یوسف یزدیان در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
«کاشف دریاهای نور» نخستین اثر داستانی درباره علامه مجلسی است
کتاب «کاشف دریاهای نور» نوشته یوسف یزدیانوشاره با تصویرگری مهدی بادیهپیما از سوی انتشارات بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر و راهی بازار نشر شده است. این اثر روایتگر زندگینامه داستانی علامه محمدباقر مجلسی مولف کتاب بحارالانوار است.
او در این کتاب بصورت اجمالی به بیان مقاطع زندگی علامه مجلسی (از کودکی تا بزرگسالی و رحلت)، شیوههای تربیتی، کتابها و تألیفات، دغدغههای ایشان برای دین اسلام پرداخته است.
یوسف یزدیانوشاره متولد ۱۳۴۹ از روستای «وِشاره» از توابع شهرستان قم است. نویسندگی داستان را با نوشتن سلسله داستانهای «کودکیها» در مجله باران آغاز کرده است. بیشتر آثارش به حوزه داستان و رمان نوجوان اختصاص دارد و انتشار چندین مجموعه داستان تحت عنوان «کروکودیل در کلاس»، «چشمان بیدار»، «کبوتری که بیسر میپرید»، «پروانهها راه خانهات را میدانند» و «مهرآور» در کارنامه ادبی این نویسنده دیده میشود.
به بهانه انتشار این کتاب با او همراه شدیم که در ادامه میخوانید:
او در ابتدا در خصوص انگیزه نوشتن کتاب «کاشف دریاهای نور» میگوید: چندی پیش یک مجموعه داستان برای نوجوانان (برگرفته از دوران کودکی و نوجوانی خودم) و یک زندگینامه داستانی از شهید شاخص دانشجویی استان کهکیلویه و بویراحمد (شهید عینالله دهرابپور) از بنده منتشر شده بود و چند رمان و زندگینامه شهید در دست انتشار داشتم و مدتی بود به نوشتن زندگینامه داستانی بزرگان علم و ادب و معنویت فکر میکردم. به پیشنهاد یکی از دوستان اهل قلم در بهنشر، نگارش کتاب زندگینامه علامه مجلسی (ره) را برای رده سنی نوجوانان آغاز کردم؛ در این زمینه بیش از چهار ماه در آثار علامه مجلسی تحقیق کردم و با بهرهگیری از چند پایگاه اینترنتی، چند کتابی را که درباره آثار علامه و تقریرات متفرق ایشان منتشر شده بود به مطالعه گرفتم. نتیجه تحقیقات و مطالعات چند ماهه به نگارش کتاب «کاشف دریاهای نور» ختم شد.
روایت ادوار مختلف زندگی علامه مجلسی در کتاب «کاشف دریاهای نور»
این نویسنده به لزوم چاپ آثار داستانی در مورد شخصیتهای مؤثر در تاریخ و فرهنگ ایران برای نوجوانان اشاره کرده و ادامه میدهد: این کتاب برای رده سنی نوجوانان نوشته شده است؛ به نظر من نوجوانان علاقه دارند بدانند که شخصیتهای مؤثر در تاریخ و فرهنگ کشورمان چگونه زیستهاند و با چه مسائلی در زندگی شخصی و اجتماعی روبهرو بودهاند. هدف من از نگارش کتاب، روایت زندگینامه داستانی علامه محمدباقر مجلسی مؤلف کتاب بحارالانوار، اولین دایرهالمعارف بزرگ آیین تشیع برای نوجوانان بوده و دغدغه نگارش متنی تاریخی یا مسئله نوشتن از آراء و اندیشههای این شخصیت برجسته و محقق دینی در میان نبوده است.
به گفته این نویسنده، در این اثر سعی شده در قالب بخشهای خواندنی کتاب از جمله «دعایی چه نیک! استجابتی چه نیکو!»، «سفیدتر از سفید به سپیدی ایمان»، «بیا با نور حق پیمان ببندیم»، «مجوی شوکت شاهان که واقعا فانی است بجوی گوهر ایمان که تا ابد باقی است»، «علامهای به روزگار جوانی»، «آسمان همتی در کشفِ (دریاهای نور)»، «در بحار الانوار جو مارا، نه در یک منصب دنیاییام!»، مرا با بحار است پیمان که بنویسمش»، «غرق دریاهای نورم جسم خاکی گو مباش»، فرازهای مشهودی از ادوار زندگی علامه مجلسی؛ از کودکی تا بزرگسالی و رحلت، شیوههای تربیتی، کتابها و تألیفات، دغدغههای ایشان برای دین اسلام در قالب زندگینامه داستانی با زبانی ساده و قابل استفاده برای نوجوانان و به دور از آوردن اصطلاحات ادبی دشوار و ناآشنا برای نسل جوان به رشته تحریر درآید.
ترسیم زمانه زندگی علامه مجلسی در کتاب «کاشف دریاهای نور»
یزدیانوشاره تأکید میکند: در نگارش این اثر سعی شده ضمن پرداختن به وقایع روشنی که در زندگی این بزرگوار رخ داده، وضع و موقعیت اجتماعی زمانه و رابطه علامه مجلسی با حاکمان زمانه نیز برای خواننده نوجوان بازگو شود. کمااینکه به اقتضاء موضوع، نگاهی گذرا به نحوه ارتباط علامه مجلسی با چهار تن از پادشاهان سلسله صفوی معاصر با آن فقیه و محدث نامدار شده است؛ اما به علت ضعف مستندات تاریخی معتبر در مورد زندگی علامه از پرداختن به بعضی جزئیات مبهم در دوران حیات ایشان خودداری کردهام؛ چون از حوصله تنگ نوجوان مشتاق خواندن زندگینامه داستانی مختصر هم خارج بوده است.
نبود مستندات تاریخی در مورد شخصیتهای بزرگ تاریخساز
او با تأکید بر اینکه تاکنون در خصوص زندگی علامه مجلسی نیز کتابی منتشر نشده بود که برای مخاطب نوجوان قابل استفاده باشد، اظهار میکند: متأسفانه مستندات تاریخی از دوره کودکی و نوجوانی اکثر شخصیتهای بزرگ ما در دورانهای گذشته وجود ندارد، تا بتوان از آن مستندات و یافتههای علمی در کار زندگینامهنویسی و پردهبرداری کامل از زندگی شخصی چنین بزرگانی بهره برد. تا آنجا که جستوجو کردهام؛ در خصوص زندگی علامه مجلسی نیز کتابی منتشر نشده بود که برای مخاطب نوجوان قابل استفاده باشد؛ بنابراین برای آشنایی نوجوانان عزیز با زندگی و آثار این عالم بزرگ و صاحب کتاب شریف «بحارالانوار»، تحقیق و نگارش این کتاب در مجموع، حدود هفت ماهی زمان برده است.
این نویسنده به چاپ شکیل و جذاب این اثر داستانی در انتشارات بهنشر اشاره میکند و میگوید: تصویرگری کتاب «کاشف دریاهای نور» را مهدی بادیهپیما بر عهده داشته که به نیکی از عهده این کار برآمده و با ارائه تصاویر زنده و گویا، کیفیت بالای تصاویر، موجب ارتقای چاپ کتاب شده است.
آثار پیش رو
او با اشاره به چاپ کتاب «مادربزرگ منتظر است!» برای مخاطب نوجوان در بهنشر یادآور میشود: اتفاقات این داستان در زمان پیروزی نهضت مشروطیت شکل گرفته و شخصیت اصلی این داستان، نوجوان محبوس و سختکوشی است که با فرار از زندان قجری با مسائل و مشکلات بسیار و در عین حال سازندهای مواجه میشود. این اثر در دست چاپ است و به زودی از سوی بهنشر منتشر خواهد شد.
در پایان یک صفحه از کتاب «کاشف دریاهای نور» را میخوانیم:
خورشید به کمر آسمان رسیده بود. ولی صدای نقارهخانه شاهی که از موقع طلوع آفتاب بلند شده بود، همچنان به گوش میرسید. مردم اصفهان از یکدیگر میپرسیدند: یعنی چه خبر شده که صدای بوق و کرنا یک لحظه قطع نمیشود؟!
محمدباقر امّا آن خبر را میدانست. میدانست قرار است امروز شاهعباس دوم تاجگذاری کند و به تخت سلطنت ایران بنشیند. شب قبل، موقع صرف شام، از زبان پدرش مولی محمدتقی شنیده بود که شاه صفی در کاشان از دنیا رفته و فردا پسر نُه سالهاش عباس میرزا را به تخت مینشانند. این را هم از پدر شنیده بود که میگفت: مرا هم به مجلس تاجگذاری دعوت کردهاند که اگر بروم، به این قصد میروم که برای آن پسر نُه ساله؛ که قرار است از این پس شاه باشد، حدیث مِهر بخوانم. شاید این حدیث خواندنها و نصیحتهای من در گوش جانش بماند و از رویّه پدر خونریزش شاهصفی دوری کند.
محمدباقر نوجوان همین چند ماه پیش، عباسمیرزای کوچک را در مراسم چوگانبازی میدان نقش جهان دیده بود. دیده بود سوار بر اسب سرخیال عربی، چوگان به دست، تاخت میکرد و گوی گِرد و چوبین را به طرف دروازههای سنگیِ حریف در ضلع شمال یا جنوب میدان میراند. آن وقت از پدر خواسته بود بگذارد سوارکاری یاد بگیرد. او هم قول داده بود از صدرالدین میرآخور بخواهد سوارکاری یادش بدهد. ولی به محمدباقر گفته بود: «نگاه به شوکت ظاهری این شاهان و شاهزادگان نکن پسرآزادهام. شهوت قدرت، دیر یا زود، دودمانشان را بر باد میدهد. اگر از پدرت میشنوی، باید روح معنویات را قدرتمند سازی و با این کار، دنیا را پر از عشق و معرفت به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نمایی. آن وقت گوهری به دست آوردهای که از دسترفتنی نیست و تا ابد میتوانی به داشتن آن افتخار کنی!»
محمدباقر، مرگ شاهصفی در سن سیویک سالگی و حرفهای پدر را دربارهاش به یاد میآورد و با خود میگفت: «حالا این حاکم چهار روزه دنیا جز روسیاهی چه دارد و با چه توشه معنوی میخواهد به نزد پروردگارش در جهان آخرت برود؟!»
نظر شما