چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۷
داستان‌هایی که محصول الهام شاعرانه‌ است/ لحظه‌های بی‌قراری برای نوشتن

چهارمحال و بختیاری- نویسنده گزیده کار هفشجانی، نوشتن را دنیایی فراتر از ماده و جسم می‌داند. دنیایی که او در آن قدم می‌زند نوشتن امری است پاک و بی آلایش که محصولش آرام و قرار در دنیای بی‌قراری است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):  مسعود سلطانی در آستانه پنجاه سالگی به سر می برد، او نوشتن را زندگی می‌کند، تاکنون دو اثر به چاپ رسانده چون بیشتر از عطش چاپ کتاب، میل به نوشتن دارد و کمتر به چاپ آثارش که همه داستان کوتاه و رمان هستند فکر می کند. علاقه چندانی به جشنواره‌ها و دیده شدن ندارد، سخت به حرف می‌آید و دشوارتر مصاحبه می کند اما با این همه فرصت شد با اون در مورد دنیایی که در آن سیر می کند هم کلام شویم و جهان این نویسنده را از کمی نزدیک بشناسیم.

- جهان یک نویسنده چگونه است؟

جهان نویسنده محصول بی‌قراری است. کلماتی که تاب نوشته نشدن ندارند و خودشان را روی کاغذ می‌ریزند. گاهی پشتِ هم می‌آیند. گاهی بر می‌گردند، گاهی بالا ، گاهی پایین و گاهی می‌ایستند تا یک سجاوندی جور آنها را بکشد. پس محصول این بی‌تابی شکلی است بی‌شکل در تعریف معمولِ جهانِ اشکال. اما همین بی‌شکلی در نگاهی از بالا طرحی است که قصه‌ای موزون در آن جریان دارد، حتی اگر روایت این قصه در سیال‌ترین حالت خود نوشته شده باشد.

-اگر امکان حضور در دنیای یک رمان وجود داشته باشد شما کدام رمان و معاشرت با کدام شخصیت یا نویسنده را انتخاب می کنید؟

آنچه این امکان را ممکن می‌کند حتما دستاویز محکمی چون خیال است. و چون رمان در رئالیستی‌ترین حالت خود رگه‌هایی پررنگ از خیال را در بردارد؛ پس حضور خیال در خیال حتمن تجربه‌ای ناب است. اما اعتراف می‌کنم تا به حال خیالِ بازی در خیالِ دیگری در ذهنم خطور نکرده است.

- جهان بدون کتاب را تصور کنید، اگر این اتفاق بیافتد شما چطور در این جهان زنذگی می کنید؟

انسان برده عادت است در بسیاری از زمان‌های زندگی. ما حتما در آن وقت به جهان بدون کتاب عادت می‌کنیم و نگاهمان و سلوک‌مان با آن دنیا منطبق می‌شود.

-چطور پای مسعود سلطانی به داستان باز شد و تا کجا در این وادی  پیش خواهید رفت؟

سردرگمی و ملال؛ نه ملال ِ ناشی از رخوت؛ من را در وادی داستان کشاند؛ تا قرار گیرم و ایضا جانِ ماندن در این جهان را پیدا کنم. اما در باب قسمت دوم سوال، منظور از کجا را هضم نمی‌کنم. جایی وجود ندارد تا بگویم این نقطه پایان است. پایانی وجود ندارد. باید نوشت حتی وقتی نمی‌نویسیم.

-با توجه به سایقه و پشتکارتان باید کتاب‌های بیشتری از شما چاپ می‌شد، دلیل این کم کاری چیست؟ فکر نمی‌کنید فرصت نوشتن را از دست می‌دهید؟

گاهی نوشتن پرکردن سفیدی صفحه‌های کاغذ است و گاهی ننوشتن فرار از بد و تکراری نوشتن و ابتذال در کار است. اگر با موسیقی آشنا باشید گاهی سکوت در یک قطعه موسیقایی ارزش هزار نت را دارد. پس گاهی در سلوک نوشتن؛ نانویسا بودن بهتر است. البته این نگاه من است و شاید دیگران نپسندند.



-آیا ممکن است روزی نوشتن را کنار بذارید؟ بعد از این کار چه اتفاقی برای مسعود سلطانی خواهد افتاد؟

هیچ چیز این جهان را قطعیتی نیست؛ شاید روزی این اتفاقِ بعید برایم بیفتد. اما حتم دارم سخت خواهد بود.

-بسیاری از نویسندگانی که در تهران زندگی نمی‌کنند معتقدند دور بودن از پایتخت باعث بی‌مهری یا حتی ظلم به نویسنده می شود، نظر شما چیست؟ این دوری را فرصت می دانید یا آفت هنر نویسندگی؟

از دو منظر می‌توان به این مسئله نگاه کرد. از منظر  نوشتن به مثابه لذت که تعلق خاطری به مکان و زمان ندارد و چه بسا خلوت و دور از هیاهو تعالی بیشتری را در بر داشته باشد. اما از منظر نوشتن به مثابه حرفه؛ تصدیق می‌کنم بودن در تهران برای دیده شدن و دمیدن در بوق و کرنا حتما موثر است.

-تصور کنید آخرین داستان زندگی‌تان را قرار است بنویسید، برای آدم‌های بعد از خودتان چه داستانی با چه ایده‌ای می گذارید؟

نوشتن ِ قصه برای من یک الهام شاعرانه‌است. گاهی کلمه‌ای، جمله‌ای یا تصویری آغاز زیستن در یک داستان است. لحظه‌ای که آن بی‌قراری در نوشتن حاصل شود قصه‌ای به دنیا می‌آید که شاید آخرین باشد برای من.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها