سه‌شنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۰
نویسنده داستان‌های واقع‌گرا باید مانند آهنربای متحرک باشد

شوکا کریمی، مترجم رمان نوجوان «برای من هم جا بگیر» معتقد است: در کتاب‌های واقع‌گرا، نویسنده باید مثل یک آهنربای متحرک، هر چیزی را که در زندگی‌اش می‌بیند، می‌شنود، می‌چشد و حس می‌کند جذب و ضبط کند تا بتواند به‌موقع آنها را بیرون بکشد و دستی به سر و رویشان بکشد و سر جای مناسب قرارشان بدهد. از دل همین‌هاست که شخصیت‌های جدید متولد و جهان‌های کوچک و بزرگ خلق می‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «برای من هم جا بگیر» اثر سارا ویکس و گیتا واراداراجان با ترجمه شوکا کریمی منتشر شده است. این رمان برای گروه سنی نوجوان ۱۲+ سال مناسب است و در ژانر واقع‌گرا نوشته شده و انتشارات پیدایش منتشرش کرده است.
«برای من هم جا بگیر» داستان دو پسر است؛ جو و راوی. داستان از زبان دو راوی اول شخص که دقیقا مثل شخصیت‌های کتاب آمریکایی و هندی هستند، نقل می‌شود. جو و راوی هردو در مدرسه مشکلاتی دارند؛ راوی که تازه از هند به آمریکا آمده، در برقراری ارتباط با همکلاسی‌هایش دچار مشکل است. جو نیز اگرچه اهل آمریکاست؛ اما اختلال شنوایی دارد و امسال دوستان صمیمی‌اش از مدرسه رفته‌اند و او تنهاست. این دو پسر هیچ نقطه مشترکی ندارند؛ اما یک دشمن مشترک می‌تواند آنها را به هم پیوند بزند؟
این رمان در فهرست نامزدی برای جوایز بسیاری از جمله دوروتی کانفیلد فیشر، جایزه کتاب کودک ویلیام الن وایت و جایزه کتاب بلوستم قرار گرفته است. به همین منظور با شوکا کریمی، مترجم این کتاب گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:
 
- چه شد که «برای من هم جا بگیر» را برای ترجمه انتخاب کردید؟
کتاب را گروه فرهنگی انتشارات پیدایش به من پیشنهاد داد که همیشه کتاب‌های درجه‌یکی انتخاب می‌کنند، بعد از اینکه آن را خواندم چند نکته برایم جالب بود و تشویقم کرد ترجمه‌اش کنم.
 
- در این کتاب راوی و جو با هم خیلی تفاوت دارند؛ اما به دلیل داشتن یک دشمن مشترک در کنار هم قرار می‌گیرند. این نوع دیدگاه چه تأثیری بر نوجوانان دارد؟
اتفاقاً از نظر من در عین حال که تفاوت‌های ظاهری بسیاری دارند، در باطن شباهت‌ها و اشتراکات زیادی هم دارند و دشمن مشترک به‌گونه‌ای باعث می‌شود به شباهت‌هایشان توجه کنند. در ضمن، خودم چندان هم دیلن را «دشمن» به حساب نمی‌آورم، ‌به نظرم در نهایت نویسندگان هم می‌خواهند به همین نکته برسند که شاید بچۀ قلدر یا آدم زورگویی دشمن خطرناکی به نظر برسد؛ ولی اتحاد در برابر این‌جور افراد و نترسیدن از آنها همیشه باعث می‌شود دست‌شان رو شود و معلوم شود قدرت چندانی هم ندارند.
 
- از نظر شما خصوصیات بارز این کتاب چیست؟
درون‌مایه‌های آن؛ چیزهایی مثل قضاوت نکردن و پیش‌فرض نداشتن درباره‌ آدم‌ها، نترسیدن از قلدرها و افتخار به ریشه‌ها و آنچه هستیم، همه برایم جالب بود. یک نکته‌ مهم دیگر این بود که کتاب دو راوی دارد و در اصل حتی دو نویسنده و به تفاوت‌های فرهنگی بنیادین و در عین حال شباهت آدم‌ها در دل این تفاوت می‌پردازد. به‌خصوص که یکی از راوی‌ها شرقی و هندی است و برایم جذاب است که بچه‌های ایرانی بیشتر درباره‌ فرهنگ‌های شرقی بدانند.
 
- با توجه به اینکه سارا ویکس شصتمین اثرش و گیتا واراداراجان اولین اثرش بود، تفاوت فضای قصه‌نویسی و قلم دو نویسنده را چطور دیدید؟ آیا اصلا تفاوت بارزی وجود داشت؟
واراداراجان از شاگردان سارا ویکس در یک کارگاه نویسندگی خلاق بود که تصمیم گرفتند این رمان را با هم بنویسند؛ درواقع بر اساس ایده‌ واراداراجان بود. به این دلیل، مشخص است که ویکس نظارت کامل بر یک‌دستی قلم و تکنیک قصه‌نویسی داشته است. ضمن اینکه در آمریکا ویراستاران نقش بسیار کلیدی و مهمی در کار نهایی، لحن و حتی گزینش محتوای اثر دارند. در نتیجه، بیشترین تفاوت را در فضای داستان‌ها می‌توان در تفاوت‌های فرهنگی دو نویسنده پیدا کرد: مثلاً وسواس فکری یک شخصیت هندی و بی‌خیالی یک شخصیت آمریکایی! برای همین، پیشنهاد می‌دهم با خواندن داستان به این مسئله توجه کنید تا در پی کشف این تفاوت‌ها بیشتر موقع خواندنش به شما خوش بگذرد!
 
- خلاقیت چه تأثیری در این نوع کتاب‌ها دارد؟
اصولاً نوشتن کتاب و خلق اثر یعنی صَرف خلاقیت. خواندنش هم خلاقیت خواننده را تحریک می‌کند و به آن خوراک می‌دهد. حالا در کتاب‌های واقع‌گرا، شاید جنس خلاقیت با کتاب‌های فانتزی متفاوت باشد. در این دست کتاب‌ها، نویسنده باید مثل یک آهنربای متحرک، هر چیزی را که در زندگی‌اش می‌بیند، می‌شنود، می‌چشد و حس می‌کند جذب و ضبط کند تا بتواند به‌موقع آنها را بیرون بکشد و دستی به سر و رویشان بکشد و سر جای مناسب قرار دهد. از دل همین‌هاست که شخصیت‌های جدید متولد و جهان‌های کوچک و بزرگ خلق می‌شود.
 
- چگونه می‌توان یک ترجمه را با بهترین نتیجه ارائه کرد؟
دو مسئله‌ اساسی هست که کمی کار را سخت می‌کند یا بهتر است بگویم اگر نباشد نتیجۀ بهتری به دست می‌آید؛ یکی اینکه ناشران ایرانی هنوز کودکان و نوجوانان این رده سنی را کمی دست‌کم می‌گیرند و ترجیح می‌دهند متن ترجمه‌شده ساده‌نویسی شود؛ در صورتی که در متون اصلی، گاهی قلم، ترکیب‌ها و استعارات پیچیده‌ای به کار می‌رود و فهم این رده‌ سنی و درک‌شان از زندگی را خیلی دست بالا می‌گیرند (که همین‌طور هم هست). دیگر اینکه به واسطه‌ تفاوت‌های فرهنگی، خیلی‌چیزها در اداره ارشاد حذف یا اصلاح می‌شود که به نظرم حیف است و باعث می‌شود بچه‌های ما از یاد گرفتن و دانستن بعضی‌چیزها محروم شوند.
مسئلۀ دیگر درآوردن طنزی است که در این کتاب‌ها مرسوم است و معمولاً نویسنده‌ها از آن استفاده می‌کنند؛ باید کمی با متن و زمینه‌ فرهنگی‌اش سروکله بزنی تا بتوانی آن طنز را جوری به فارسی برگردانی که خوب از آب دربیاید و نتیجه بدهد.
 
- به عنوان یک مترجم، توصیه شما به نوجوانان چیست؟
نوجوان کتاب‌خوان به بزرگسال کتاب‌خوان تبدیل می‌شود و هر چه بیشتر کتاب بخوانیم تجربه‌ زیست‌مان پُربارتر و غنی‌تر می‌شود و انسان‌های دیگر و جهان اطراف‌مان را بهتر درک می‌کنیم. ضمن اینکه کتاب‌های نوجوان فقط برای نوجوانان نیست و هر کسی در هر سنی می‌تواند از خواندن‌شان لذت ببرد و به ریشه‌هایش برگردد و شاید گره‌هایی را باز کند؛ به‌خصوص پدرومادرهای نوجوانان اگر این کتاب‌ها را بخوانند با جهان فرزندان‌شان ارتباط بهتری برقرار می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها