در ابتدا توضیح دهید که ضرورت تالیف این کتاب در چه بوده؟
در پیشگفتار کتاب به این موضوع اشاره شده است. در دنیای امروز با تمام پیشرفتهای صنعتی، شاهد روند زوال اخلاق و انسانیت هستیم؛ در بین تلاشهای مشاهده شده در اجتماع برای رشد انسانیت و اخلاق، من هم وظیفه خود دیدم وارد عرصه چنین تلاشی شوم؛ کتاب تألیف شده نیز حاصل بخشی از این تلاش است که به جهت رشد انسانیت و اخلاق تألیف شدهاست.
در مقدمه کتاب به این اشاره کردید که علوم انسانی در ایران نتوانسته چندان برای جامعه کاربردی باشد. اصلیترین دلایل این ناکارآمدی چیست؟
کاربردی نبودن علوم انسانی خاصه جامعه صرف ایرانی نیست بلکه منظور، جامعه انسانی است؛ و همانگونه که در پاسخ پرسش اول هم بیان کردم، شاهد این ادعا رشد آسیبهای اجتماعی در جوامع مختلف و گوناگونی آسیبها و توسعه در ابزار آسیبهاست که این نرخ رشد باعث ضعف اخلاق انسانی در بشر امروزی در عین پیشرفته بودن است و این تنها، گفته من نیست؛ با مراجعه به نظریات فنی و علمی در مقالات مرتبط متوجه میشوید شرایط اخلاقی حاضر در حد و اندازه توسعههای فنی و علوم دیگر نیست و اگر براساس نسبت رشد نگاه کنیم دچار پسرفت شدهایم البته بنده رشد و شکوفاییهای موارد خاص و یا برخی از مسائل عمومی را تکذیب نمیکنم اما بهواسطه نوع تخصص و وظیفه، دیدگاه اصلاحگرایانه دارم. شاید از بارزترین دلایل میتوان به عدم تطبیق علوم و نظرات موجود در این حوزه با تعاریف شاخصهها و فرهنگهای مختلف و یا برداشت ناصحیح از شاکلههای انسانی و همینطور بهروزرسانی نکردن موضوعات براساس دایره شناخت و نیازهای موجود انسانها و جوامع اشاره نمود.
در ادامه برای تبیین نظریه کاربردی در علوم انسانی تأکید داشتید که باید مفهوم انسان به درستی تعریف شود. در نظریه شما در این کتاب انسان به چه معناست؟
مفهوم نادرست از انسان به مثابه همان خشت اول است که اگر کج گزارده شود تا ثریا نیز کج خواهد رفت. بیان شده در کتاب؛ انسان در ذات برای مسئولیتپذیری و انجام تعهد آفریده شدهاست. چنانچه ذهن این معنا را از خویش متصور شود، انسانیت در مسئولیت و تعهد معنا میشود پس نتیجه این خواهد شد که جایگاه من بهعنوان یک مخلوق در هستی، بستگی به انجام مسئولیت و تعهدات دارد و باید دانست لازمه انجام این معنا، شناخت خود (انسان) است. البته این به معنای سختی در ذاتِ زندگی نیست بلکه این را باید دانست که هر موضوعیتی اگر براساس ذاتش کاربردی شود، همه چیز بسیار آسان خواهد شد. درخصوص انسان نیز این موضوع صدق میکند.
چه چیز ضرورت شناخت انسان نسبت به خودش را مهم میکند؟ به عبارت دیگر خودآگاهی چه جایگاهی در شناخت انسان دارد؟
شما مهمتر از زندگی کردن برای هر فرد سراغ دارید؟ انسان آمده تا زندگی کند و این موضوع مبنای نیازی است که انسان را به تلاش وا میدارد. شما یک وسیله برقی و یا الکترونیکی تهیه میکنید. اول به دفترچهراهنمای آن مراجعه کرده تا بتوانید به بالاترین حد و کیفیت از آن بهره ببرید و صدمهای نبیند. حال درخصوص انسان آیا نباید به خودآگاهی رسید؟ برای داشتن زندگیِ با ثمر و خوشایندِ مطلوب، وجود خودآگاهی در حد نیاز از بدیهیات است. البته در جامعه پیشرفتهی امروزی، حد نیاز در سطح پایینی نباید باشد.
در بخشهای دیگری از این کتاب به ذهن اشاره کردید. جایگاه ذهن در تبیین نظریه مهندسی بنیانهای ذهنی در کتاب چه بوده؟
ذهن بهعنوان یک مرکز داده در رأس پردازش تمام اعمال و رفتار انسان است. رفتارها، تصمیمات، تشخیصها و انتخابهای فرد بستگی به ذهنیت او دارد. اگر فردی از نظر ذهنی توانمند شد، فردی میشود توانمند و قوی و اگر ذهن انسان، ناتوان و یا ناسالم باشد؛ میشود یک انسان ضعیف. البته توانمندی را من به شرط سلامت کیفی، توانمندی تعریف میکنم که در جای خود به این موضوع خواهم پرداخت و این را باید تأکید کنم؛ مگر میشود فردی با ذهنیت خاص، رفتاری غیر از دیدگاه خود نشان دهد؟ و بر فرض اینکه اگر چنین شود با تأمل به وضوح قابل تشخیص است و یا اینکه آیا میشود با ذهن ضعیف، چه از نظر آگاهی و چه تشخیص و تعهد، عملکردی قاطع و قوی داشت؟
اگر قرار باشد جامعهای به رشد و شکوفایی برسد، انسان چگونه میتواند در آن ایفای نقش کند؟
در موضوع توسعه پایدار که به نوعی رشد و شکوفایی در تمام حوزهها باید معنی شود، انسانها با داشتن توانایی ذهنی سالم و قوی و براساس انجام وظایف فردی و جایگاهی خود در هر نقش اجتماعی و به نحو مطلوب باعث رشد و پویایی خود و جامعه خواهند شد و با عنایت به جایگاه ویژه انسانی در تمامی ردیفهای توسعه؛ بالا بودن توانایی ذهنیت فردی و اجتماعی باعث توسعه پایدار به نحو مطلوب و عدالتگستر میشود که تمامی اهالی جامعه از این موضوع منتفع میشوند.
در پایان، باید این موضوع را تسهیل کنم که مبنای این نظریه براساس اصول اخلاقی و انسانیت با اقتباس از مصادیق الهی است. البته شاید برخی بیان کنند «بسیار آرمانگرایانه» و یا با توجه به دیدگاههای مادی، جهانشمول نیست. باید توضیح دهم، صحیح است که انسانِ خاکی در اکثر موضوعات اخلاقی و رفتاری نمیتواند در حد اعلاء به وضوح عمل کند اما اگر بدین واسطه ما از آرمانها دور شویم، سطح کیفی انسانیت دچار نزول خواهد شد ولی زمانی که براساس آرمانها ترسیم مسیر کنیم، انسان در این مسیر دارای مراتب؛ مستعد رشد و شکوفایی بیپایان خواهد شد و هرچه کیفیت معیاری بالا باشد امکان آسیبها و یا خطاهای رفتاری خودخواسته، کمتر خواهد شد و موضوع ترسیم آرمان در مسیر رشد و شکوفایی، منافاتی با رشد تکنولوژی و توسعهی اجتماعی در هر راستا نخواهد داشت بلکه بهنظرم، باعث پویایی بیشتر در این مسیر خواهد شد و درخصوص شمولیت آن هم با توجه به ذات موضوع انسان که بهعنوان یک مخلوق، آفریده شده است و در مسیر انتفاع از زندگی و رشد و تعالی گام برمیدارد، آرمانهای معنویتگرایانه، نه تنها دستوپاگیر نیست بلکه در کنار استعدادهای انسانی باعث رشد و بهرهمندی بیشتر و سلامت در زندگی خواهد شد.
نظر شما