ماهرخ در ازدواج و شرایط سخت جنگ به سادگی میتوانست به ایران برگردد و در آسایش زندگی کند.
این کتاب از هفده فصل و سه بخش تشکیل شده است. روزهای وطن، روزهای غربت و روزهای جنگ بخشهای کتاب ماهرخ هستند.
خاطرات ماهرخ را سجاد محقق در مصاحبه های مختلف با او جمعآوری کرده که خاطراتی از زمان کودکی تا سال ۱۳۹۹در آن بیان شده است. این خاطرات شامل وقایع کودکی، ازدواج، زندگی در زمان جنگ با داشتن چهار فرزند و سختیها و شرایط آن زمان توسط مشهید اسماعیلی و در ٣۵٠ صفحه به تحریر درآمده است.
سیده ماهرخ حسینی دومین فرزند خانواده است که در سال ١٣۶٢ در تهران به دنیا آمد. او دو خواهر و سه برادر داشت. خواهر بزرگش در کودکی بیمار شد و در حالی که همیشه آرزوی زیارت حضرت زینب(س) را داشت از دنیا رفت. پس از فوت او مادر و ماهرخ دفعات زیادی به سوریه سفر کردند.
ماهرخ در سال پنجم دبستان ترک تحصیل کرد. اما مجدد بهصورت شبانه به ادامه تحصيل پرداخت و همزمان با آن مشغول کار در آتلیه عکاسی شد تا با اندوخته حقوقش در. سال ۱۳۸۰برای تحصیل به آلمان مهاجرت کند. در یکی از این سفرها زمانی که ماهرخ ١٩ ساله بود در عمل انجام شده قرار گرفت و برای نگه داشتن حرمت مادرش مجبور به ازدواج با پسری فلسطینی شد که در سوریه زندگی میکرد. ماهرخ نسبت به او و ازدواجش هیچ حسی نداشت. طبق رسم و رسوم ایران تا جایی که میتوانست از ایران جهیزیه خرید و با خود برد.
سوریها فرزندان زیادی دارند اما ماهرخ فقط چهار فرزند داشت که با فاصله به دنیا آمده بودند. در کشمکشهای فرزندآوری و روابط او با مادرشوهرش میتوان اطلاعات کمی از فرهنگ سوریها بهدست آورد.
در هنگام مطالعه این کتاب متن داستان به گونهای است که انگار ماهرخ مستقیما با شما صحبت میکند و مخاطب صحبت او هستید و زبان روایت اول شخص میباشد. همچنین تعداد افراد و خواهرها و برداران محمد و ناآشنا بودن اسامی عربی برای ما فارسی زبانان موجب سردرگمی و گم کردن خط داستان میشود.
ماهرخ در ازدواج و شرایط سخت جنگ به سادگی میتوانست به ایران برگردد و در آسایش زندگی کند اما او دختر بسیار قوی است و بهخاطر اینکه بچههایش مدارک شناسایی نداشتند در سوریه ماند.
جنگ به ماهرخ و فرزندان فشار آورده بود و در شهری محاصره شده بودند که حصار نام داشت. آنها هیچ غذایی برای خوردن نداشتند تا جایی که در بخشی از کتاب میخوانیم که آب را میجوشاندن و بهعنوان غذا به بچهها میدادند. بچهها پس از مدتی آنقدر بیحال شدند که نشسته یا خوابیده با هم بازی میکردند و حتی توان بلند شدن نداشتند. ماهرخ در شرایط سخت جنگ و قحطی پیش آمده، حاضر نبوداز خانههای ویران شده پتو و مواد غذایی بردارد تا شاید حتی بتواند یک وعده غذا به آنها بدهد.
در صفحه ٢٣۵ میخوانیم:
«بیایید اینها را بشویید و یک دستمال بکشید، بدهید بچهها بخورند.
در کیسه را که باز کردم، دیدم دوتا و نصفی نان کپکزده توی کیسه است. انواع کپکها را روی آن نانها میشد دید. هم کپک سبز داشت هم نارنجی و قرمز. انگار آن کیسه نان را زیر یک پنجره یا در آهنی گذاشته بودند. آب باران، زنگ زدگیهای آهن را ریخته بود داخل کیسه. گفتم: «این دیگر چیست محمد؟ این را جلوی سگ بیندازی، رویش را برمیگرداند.»
زندگی در کشور سوریه برای دختری که در ایران در رفاه زندگی کرده و مقایسه این دو کشور باعث میشود احساس کنیم سوریه در دهه هشتاد و نود نسبت به ایران بسیار عقب مانده است.
سرانجام خانواده ماهرخ از سفارت ایران برای خروج او از شهر قحطی زده کمک خواستند و کارمندان سفارت به سرعت مقدمات خروج او از شهر حصار را فراهم کردند ولی ماهرخ بدون همراهانش حاضر به خروج از آنجا نشد. او از سال ۱۳۸۹درگیر جنگ در سوریه شد و در سال ۱۳۹۳به همراه جاری خود جمیله و فرزندانشان از محاصره جیشالحر خارج شدند. اما ماهرخ پس از آن بارها جان خود را به خطر انداخت و به داخل منطقه رفت و برای نزدیکان خود مواد غذایی برد.
ماهرخ زن خودساختهای است که به تنهایی و با وجود داشتن چهار فرزند از پس زندگی برآمده و میتواند بهعنوان الگو مورد توجه قرار بگیرد. او هم اکنون با تمام سختیها و مشکلات پس از جنگ سوریه بدون داشتن همسر زندگی در آن کشور را انتخاب کرده و با خواست قلبی در جوار حرم حضرت زینب(س) روزگار میگذراند.
تصویر روی جلد کتاب ماهرخ گوش و بخشی از موهای زنی را به نمایش گذاشته که گوشواره او فشنگ است و چادری از حریر به سر دارد. با توجه به آن میتوان گفت ماهرخ عروس جنگ بود. قیمت نسخه چاپی کتاب ١٣٢ هزار تومان است و متن پشت جلد به شرح زیر است:
«دیگر همه چیزهایی که با چشمهایم میدیدم و با گوشهایم میشنیدم، یک چیز را برایم اثبات میکرد و آن هم اینکه فعلا تا جنگ در سوریه جریان دارد، من باید در یک حس ناامنی همیشگی زندگیام را بگذرانم و حتی از سایه خودم هم بترسم. حالا خوب میدانستم که ایرانی جماعت برای جیشالحر، حکم الماس را دارند و از بد یا خوب روزگار، من هم یک ایرانی بودم.»
کتاب ماهرخ در سال ١۴٠٢ توسط انتشارات خط مقدم در هزار نسخه به چاپ رسید.
نظر شما