محمدرضا سنگری- روشن است که پدیدههای نو در ساحت علم و از آن حساستر در قلمرو هنر و ادبیات مدتها با چالش تعریف و معلوم کردن کرانهها و مرزهای خود مواجهاند؛ تکثر و تنوع و حتی گاه تعارض تعاریف، پژوهشگران را با این پرسش بزرگ مواجه میسازد که درباره «چه چیز» سخن میگوییم، حدود و ثغور آن کجاست؟ چه مقولهها و موضوعاتی زیر چتر این عنوان قرار میگیرند یا باید آنها را در «جغرافیای مفهومی» آن قرار داد.
اگر ادبیات پایداری را ادبیاتی بدانیم که روایت پایداری انسان در دفاع و پاسداشت سازهها (عناصر) هویتی جامعه باشد، تا حدی تکلیف خود را با قلمروهای این گونه ادبی روشن کردهایم. در آن صورت ادبیاتی که به پاسداشت هویت جغرافیایی، زبان و دین و فرهنگ ، ارزشها و مصالح اجتماعی میپردازد و در مقابل عناصر تهدید کننده و تحدید کننده مقاومت و پایداری میورزد ادبیات پایداری خوانده میشود.
چالش بزرگ دیگری که رویاروی پژوهشهای ادب پایداری، قرار دارد فقر و فقد اسناد و منابع و مآخذی است که پژوهشگر با دستیابی به آنها میتواند پژوهش دقیق و عمیق را سامان ببخشد.
پژوهشهایی که محروم از این منابع و اسناد و مدارک هستند معمولاً پژوهشهایی نارس و نامطمئن و دست کم ، کمتر قابل اتکا و اعتمادند.
فاصله گرفتن از رویدادهای حوزه پایداری، امکان تحریف،خطا و به ویژه از دست دادن برخی عناصر یاریگر پژوهش و پژوهشگر را در پی خواهد داشت . برای نگارش در حوزه ادبیات دفاع مقدس ما با این چالش مواجهیم، اسناد زنده به تدریج از دست میروند و یا رد پاها و رصدگاهها گم میشوند و همین حسرت و خسرانی است که هم اکنون با آن دردمندانه زندگی میکنیم!
واقعه خاص حسی- قویتر است. هر چه این روایتها از رخدادهایشان دورتر باشند ، خلوص اتفاقات کمتر و عنصر تأمل قویتر میگردد که توجه را به درون ، معنا و واکنش ذهن معطوف میدارد: دیگر صرفاً نباید بگوییم چه اتفاقی افتاده، بلکه باید بگوییم چه معنایی میدهد؟ چه طور بر من تأثیر میگذارد! چه طور من را تغییر داد؟»
پژوهشگرانی که امروز در باب شعر جنگ، شعارها، ادبیات داستانی، ادبیات نمایشی، نامهها و ... سر پژوهش دارند با دسترسی به آفرینندگان این آثار، تصویری روشنتر فرا روی مخاطبها قرار میدهند که شاید یکی دو دهه دیگر با از دست دادن این صاحب اثران، بخشی از اسناد زنده را از دست خواهند داد. این چالش تنها متوجه آفرینندگان نیست که «آثار» جنگ / دفاع مقدس را نیز شامل میشود. آثار در خطر «گم شدگی»، «زدودگی و امحا» و استحاله هستند.
اگر پژوهشگران ورود تأخیری به میدان پژوهش پیدا کنند، در آینده اندوه و دریغ و آوخ های فراوان خواهیم داشت. بخشی از نامهها، وصیتنامهها، سنگرنوشتهها، لباس نوشتهها، میثاق نامهها، دشت نوشتهها، جاده نوشتهها و ... که یادگاران دوران هشت ساله دفاع مقدساند از آن جملهاند.
در روزگار ما نیز دو رویداد کرونا و مدافعان سلامت و نزدیکتر از آن ادبیات فضای مجازی اعتراض و اغتشاش سال ۱۴۰۱، با گذشت زمان ممکن است «از دست رفتگان حوزه پژوهش» باشند.
چهارمین چالشی که فرا روی همه پژوهشها و پژوهشگران و از آن جمله پژوهشگران ادبیات پایداری است ناپختگی و فقدان ورزیدگی در پژوهش و ناآشنایی با بایستههای پژوهش و معیارها، فرایندها، نحوه سامان بخشی به پژوهش و ساختار مناسب بخشیدن به آن است که سبب میشود پژوهشهایی شتاب زده، کم عمق، احساسی و عاطفی و ذوقی یا تک بعدی و جانبدارانه و غیر قابل اعتماد و استناد، عرضه شود.
مروری بر مقالات و بخش قابل توجهی از کتابهایی که عنوان پژوهش در مقولههای ادبیات پایداری/جنگ/دفاع مقدس یافتهاند گواهی صادق بر این مدعاست.
در کنار این ناپختگی، آفتی دیگر متوجه پژوهشگران یا بهتر است بگوییم پژوهشگر نماها وجود دارد و آن رونویسی، کپیبرداری، برداشت نادرست و ناقص و سوءرفتارهای پژوهشی است که شوربختانه در محیطهای علمی و دانشگاهی نیز به وفور یافت میشود.
گاه چاپ چندباره مطالب با اندکی دستکاری و گاه فربهسازی بیهوده مزید بر این آسیبهاست. اشتها یا شهوت چاپ، عدم گذراندن پژوهش از صافی ویرایش و نقد و نظر، سبب ناهمواری در متن، دشوارخوانی، خستگی ذهن و رمندگی و زدگی خوانندگان میشود که این همه ناشی از همان ناورزیدگی در حوزه پژوهش و نابسندگی رفتاری و سلوک برخی از نویسندگان است.
پنجمین چالشی که پیش روی پژوهشگران حوزه ادبیات پایداری – به ویژه دانشجویان- هست، گستره، تنوع، تکثر و فراخنای وسیعی است که فراروی پژوهشگر وجود دارد، کلی گویی و گنجاندن مطالب کلی در حوصله یک مقاله ، به انداختن حبه قندی در استخر می ماند که هرگز حلاوت و شیرینی را به چشندگان نمی بخشد، انتخاب موضوع جزئی، تمرکز و درنگ در حوزهای محدود اما ژرف کاوی و تبیین درست و دقیق بهتر از آن است که تصاویر کلی مبهم و مه آلود عرضه شود. در ادبیات پایداری و از جمله دفاع مقدس که به تعبیری «بهشت محققانش» میتوان نامید و فرصت تماشای همه گلها و چشم اندازهای بشکوه نیست و در این گشت و گذار باید به اندکی بسنده کرد و معلوم است که این گزینش و انتخاب و جزئی کاوی مستلزم درنگ و گشت و تأمل و تحمل سختیهای راه پژوهش است و به تعبیری دیگر اگر جنگ یک گنج است، استخراج آن با «رنج» همسایه است.
پراکندگی مراکز پژوهشی، حمایتی و متولیان امر پژوهش و آموزش ادبیات پایداری، دفاع مقدس، انقلاب اسلامی و شگفتتر از آن فقدان حساسیت برخی نهادها و مراکز مسئول در این حوزه، نه تنها کندی و رکود در این زمینه که گاه کارهای سطحی، شتابزده و کم عمق و دردناکتر از آن تحریف زده و ضعیف را باعث شده است، این آشفتگی و پراکندگی را ششمین آفت و آسیب پژوهشهای ادب پایداری میتوان نامید. هفتمین چالش در حوزههای مطالعاتی و پژوهشی ادبیات پایداری، مسئلهیابی، مسئله شناسی و مسئله گشایی است. باید دید کدام مسائل در اولویت و گاه فوریت پژوهشی قرار دارند و کدام مسائل یا مسئله نیستند! یا پرداختن به آن ها اتلاف توان، زمان و تومان است!
برای شناخت مسائل راهی جز مطالعه عمیق و «حضور» در عرصه« ادبیات پایداری» نیست، چون خاستگاه مسئله «علم» است و معلوم است هرچه مطالعه ادبیات پایداری با درنگ و ژرفای بیشتر صورت پذیرد، دامنه پرسش وسعت و فراخی و کثرت بیشتر مییابد.
شناخت نیازهای پژوهشی و فهم نسبت پژوهش با نیازهای جامعه و پاسخ به پرسشهای اساسی جامعه در حوزه ادبیات پایداری، دفاع مقدس، انقلاب اسلامی ضرورت دیگری است که پژوهشگران باید بدان توجه کنند.
هشتمین چالش پیشاروی ادبیات پایداری استنکاف و پرهیز پژوهشگران شاخص و از جمله دانشگاهها به پژوهش در این حوزه است؛ عدم ورود این گونه ادبی به فضاهای دانشگاهها علی رغم تأسیس رشته کارشناسی ارشد گرایش ادبیات پایداری ناشی از ناباروری ها و ورود عناصر ناتوان و کم توان علمی به این حوزه است.
به نظر میرسد برای ورود پژوهشگران به این حوزه و نگارش پژوهشهای سخته و ساخته و ترازمند، نیازمند فضاسازی، تسهیل زمینههای پژوهشی، امکان دسترسی روانتر به اسناد و منابع، تربیت و آموزش پژوهشگران جوان در این عرصه، حمایتهای گسترده علمی، معنوی و مالی از پژوهشگران و همکاری و همافزایی نهادهای مسئول در این حوزه هستیم.
نظر شما