«زینل» هم درست یکی از همین شجاعدلانی است که نه نقابی بر چهره دارد و نه شنلی بر دوش. البته نام اصلیاش زینالعابدین است؛ اما شاید همین تخلص هم خاصترش کرده. شروع زینالعابدین شدنش، از قدم نهادن بر دنیایی بود که شاید هنوز میتوانست کیلومترها با آن فاصله داشته باشد، دنیایی به وسعت تمام ترسها و خطرهای مخالفت با شاه!
روزهای نوجوانیاش میتوانستند خیلی آرام و بیدردسرتر باشند؛ اما چیزی که زینل را متمایز میکرد، دقیقا همین بود که برایش آرامش و راحتی معنایی نداشت وقتی که میدید جوانانی مانند خودش، در خون پرپر میشوند و از زندگیشان میگذرند اما ثانیهای برای رهایی از ظلم پا پس نمیکشند. زینل هم، به اندازهی جثه ریز و فهم نصفونیمهاش از تمام دردهای ایران، جوانی و زندگیاش را بوسید و گذاشت کنار. میخواست پابهپای رفیقش رسول و آقای مدیری که در نظرش بهترین معلم دنیا بود، بدود و با جانش ثابت کند که شجاعت را هر آدم هدفمندی میتواند معنا کند؛ مانند رسول و زینل که هدفشان روشن و عملشان شجاعانه بود.
بعد از آنروز که روی دیوار روستا، بزرگتر از هر زمان دیگری شعار قرمزرنگ و واضح ضدشاه دیدنی بود، رفاقتی را با رسول از سر گرفت که به زیبایی تمام رفاقتها، پرخاطره بود و به وسعت تمام نگرانیهای جهان، مضطربکننده. اضطرابی مانند لحظاتی که روی بام تمام خانههای روستا از ترس تعقیب گروهبانها و سربازهای نظامی میدویدند و پرهیجانترین اتفاقات زندگیشان را تجربه میکردند. حتی هنگامی که زینل لو رفت و پایان هر شب تا صبح توی قنات بودنها و روی دیوار شعار نوشتن و نترسیدنها رسید، رسول شجاعتش را نگهبانی داد و تا زندانی که رفیقش ساعتهای زیادی را درون آن شکنجه شد رسید. اگر شجاعت و قهرمان بودن در ذات آدم باشد، حتی از قعر سلولی تاریک و خوفناک که در نظر پایان دنیاست، میتوان فرار کرد و باری دیگر هدف اصلی را برای هزاران هزار بار سختی را متحمل شدن یادآوری کرد. تمام این اتفاقات نشان میدهد که جان و زندگی، بزرگترین داراییهایی هستند که در مقابل خشکاندن ریشهی ظلم میتوان فدایشان کرد.
کتاب «زندانی کوچک»، نوشتهی سیدحسن حسینی ارسنجانی که جوایز متعددی را کسب و به نام خود ثبت کرده؛ روایتی خاص از زندگی نوجوانانی است که شجاعانه قهرمان این داستان کوتاه و پرهیجان میشوند. سبک نوشتاری و قلم زیبای نویسنده، در ذهن مخاطب تعلیقی بهوجود میآورد که باعث میشود همواره احساس هیجان در خوانندگان زنده باشد. استفاده از واژهها و کلمات کلیدی محلی داستان و راحت بودن و شیوایی قلم، احساسی را به مخاطب منتقل میکند که همذاتپنداری با شخصیتها را سهولت میبخشد. استفادهی راحتی که نویسنده از واژههای محلی کرده، در علاقهمندسازی مخاطبان به این کتاب نقش به خصوصی داشته است؛ چرا که این امر بُعد طنز کتاب را هم شامل و باعث شده است که مخاطب از هیچ نظر احساس تکبعدی بودن محتوای کتاب را نداشته باشد.
تصویرسازی و ویراست و فونت، در کل نمایی کلی از محتوای درون کتاب را به ما میدهند و ممکن است به بعضی مخاطبان خیلی زودتر از روند داستان، اتفاقی را که قرار است رخ بدهد القا کنند. گرچه تصویر میتوانست شلوغتر باشد؛ اما همین سادگی هم ذهن خوانندگان را آرامتر میسازد. البته در محتوای آغازین کتاب، شروع گنگ و مبهم کمی گیج و خستهکننده بهنظر میآید که احتمالا ذهن مخاطبان را مقداری میآزرد که میتوان به عنوان نکته درخور توجهی به کتاب نگاه کرد.
و در آخر، پایان داستان میتواند به عنوان آخرین نقطهی عطف داستان که مربوط به فرار از زندان و استرسهای نفسگیر شخصیتهاست؛ یک پایان هیجانانگیز را به خوانندگان کتاب هدیه کند.
کتاب «زندانی کوچک» را انتشارات شهرستان ادب در 94 صفحه منتشر کرده و به عنوان برگزیده اول جشنواره داستان انقلاب معرفی شده است.
نظر شما