیند فلسفهورزی و فرآوردههای فلسفه اسلامی مخصوصا صدرایی چیست؛ یعنی از یک فیلسوف حکمت متعالیه که معارف و آموزههای متعالیه را قبول دارد در مقام عمل و رفتارهای ناظر به دیگران چه انتظاری میرود. به عبارت دیگر اقتضائات و دلالتهای فلسفه صدرایی در حوزه اخلاق اجتماعی چیست.
شریفی گفت: یکی از مهمترین ویژگیهای آدمیان خردورزی و عقلانیت است به گونهای که انسان را به حیوان ناطق تعریف میکنند. اساسا فصل ممیز انسان با سایر موجودات عقلانیت است. با این حال واقعیت قضیه این است اگر تاریخ انسان را مطالعه کنیم تاریخ بشر چندان بویی از عقلانیت ندارد. راسل میگفت اکثر مردم حاضرند بمیرد ولی فکر نکنند. از این جهت اقتضائاتی که عقلانیت دارد در زندگی اجتماعی آدمیان به ندرت پیدا میکنیم. اگر در بین ابنای بشر نگاه کنیم فیلسوفان حق این ویژگی را ادا کردند. فلاسفه متعالیه غالبا اینگونه هستند که خردورزی در زندگیشان نمایان است. مهمترین ویژگی خردورزی این است که انسان اهل خرد مهار درون و بیرون را در دست دارد. در این وضعیت اقتضائات قوای نفسانی تحت کنترل عقل میگیرد، لذا فیلسوف متعالیه یک زندگی متعادل عادلانه دارد. نه تنها در درون عدالت میورزد در بیرون هم عدالت میورزد. در زندگی خانوادگی هم همینطور است. به ندرت پیدا میکنید فیلسوف صدرایی رفتارهای خانوادگی ناهنجار داشته باشد.
رئیس دانشگاه قم با بیان اینکه تعادل درونی از مهمترین اثرات زیست فیلسوفانه در حکمت متعالیه است عنوان کرد: این امر به دلیل شناخت خوبی است که آنها از قوای درونی دارند. لذا فیلسوفان صدرایی قوای نفس را به خوبی میشناسند و به دلیل ورزیدگی که در قوه عقل به دست آوردند میتوانند کنترل سایر قوا را هم در دست بگیرند.
وی افزود: ویژگی دیگر فلسفه صدرایی که آثار اجتماعی مهمی دارد جامعنگری است. به تعبیر امام خمینی کسانی که فقط متکلم بودند ضربه کمی به اسلام نزدند، کسانی که فقط فیلسوف بودند هم ضربه زدند، کسانی که فقط در خط عرفان و تصوف رفتند هم ضربه زدند، کسانی که فقط فقه خواندند هم ضربه زدند. اسلام یک نگاه جامع و همهجانبهنگر را مطالبه میکند و کسانی که چنین نگاهی دارند بیشترین فهم را از اسلام دارند و فلسفه صدرا اینگونه است.
در ادامه این نشست محمدجواد لاریجانی، رئیس پژوهشگاه دانشهای بنیادی سخنرانی کرد و گفت: امام خمینی ساختن کشور را بر اساس این نظام میخواستند، نه هر نظامی؛ لذا جمهوری اسلامی تجربه بزرگی است که ملت ما وارد آن شد هرچند در عمل مشکلات زیادی داریم. خیلیها فکر میکردند بعد از چهار دهه شکستخورده خواهیم بود ولی الآن کشور ما به یک قدرت عظیم در غرب آسیا تبدیل شده است. پس معلوم میشود عقلانیت اسلامی در برابر عقلانیت سکولار موفق عمل کرده است. کار به جایی رسیده است که جمهوری اسلامی ایران در کنار چین و روسیه به یکی از تهدیدات جدی ایالات متحده تبدیل شده است.
وی افزود: به همین دلیل است که پیروان عقلانیت سکولار از ابتدای انقلاب برای ما چالشهایی ایجاد کردند. یکی از آنها این بود که میگفتند اسلام جهان شمولی ندارد. ادعایشان این بود که اگر بخواهم در دنیای فعلی زندگی کنیم باید عقلانیت ما مورد قبول جهان باشد. در غیر این صورت نمیتوانیم در نظم جهانی مندرج شویم. این شبهات از قبل انقلاب مطرح بود و بعد انقلاب هم با قوت مطرح میشد. این شبهات را طرفداران سکولاریسم در ایران مطرح میکردند.
وی ادامه داد: ما در جمهوری اسلامی در دورههای مختلف میلیاردها خرج کردیم همین فکر را گسترش دهیم. در اواخر دوره آقای هاشمی کارگزاران با همین پرچم روی کار آمدند.در دوران خاتمی سکولارها آنقدر سرمست شدند که دچار هاری شدند. آقای احمدی نژاد هم خودش به این جریان پیوست. بنابراین ما در این چهار دهه مقداری زیادی پول برای تبلیغ همین فکر هزینه کردیم. این تهاجم که پشتوانه دولتهای غربی را دارد یک بعد فکری دارد که باید ریشه آن را دقیق بفهمیم و بعد ببینیم کجای آن اشکال دارد.
لاریجانی تاکید کرد: مفهوم سکولاریسم از دوران سقراط مطرح شد. اولین میدان سکولاریسم، علوم مادی بود. ادعا این بود اگر پدیدهای مادی است دنبال علل مادی آن باشیم و بیش از این پیش نرویم. البته این تفکر بدی نیست و فهم کاربردی برای علم است. این فهم گرچه عمیق نیست ولی دستاوردهای وسیعی داشته است. در علوم انسانی که فعل اختیاری انسان موضوع پدیدهها است یک حالت نفسانی داریم که منجر به عمل جسمانی میشود. برای سکولار کردن علوم انسانی باید بگوییم پدیده نفسانی هم مادی است. پس سکولاریسم موفق در علوم مادی، در علوم انسانی خیلی مشکلات ایجاد میکند.
وی در ادامه اظهار کرد: بحث بعدی سکولاریسم لیبرال است. سکولاریسم لیبرال شش اصل مهم دارد. اصل اولش مسئله اصالت عمل است، یعنی انسان به عملش است. عمل ارادی مجلای همه ویژگیهای معنوی انسان است. اصل دوم، سکولاریسم است یعنی ما سعادت عمومی نداریم، سعادت فردی است. برنامههای عمومی سعادت وجود ندارد و تو معمار سعادت خودت هستی. اصل سوم معتقد است برای اینکه هر انسان توفیقاتش به حداکثر برسد باید وسیعترین میدان آزادی عمل را فراهم کنیم. اصل بر این است انسان هرچه دوست دارد انجام دهد. اصل چهارم اصل عدم اضرار است. تنها چیزی که آزادی ما را محدود میکند این است به دیگری ضرر وارد نکنیم. اصل پنجم این است چون حدودی برای آزادی وجود دارد باید پلیس بگذاریم کسی از دایره آزادی عملش بیرون نیاید، لذا در اینجا نیازمند دولت هستیم. اصل ششم نیز مشروعیت بر اساس رضایت است. ما دولتی را میپذیریم، چرا؟ چون مردم رضایت دادند. البته این لیبرالیسم هم داخل خودش تطوراتی داشته است.
ابن سینا و فلسفه اجتماعی
حسین غفاری استاد دانشگاه تهران، دیگر سخنران این نشست، بیان کرد: موضوع صحبت بنده ابن سینا و فلسفه اجتماعی است؛ من درباره اخلاق اجتماعی صحبت نمیکنم اگرچه به موضوع بحثم مرتبط است. حقیقتا در فرهنگ شیعی و اسلامی خودمان، موضوع فلسفه اخلاق بسیار نحیف، لاغر و ضعیف است. هرچند ما در مابعدالطبیعه، علمالنفس و اخلاق، دست قوی و برتر را داریم. هنوز دنیا به ظرفیت فلسفه اسلامی واقف نشده است. ما در حوزه حکمت شیعی، از فارابی و ابن سینا که بگذریم، دیگر صحبتی از فلسفه اجتماعی نیست. در پارهای از جهات دیگر نیز همینطور است. در فلسفههای انضمامی نیز ضعف داریم.
وی افزود: در فلسفه هنر، فلسفه سیاست و حتی فلسفه اخلاق ما مشکلاتی جدی داریم، در فلسفه اجتماعی بیشتر از همه جا. علت و سر این را از نظر خودم میگویم. علت، نداشتن نظام حکومتی است. هر جامعهای که نظام حکومتی ندارد و در صدد تاسیس نظام حکومتی بر نیاید با این مشکلات روبهرو میشود. دنیای غرب برعکس ماست. در متافیزیک افول کرده است. از قرن 15 و 16 نزول در متافیزیک را شاهد بودهاند. ولی در فلسفههای اجتماعی خیلی پیشرفت کردهاند. البته که ثمره کارهای افلاطون و ارسطو بوده اما خودشان برای خودشان جنگیدند و با چنگ و دندان برای خودشان نظامی پدید آوردند.
غفاری گفت: در دنیای ما چرا این اتفاق نیفتاده؟ در ما علت این قضایا، وجود دین است. دین، همانطور که نعمات زیادی دارد اما ما را از یک سری امور باز داشته است. مثل دین ما برای ما، مثل همان پدری است که لقمه آماده در دهانمان میگذارد و ما را مجبور به کارهای مشکل نمیکند. حکومت بدون امام یا انسان کامل معنا ندارد. فکر نکنید چون شیعه هستم این را میگویم، خیر؛ حکمت، اقتضایش این است.
وی عنوان کرد: هرآنچه در فلسفه غرب و شرق وجود دارد در افلاطون است. یک تئوری فلسفی نمیشود پیدا کرد که در دیدگاههای افلاطون نبوده باشد. افلاطون، تئوری کامل را حکومت انسان کامل میداند. در جامعه یونانی مطلقا وحی الهی وجود نداشته است. افلاطون بسیار محکم از ولایت و انسان کامل صحبت میکند. او معتقد است که حکومت باید برای کسی باشد که به ولایت رسیده و انسان کاملی شده است. کسی که به آن نرسیده حق حکومت ندارد.
غفاری ادامه داد: ما از منظر حق به جامعه نگاه میکنیم. همه جغرافیای عالم، به صورت یکسان از عنایات الهی استفاده میکنند. در دوره حکومت محمدی، این مسئله در بیان انبیا به ظهور رسیده که آن هم به شیعه میرسد. از همان روز اولی که امیرالمومنین بوده نیز عدهای بودند که زیر بار حکومت دینی نمیرفتند و به قبیله و خودشان تکیه میکردند.
وی به نظریات اقتصادی ابنسینا اشاره کرد و گفت: ابن سینا میگفت فروش زمین و ملک، ضد اقتصاد سالم است. امروزه در همین نظام، به عقیده من 70 تا 80 درصد ثروتهای کلان فقط از راه خرید و فروش زمین حاصل شده است. خیلیها با همین تورمها، سودهای کلانی بردهاند.
نظر شما