دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۰
مردی از تبار بزرگان؛ پژوهش‌ها و روایت‌ها درباره مرحوم ابوترابی

برای نقشی که اردوگاه‌های رژیم بعث و جایگاهی که میان آزادگان داشت، به سید آزادگان مشهور شد. به روایت خاطراتی که از او نقل می‌کنند، بنده‌ای مخلص و مجاهدی نستوه بود و معیارهای روشنی برای عمل به تکلیف داشت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- محمد مهدی شیخ صراف، اوایل دهه نود خورشیدی، عبدالحی شماسی برشی از دوران اسارت سید آزادگان را در نمایشنامه‌ای به نام «من اسیر زنده‌ام» روایت کرد. این متن نمایشی که به همت نشر کتاب نیستان به کتابی کوچک تبدیل شد چند صحنه از زندگی به‌ظاهر جدا اما در پیوند با یکدیگر را کنار هم می‌گذارد و  بر چند کنش و واکنش سیدالاسرا در مواجهه با بعثی‌ها و دیگر اسرای ایرانی درنگ می‌کند. شماسی متن «من اسیر زنده‌ام» را برای اجرا روی صحنه نوشت و در روایتش از به‌کارگیری تخیل چشم‌پوشی نکرد، اما در مضمون و محتوا، کاملاً به واقعیت وفادار ماند. در روایت او، سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد مردی واقع‌بین و بسیار عمل‌گرا و همزمان مخلص و صبور نشان داده می‌شود، مجاهدی که در پیچیده‌ترین شرایط، مرز میان درستی و نادرستی را گم نمی‌کند. یکی از صحنه‌های نمایش، دشواری‌های کار سید برای حفظ اتحاد و انسجام اسرای ایرانی را نشان می‌دهد:
ابوترابی: آقایان از این به بعد کار کنید و با عراقی‌ها برخورد نکنید... شما باید سالم به ایران برگردید...
رحیم: بلوک‌زدن برای بعثی‌ها حرام است... بلوک‌زدن یعنی کمک به بعثی‌ها که بتوانند برادران‌مان را شهید کنند. آن‌وقت چطور می‌خواهید آن دنیا جواب دهید؟
محمود: پس ایمان‌تان را از دست ندهید... به اعتصاب ادامه دهید.
ابوترابی: اگر بلوک زدن برای بعثی‌ها حرام است، گناهش به گردن من... شما کاری کرده‌اید که از کسانی که بیست سال در حوزه‌های علمیه تهذیب نفس کرده‌اند، مقام‌تان بالاتر است... باور کنید که این بلوک‌ها را برای جبهه نمی‌خواهند.
رحیم: این وعده را بعثی‌ها با چه قیمتی بهت داده‌اند؟
ابوترابی: هیچ وعده‌ای داده نشده.
محمود: ما که می‌دانیم به بهانه سلامتی بچه‌ها با بعثی‌ها ساخت و پاخت کرده‌ای.
ابوترابی: هیچ سازشی انجام نگرفته. من با تیمسار رفیق قرار گذاشتم... قرار شد در ازای بلوک زدن، آرامش به اردوگاه برگردد. آقایان من به شما قول می‌دهم که این بلوک‌ها را برای جبهه نمی‌خواهند.
رضا: از کجا این قدر مطمئنی؟
ابوترابی: تیمسار رفیق قولش را داد.
محمود: قول یک بعثی!
رحیم و محمود و گروهش می‌زنند زیر خنده.
ابوترابی: آقایان ما مثل دونده‌هایی هستیم که باید همه باهم به آخر خط برسیم. اگر کسی نفس کم بیاورد و جا بماند، همه ما گناهکاریم... به‌خاطر این چنددستگی خیلی‌ها در این چند ماه نفس کم آوردند... چرا باید گروهی آن طرف اردوگاه باشند و گروهی دیگر این طرف و از هم دور بمانیم؟
 
 
مرحوم ابوترابی، مردی بزرگ از تبار بزرگان؛ پژوهش‌ها و روایت‌ها
اما روایت شماسی، تنها روایت موجود درباره شخصیت سید آزادگان نیست. پیش و پس از او، برخی دیگر نیز به زندگی و مجاهدت‌های سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد کنجکاوی نشان دادند و کتاب‌هایی درباره این مرد بزرگ نوشتند. محمد قبادی یکی از آن‌هاست. او مرحوم ابوترابی‌فرد را از نزدیک دیده بود و تاحدی ایشان را می‌شناخت. «اولین بار با مرحوم حاج سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد در مسجد امام حسین آشنا شدم. روحانی افتاده‌حال و ساکت، با عمامه‌ای کوچک و رنگ و رو رفته که می‌شد خستگی سال‌ها مبارزه و تلاش را از پیشانی چین و چروک خورده‌اش خواند. دانسته‌های من این بود که پیش از انقلاب مبارزاتی داشته، با سید علی اندرزگو همراه بوده، در کنار مصطفی چمران جنگیده، ده سال اسارت را در اردوگاه‌های حزب بعث عراق تجربه کرده، مرارت بسیاری کشیده و سنگ صبور دوستان و هم‌بندان پیر و جوان معتقد و بی‌اعتقاد به انقلاب و امام بوده است. اگرچه اطلاعاتم از ایشان کلی و اندک، اما شخصیت وی همیشه برایم قابل احترام و تقدیر بود.»
 
بعد از فوت سید آزادگان، این کنجکاوی در ذهن قبادی بیشتر شد. در پاسخ به این کشش، به جستجوی کتاب‌هایی رفت که درباره مرحوم ابوترابی وجود داشت یا به نوعی به ایشان ارتباط می‌یافت: «از تربت کربلا» (۱۳۷۵)، «یاران امام به روایت اسناد ساواک: اسناد ساواک درباره مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی فرد» (۱۳۸۱)، و «مهر نگاه اولیا؛ خاطره‌های معنوی» (۱۳۸۲) از جمله این کتاب‌ها بودند. از روزنامه‌ها و مجلات نیز غافل نشد و به گفته خودش «از حداکثر منابع مکتوب در دسترس (اعم از کتاب یا نشریه) بهره» برد و هرچه به نظرش جالب و مهم می‌رسید یادداشت کرد. اما پس دوره‌ای مطالعه و زیرورو کردن تقریباً هر نوشته‌ای که به مرحوم ابوترابی ارتباط پیدا می‌کرد، به این نتیجه رسید که همچنان بسیاری از گفتنی‌ها ناگفته مانده‌اند و هنوز کتابی که حق مطلب را درباره این سید بزرگوار ادا کند وجود ندارد.
 
قبادی به انگیزه جبران این کاستی، پژوهشی گسترده درباره مقاطع مختلف زندگی مرحوم ابوترابی را آغاز کرد و با برخی از کسانی که با ایشان هم‌نشین و نزدیک بودند به صحبت نشست. او خاطراتی را که آنان از سید داشتند جمع‌آوری کرد و سپس به پشتوانه پژوهشی که انجام داده و مجموعه خاطراتی که تدوین کرده بود، کار نوشتن کتابی تازه را شروع کرد. کتاب سال ۱۳۸۸با عنوان «پاسیاد پسر خاک» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد و تا ۱۳۹۸به چاپ ششم رسید. این کتاب در دو بخش، هر بخش در سه فصل تنظیم شده است و از تولد سید آغاز می‌شود، به مبارزات او با رژیم گذشته و نقشی که در سال‌های دفاع مقدس و یک دهه اسارت ایفا کرد می‌پردازد و تا روزهای نمایندگی در مجلس شورای اسلامی (دوره‌های چهارم و پنجم) ادامه می‌یابد.
 
همچنین ناگفته نماند در دو کتاب «سیره ابوترابی» (۱۳۹۱) و «منشور پاکی و خدمت‌گزاری» (۱۳۹۰) نیز موضوع جایگاه مرحوم ابوترابی در میان اسرای ایرانی و روش‌ها و رویه‌های ایشان در دوران اسارت در اردوگاه‌های رژیم بعث عراق پررنگ‌تر است. «سیره ابوترابی» کتابی دو جلدی و کاری از غلامعلی رجایی است که جلد نخست آن به دوران اسارت اختصاص دارد و با مرور مجموعه‌ای از خاطرات کوتاه و خواندنی، ویژگی‌های مختلف شخصیت مرحوم ابوترابی توصیف می‌شوند. «منشور پاکی و خدمت‌گزاری» نیز که به همت عبدالمجید رحمانیان تدوین شده است به نقش سیدالاسرا در کاهش فشار بعثی‌ها به اسرای ایرانی و کوشش‌هایی که ایشان برای حفظ همبستگی میان این اسرا به کار می‌بست می‌پردازد و چهره یک «آزاده» راستین را به ما نشان می‌دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها