فارس- نویسنده «کتاب مهاجر» گفت: این کتاب ظرفیتهای مثبت فارس از مهاجرپذیری را روایت میکند.
این کتاب که در ۲۰ فصل با عناوین مختلف تنظیم شده حاصل مرور خاطرات جانباز حاج رجبعلی حسینقلی است که اصالتا قزوینی بوده و در سن ۲۰ سالگی برای خدمت سربازی و فرار از ازدواج تحمیلی به شیراز مهاجرت کرده است.
این مهاجر قبل از انقلاب تحتتأثیر شهید دستغیب امامجمعه شهید شیراز و بعد از انقلاب در کنار شهید محمد اسلامی نسب زندگیاش متحول شده و تبعات مثبت مهاجرت را به نمایش گذاشته است.
مجید ایزدی نویسنده این کتاب در گفتگو با ایبنا اظهار داشت: رجبعلی که جوانی پرشر و شوری در قزوین داشته، پس از مهاجرت به شیراز از اصحاب مسجد جمعه و محافظ شهید دستغیب میشود. او که از سال۶۰ عازم جبهه های حق علیه باطل شده از جبهههای غرب تا جنوب و فتح المبین آوازه رشادتش پیچیده و با راهنمایی شهید اسلامینسب وارد سپاه میشود.
ایزدی با اشاره به نقش ویژه حسینقلی در موفقیتهای لشکر فجر در بخشهایی از این کتاب به فعالیتها و خلاقیتهای او در حوزه آموزش لشکر پرداخته که از سال۶۲ معاون شهید اسلامی نسب و نفر دوم لشکر بوده است.
ایزدی فصلی که به نقش رجبعلی در عملیات والفجر۸ پرداخت را اوج نظامیگری این اثر میداند که با چشمان شیمیایی و بدن سوخته و بدون اسلحه مناسب و تنها با یک بقچه نارنجک، پاتک سنگین دشمن را خنثی میکند.
وی گفت: او شیوه آموزشی خاصی داشته که زبانزد بوده و معمولا تا جایی که امکان داشته منطقه عملیات را قبل از عملیات کاملا برای نیروها شبیه سازی میکرده که با کمترین احتمال تلفات و بازدهی بالا کار پیش برود.
ایزدی که در کتابهایی مانند (بابا خون داد)، (ستاره سهیل)، (آرزوی فرمانده) و (مقیم کوی رضا) و...از شهدای فارس میگوید، با اشاره به مجروحیتهای مکرر رجبعلی اظهار داشت: در کربلای۴ پای راستش از مچ قطع میشود و پای مصنوعی روی آن چفت نمیشود، بخاطر شوق برگشتن به جبهه در کوتاهترین زمان با رضایت خودش اصرار میکند پایش را از زیر زانو قطع کنند که زودتر از پای مصنوعی استفاده کند و به جبهه برگردد. جزئیات این اتفاق حال و هوای خاصی به کتاب که قالب روایی دارد، بخشیده است.
این نویسنده گفت: رجبعلی شخصا شوخ طبع است و کتاب با خاطراتش بار طنز پیدا کرده والبته اشکهای پراکنده هم زیاد دارد چون برادر و رفقای زیادی در خیل شهدا دارد که از آنها یادکرده است. مثلا بعد از شهادت برادرش هاشم اعتمادی را مثل برادرش میدانسته و رابطه برادرانه خاصی داشتند، که شهادت او داغ برادرش را هم زنده میکند.
آنگاه که رجب، در کنار امامجمعه شهید شیراز مشتی علی میشود
ایزدی یادآور شد: حجم این کتاب ۵۰۰ صفحه است که از دوران کودکی او تا سال۶۶ را در بیشت فصل روایت میکند. فصل اول به شیطنتهای کودکی و نوجوانی وی پرداخته و فصل دوم از تحول روحی و کارهای انقلابی روایت شده و فصل بعدی به نام مشتی علی نامگذاری شده همان لقبی که شهید دستغیب به او داده و او را به این اسم صدا میکردند. در قزوین بیشتر او را رجب صدا میکردند. شخصیت رجب در قزوین با مشتی علی در شیراز خیلی متفاوت بود و این فصل اوج تحول شخصیتی او را نشان میدهد.
وی بیان کرد: فصل بعدی به عمق رفاقتش با شهید محمدرضا حسین پور پرداخته که در کربلای۴شهید میشود.
چون یادآوری سالهای آخر جنگ برایش سخت بود دوست نداشت از آن سالها بگوید. وی بعد از جنگ با فرزندانش کارگاه مبل سازی برپا میکند.
نظر شما