جمعه ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۰
یک مربع، سهم هر کس

مروری بر کتاب مربع‌های قرمز که با تقریظ رهبر انقلاب بیشتر دیده شد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ زینب آزاد در معرفی کتاب «مربع‌های قرمز» نوشت: «دفتر قرمز آمار گروهان را از جیبم درآوردم. مربع‌های قرمز داشت زیاد می‌شد. علی ارم و محمدی‌جو. كاش یك نفر هم جلوی اسم من این مربع را می‌كشید. از بچه‌ها شنیدم ایرانی‌زاده هم همان اول كار روی دژ آرام گرفته، یك مربع هم قسمت او شد. یكی دیگر از بچه‌ها موقع عبور از دژ افتاده بود. از روی مشخصاتی كه دادند شناختمش؛ پورصادقی. به‌خاطر دست قطع شده‌اش در ذهنم مانده بود. مهارتی كه در گرفتن كلاش با یك دست داشت باعث شد توجهم جلب شود. پشت جاده میان بچه‌ها راه می‌رفتم و سراغ رفقایشان را می‌گرفتم. خیلی‌ها روی دژ خورده بودند. با هر مربع قرمزی كه می‌كشیدم غم روی دلم چهارزانو می‌نشست.»
 
معمولا حرف‌های كسی‌كه تلنگر می‌زند، تلخ است. حرفش كه نصحیت باشد، تلخ‌تر. اما برخی‌ها راهش را بلندند. بلندند یك‌راست دستمان را نمی‌گیرند، ببرند سر سفره راه و چاه نشان دادن... دستشان را می‌گذارند روی شانه‌مان، اجازه می‌دهند به ریتم صحبت‌هایشان عادت كنیم و تپش‌های قلبمان را پایین بیاوریم؛ هیجاناتمان كه فروكش كرد، آن‌وقت با چاشنی محبت و مهر، راه و چاه نشانمان بدهند. 
 
«حاج حسین یكتا» یكی از همان راه و چاه بلدهاست. یكی از همان‌هایی كه تا به خودمان بیاییم، دست روی شانه‌مان می‌گذارد و حرف‌های شیرینش، زمان و مكان را از یادمان می‌برد. 
 
اگر روایتگری‌های حاج حسین را در اردوهای راهیان نور شنیده باشیم، حتما نمك‌گیر جذابیت و دلنشینی خاطره تعریف كردن‌هایش شده‌ایم و از ساعت‌ها نشستن پای صحبت‌هایش خسته نخواهیم شد؛ این كتاب را هم یك نفس می‌خوانیم بدون این‌كه حتی یك كلمه را جا بیندازیم.
 
وقتی همراه این كتاب، خاطرات حاج حسین را از كودكی و انقلاب و جنگ می‌خوانیم و شانه‌به‌شانه‌اش در اولین عملیات و شهادت اولین همرزم و اولین مربع قرمز پیش می‌رویم، مدام تصویرهای واضح و روشنی از وقایع جلوی چشمانمان رژه می‌روند؛ این را هم مدیون قلم و تصویرسازی دقیق «زینب عرفانیان» هستیم. نویسنده با قلمی روان و پرداخت به برخی جزئیات به انضمام توالی زمانی، خواننده را مشتاقانه پای كتاب نگه می‌دارد. عرفانیان، فارغ از تمام حربه‌های نویسندگی كتاب را نوشته و اجازه داده است كه در دریای خاطرات حاج حسین یكتا غوطه‌ور شویم.
 
این كتاب در نوع خودش، جزو بهترین‌هاست، بسیار جذاب و خواندنی‌تر از آنچه كه فكرش را بكنید. بخوانید و به دیگران هدیه بدهید. جدای از این‌كه ادبیات دفاع مقدس در شاخه تاریخ شفاهی مخاطب خاص خودش را دارد؛ این كتاب از نظر من عوام‌پسند است و كوچك و بزرگ هم سرش نمی‌شود.
 
با این كتاب هم عمیق می‌خندیم و هم عمیق گریه می‌كنیم. طنازی‌های حاج حسین لابه‌لای تك‌تك صفحات كتاب به چشم می‌خورد. می‌خندیم، زمانی‌كه از شیطنت‌ها و بازیگوشی‌های بچه‌ها حرف می‌زند و اشك می‌ریزیم زمانی‌كه جلوی اسامی همان بچه‌ها مربع قرمز می‌كشد. حسرت هم می‌خوریم از این‌كه حاج حسین یكتا، فرمانده قرارگاه فرهنگی خاتم‌الاوصیا(ص) تا یك قدمی شهادت رفت و برگشت... به اینجای كتاب كه می‌رسیم، خلأ تمام وجودمان را در آغوش می‌گیرد. كاش كتاب همان‌جا تمام شده بود... .
 
من كه نه جنگ دیده‌ام و نه احوال آن روزها را درك كرده‌ام. فقط خوانده‌ام و خوانده‌ام و پای صحبت‌های امثال حاج‌حسین قد كشیده‌ام، به‌راحتی با این كتاب همراه و لحظه‌به‌لحظه و آن‌به‌آن، فضا را متصور شده‌ام. با این كتاب به‌راحتی می‌توانیم در كوچه‌های خاكفرج قدم بزنیم و روی رفاقت «جعفر» حساب بلندمدت باز كنیم. مثل اغلب جوانان سینه‌چاك و عاشق امام خمینی(ره) و انقلاب، برخلاف قانون، دست توی شناسنامه ببریم و راهی جبهه شویم.
دروغ كه گناه است، اما به خودمان و خلق‌ا... كلك بزنیم و در قالب یك امدادگر بسیجی، نمك‌گیر سفره جنگ شویم.
جنگ كه جنگ است، سخت و نرم ندارد. ایران و سوریه نمی‌شناسد. دشمنش بعثی‌ها باشند یا داعشی‌ها، این جوان‌ها هستند كه به آن چهره كریه و خالی از روحش، روح می‌بخشند و افتخار می‌آفرینند. امثال همت‌ها و باكری‌ها و باقری‌ها به‌روز شده‌اند و عمارها و حججی‌ها و قربانی‌ها را آفریده‌اند.
 
این كتاب، جبران مافات است برای كسی‌ كه از همه چیز و همه كس دور بوده است. مربع‌های قرمز، شرح حال زیبای گوشه‌ای از روزهای عاشقی جوانان این كشور در تلاطم جنگ است. ۴۰ ‌سال گذشته است، اما هنوز راه برای ایثار باز است و روح برای آزادی لحظه شماری می‌كند. 
 
سرباز كه باشیم، جنگ را می‌فهمیم، جبهه راتشخیص می‌دهیم و به اقتضای زمان و زمانه، سلاح به دست می‌گیریم. یك زمان سلاح‌مان كلاشینكف و ژ۳ و قناصه است، یك زمانی دكمه‌های كیبورد و خودكار! فرقش در نرم و سخت بودنش است!
سرباز كه باشیم و گوش به فرمان رهبرمان، مثل حاج حسین كه زمان و زمانه را شناخت و به اقتضای آن از كیان ایران و ایرانی محافظت كرد و این‌طور در مقدمه كتاب نوشته است:
«پنج سال می‌شد كه قصد كرده بودم خاطراتم را مكتوب كنم. به‌خصوص وقتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای(حفظه‌ا...) مطلبی را مبنی بر ناتمام ماندن جنگ یك رزمنده تا نوشتن خاطراتش، فرمودند. برای نوشتن و نشر خاطراتم مصمم‌تر شدم. هر چه از رشادت همرزمانم و غربت و مظلومیت‌شان می‌دانستم در روایتگری‌هایم گفته بودم. با مكتوب كردن خاطراتم دنبال ناگفته‌ای از بچه‌ها بودم. دنبال سبك بندگی كردنشان، سبك عبادتشان، سبك رفاقت‌شان، دنبال سبك زندگی كردنشان در جنگ. سبكی كه این روزها جایش بین جریان زندگی جوانان به‌شدت خالی است.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها