ممکن است حالا هم سخنرانهایی باشند که درباره عاشورا و امام حسین(ع) مطالب تکراری بگویند یا آنقدر حرفهایشان درشت باشد که فهم کودکانه بچههایمان از پسِ هضم آنها برنیاید؛ اما یک تفاوت بزرگ دوران کودکی ما با اکنون در این است که کتابهای کودک به میدان آمدهاند: میدان شناخت مفاهیم و آشنایی با شخصیتهای دینی و تاریخی.
دهه اول محرم تمام شده است؛ ولی رنج عظیمی که بر امام حسین(ع) و خانواده و یارانشان گذشت، تازه شروع شده است و همیشه هم تازه خواهد بود. پس بیایید همچنان به این سؤالات فکر کنیم که چه کسانی جزو یاران امام حسین(ع) بودند؟ چطور شخصیتی داشتند؟ چرا با امام حسین(ع) همراه شدند؟ و اصلا چرا عاشورا شکل گرفت؟ برای یافتن پاسخ این سؤالات که ممکن است سؤال هر کودک و نوجوانی باشد، شما را با کتابهایی آشنا میکنم که شخصیتهای جدید و جالب و درخور توجهی در خود گنجاندهاند.
مجموعه ۹جلدی «قهرمانان کربلا» را منصوره مصطفیزاده نوشته و محمدرضا دوستمحمدی تصویرگری کرده است. چاپ چهارم این مجموعه امسال از سوی انتشارات کتابپارک منتشر شده است. هر جلد این مجموعه به نام یکی از شخصیتهای حاضر یا مؤثر در کربلاست که تصمیم یا عملکردش باعث شده است یکی از قهرمانان کربلا شود. عناوین این مجموعه عبارتاند از: «حسین؛ کشتی نجات»، «زینب؛ پیامآور مقام و صبور کربلا»، «امالبنین؛ دوستدار فرزندان حضرت فاطمه(س)»، «قاسم؛ قهرمان دفاع از امام»، «زُهَیر؛ دوستدار امام حسین(ع)»، «حُر؛ مردی آزاده»، «حبیب؛ یاور و دوستدار امام حسین(ع)»، «مُسلم؛ یار گوشبهفرمان امام حسین(ع)» و «اسلم تُرک؛ مردی که باسواد و کاردان بود».
در هر جلد از این مجموعه برشی از زندگی آن شخصیت که تأثیر مستقیمی در حضور او در کربلا داشته است بیان شده؛ آن هم با لحنی درست، روایتی کوتاه و زبانی روان که کودکان گروه سنی ج (بالاتر از ۹ سال) به راحتی میتوانند بخوانند و بفهمند و البته خانوادهها نیز میتوانند به آسانی در درک مفاهیم هر قصه به کودکشان کمک کنند. به صورت کلی، این مجموعه، قصه و پیام خوشخوان و آسانی در خود گنجانده است؛ بهخصوص با وجود بخش آخر هر کتاب که «بیا با هم فکر کنیم» نام دارد و سؤالاتی از کودکان میپرسد و ذهن آنها را درگیر میکند تا به تفکر و تأمل در حد سن و فهم خودشان مشغول شوند.
مجموعه ۹جلدی «قهرمانان کربلا» علاوهبر آشناکردن مخاطبان با شخصیتهایی که شاید اسمشان را هم حتی نشنیده باشند، درونمایههایی ارزشمند و تربیتی مانند روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه، دین و ... در خود دارد که نباید به سادگی از کنار آنها گذشت. به این دلیل در کنار بیان کوتاه قصه هر یک از جلدها، به نکتهای از آنها بیشتر میپردازیم که در ادامه میخوانید: کتاب «حسین؛ کشتی نجات»
امام حسین(ع) قصد جنگیدن نداشت؛ او برای نجات آمده بود، برای رهایی ذهن و قلب مردم از نیروهای بد درونی و بیرونی. ایشان هر بار و به هر روشی سعی داشتند با سربازان و فرماندهان لشکر دشمن صحبت کنند و راهنماییشان کنند که کارشان اشتباه است و نتیجهاش بسیار هولناک؛ اما کسی به حرفهای آن حضرت گوش نمیداد: چرا؟
چه اتفاقی میافتد که ما به حرف کسی که خیر و صلاحمان را میخواهد گوش نمیدهیم؟ چه اتفاقی میافتد که ما به حرف مادر و پدرمان یا حتی به حرف فرزندمان که دارد مطلب درستی هم میگوید اهمیتی نمیدهیم؟ زیاندیدههای واقعه عاشورا به ما نشان دادند که لجبازی یکی از دلایل مهم این اتفاق است. وقتی لجباز میشویم، وقتی سرکشی میکنیم و میخواهیم حرف حرف خودمان باشد و به حرفهای درست بزرگتر یا کوچکترهای عاقل، توجهی نداریم یعنی داریم راه را اشتباه میرویم و حتما ضرر خواهیم دید.
ولی چه ضرری بالاتر و بزرگتر از ایستادن مقابل امام حسین(ع)؟ گوش و قلب لشکر دشمن در دشت کربلا لجباز بود و نمیخواست چیزی را بشنود یا درک کند و بپذیرد. امام حسین(ع) تا لحظه آخر قبل شهادت به فکر نجات انسانها بود، حتی یک نفر. آیا برای کودکانتان اتفاق افتاده است که دوست داشته باشند کار خوبی انجام دهند ولی شما جلوی آنها را بگیرید؟ مثلا بخواهند طبیعت را تمیز کنند یا به حیوانی آسیبدیده کمک کنند و حتی بخواهند با بچهای فقیر مهربان باشند. اگر شما در برابر این کارها آنها را منع کردهاید مطمئن باشید اشتباه کردهاید و با فکر بزرگسالانهتان از قهرمانشدن او جلوگیری کردهاید. هر کار خوب روی این کره خاکی، حکم نجاتدادن را دارد. نجات درختها، حیوانات، بچهها، شادیها و آرزوها. امام حسین(ع) بزرگترین نجاتدهنده بود: بویژه در مواجهه با دنیای کودکان. کتاب «زینب؛ پیامآور مقام و صبور کربلا»
جنگیدن با دشمن و شهید شدن، کار سختی است؛ اما گاهی نجنگیدن و زندهماندن، میتواند سختتر باشد. حضرت زینب(س) یک مأموریت خیلی سخت به عهده داشت؛ مأموریتی که برادر و امامش حسین(ع) به عهدهاش گذاشته بود. آن حضرت فرموده بود: مراقبت خانوادهام باش و بدون آن که از خودت ضعف نشان بدهی، حرف راست را به مردم بگو!
اگر شجاعت و قهرمانی حضرت زینب(س) نبود، شاید هیچوقت هیچکس نمیفهمید در کربلا چه اتفاقاتی افتاده است. حضرت زینب(س) قهرمانی بود که در سختیها نشکست و راست ایستاد و حرف حق را گفت. آن حضرت بزرگترین غمهای عالم را دید؛ اما نشکست. او قهرمان سختترین روز دنیاست.
دوست دارم پس از خواندن قصه زندگی حضرت زینب (س) به این نکته فکر کنم که شجاعت حضرت زینب در چه کاری بود؟ ایشان که در میدان جنگ نجنگیده بود؛ پس چرا میگویند ایشان شجاع بودند؟ به لحظهای فکر میکنم که عزیزی را از دست میدهیم. مهمترین کار در آن لحظهها این است که آن غصه بزرگ را بپذیریم و از اتفاقی که افتاده پیش خداوند گله و شکایت نکنیم، غر نزنیم و به زمین و زمان بدوبیراه نگوییم. احتمالا خیلیهایمان چنین چیزهایی را دیدهایم. این کار خوبی نیست. این کار شجاعانه نیست. شجاعت یعنی پذیرفتن غم و اندوه و راضی بودن به حکمت خداوند که مهربانترینِ عالم است. حضرت زینب(س) شجاع بود؛ ایشان اندوه بزرگ از دست دادن فرزندان، برادران و برادرزادهها و یاران و دوستان خود را پذیرفت و بر از دستدادنشان صبور بود؛ حتی فراتر از اینها پیش رفت و در برابر حاکم زورگوی زمانهاش یعنی یزید، نترسید و حرف درست را گفت.
شجاعت همیشه در جنگ و دعوا و بحث معنا ندارد؛ بلکه گاهی شجاعت در سکوت و خلوت شکل میگیرد. همانوقتی که شما از کار بد فرزندتان عصبانی هستید و میخواهید تنبیهاش کنید، مثل وقتی که شما کار بدی در حق کودکتان انجام دادهاید فکر میکنید اگر معذرتخواهی کنید غرورتان میشکند. شجاعت یعنی انجام کار درست؛ میخواهد هر کاری باشد.
خانم امالبنین در کربلا نبود؛ اما یکی از قهرمانهای اصلی روز عاشورا بود؛ چون پسرانش در کنار امام حسین(ع) حضور داشتند و جانانه از ایشان و از حق دفاع کردند. درس بزرگ حضرت عباس(ع) به هنگام رسیدن کنار نهر آب را ما باید مدیون حضرت امالبنین و تربیت او باشیم؛ چرا که حضرت عباس(ع) با وجود تشنگی، آبی نخورد؛ چون اول باید تشنگی امام حسین(ع) و خانواده ایشان برطرف میشد. این را مادرش امالبنین به آن حضرت یاد داده بود.
ادب و احترام کلیدواژههای بسیار مهم و ارزشمند زندگی حضرت عباس و مادرش امالبنین بوده است. آنها خیلی زیاد در برابر امام حسین و خانواده ایشان مؤدب و فروتن بودند و این را در کربلا نیز به نمایش گذاشتند. زندگی این مادر و فرزندانش به ما یاد میدهد که چقدر والدین در تربیت فرزندان مهم هستند. حضرت امالبنین، شخصیتی معصوم نبود؛ او نیز زنی بود که ممکن بود فکر درست و غلط در ذهنش بیاید؛ اما عشق به خداوند و اولیای خدا مانند امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و فرزندان آنها باعث شد که کارها و فکرها و حرفهایش به سمتوسوی درست برود. خانم امالبنین الگوی بزرگ و زیبایی داشت که همان امام علی و حضرت فاطمه بودند و آنقدر مطابق با الگوهای خود پیش رفت و متناسب با سخنان آنها زندگی کرد که فرزندانش نیز این الگوها را پذیرفتند و مطابق با آن عمل کردند.
خیلی از پدران و مادران گله دارند که چرا کودکان و نوجوانانمان، چرا پسرها و دخترهایمان کارهای عجیبوغریب میکنند و به حرف ما گوش نمیدهند. باید ابتدا از خود این والدین پرسید که شما چطور رفتار کردهاید؟ در زندگی شخصی خودتان- جدای از زندگی خانوادگی و نقش پدری و مادری- چطور فکر و رفتار کردهاید؟ الگوی خودتان در زندگی چه کسی بوده است؟ چقدر مطابق با الگوی زندگیتان زندگی کردهاید؟ به نظر میرسد کمکم پس از فکر کردن به جواب این سؤالات، والدین به علت تفاوت زندگی فرزندانشان با سلیقه و باورهای آنها خواهند رسید. کتاب «قاسم؛ قهرمان دفاع از امام»
بعضی از قهرمانها خیلی قدرتمندند. بعضی، سالها جنگیدهاند؛ اما بعضی از قهرمانها با وجود کوچکی، شجاع و بااراده هستند. قاسم(ع) از پدرش امام حسن(ع) یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی و با هر چه که دارد از امامش دفاع کند. همانطور که پدرش در جنگ جمل از امامش (امام علی(ع)) دفاع کرده بود. حالا نوبت قاسم بود که نشان بدهد با همین جثه کوچک، چه قهرمان بزرگی است! حضرت قاسم(ع) از اینکه امامش شهید شود و او همچنان زنده باشد و کاری نکرده باشد خوشش نمیآمد. او دوست داشت همراه امامش که عمویش هم بود، بجنگد، از دین اسلام که آخرین پیامبر خدا یعنی پدربزرگ قاسم، پیامآور آن بوده است دفاع کند و از چیزی نترسد؛ نه از تعداد دشمنان و نه از جثه و زور بازویشان که چندین برابر قاسم بوده است.
قصه حضرت قاسم(ع) شما را به یاد چه میاندازد؟ او کوچک است اما قهرمان، او کوچک است اما شجاع، او کوچک است اما مطیع و مشتاق برای انجام کارهای خوب. بزرگترین درسی که رفتار امام حسین(ع) در مواجهه با درخواست حضرت قاسم برای جنگیدن در برابر دشمنان به ما میدهد این است که کوچکترها را جدی بگیریم؛ نباید صرفا به سنوسال و جثهشان توجه کنیم، باید علاوهبر در نظر گرفتن این موارد، به حدواندازه تواناییها، علاقه و اشتیاقشان برای انجام کارهای درست توجه کنیم. اگر کودکمان میخواهد در کارهای خانه کمک کند، نگوییم کوچک است، بگوییم با وجود اینکه کوچک هستی اما مشتاقی و پس همراه هم آن کار را انجام میدهیم. مسئولیتدادن به فرزندان و جامعهپذیرکردنشان از سنین کودکی باید انجام شود و چه درسی ارزشمندتر از قصه زندگی حضرت قاسم(ع) که الگوی والدین شود؟ کتاب «زُهَیر؛ دوستدار امام حسین(ع)»
زهیر مرد بزرگی بود: هم از لحاظ قدرت بدنی و هم ثروت. او در آن زمان که امام حسین به طرف کربلا میرفت با او قهر بود. فکرش را بکنید! زهیر با امام قهر بود و دوست نداشت او را ببیند؛ به این دلیل تلاش میکرد نزدیک خیمههای آنها استراحتگاهش را بنا نکند؛ اما دست روزگار چنین اتفاقی را رقم زد. امام حسین(ع) به زهیر پیامی رساند و میخواست با او حرف بزند. آن حرف زدن ختم شد به دلشاد شدن زهیر و رفع قهر و پیوستن به یاران امام.
زبان داستان این کتاب نیز مانند کتابهای قبلی و بعدی ساده است با کلمات روان و آشنا. نکته مهمتر این است که موضوع هر یک از قصهها و شرح زندگی هر کدام از شخصیتها به این سادگی نیست و پیچیدگیهای خود را دارد؛ اما نویسنده برای سن و فهم مخاطب خود آنها را سادهسازی کرده است: سادهسازیای بدون تقلیلدادن مفهوم اصلی.
کلیدواژه زندگی زهیر، قهر است. شاید فکر کنید چه کلیدواژه کوچکی و ربطی به آن همه شجاعت و قدرت شخصیتی زهیر ندارد؛ اما باید بگویم که اینطور نیست. قهر به نوبه خود مسئله کوچکی نیست؛ بلکه در بافت و زمینههای مختلف ارزش و اهمیتش کم و زیاد میشود. قهر با امام خود آیا شبیه به قهر با همکلاسی است؟ اگر شما هم زیاد قهر میکنید و برایتان رفتار معمولیای است یا فرزندی دارید که برای انجام هر کاری و رسیدن به هر خواستهای صرفا قهر میکند، داستان زهیر میتواند جالب و راهگشا باشد؛ زیرا اگر او به قهر خود با امام حسین(ع) ادامه میداد، فکر میکنید چه سرنوشتی در انتظارش بود؟ شادی یا غصه؟ پشیمانی یا رضایت؟ کتاب «حُر؛ مردی آزاده»
حُر، کسی بود که راه بر امام حسین و خانوادهاش بست و آنها را در دشت کربلا گیر انداخت. او یکی از فرماندهان لشکر دشمن بود؛ اما یک ویژگی عجیب داشت؛ او برای خانواده پیامبر(ص) و بهخصوص حضرت زهرا(س) احترام خاصی قائل بود. همین ویژگی حُر را نجات داد و باعث شد در سختترین لحظه زندگیاش، بهترین تصمیم را بگیرد. تصمیمی که او گرفت خیلی شجاعانه بود. حُر شجاع بود؛ چرا که با خودش و نیروهای بدِ درون خودش جنگید و از امام برای رفتار بدش معذرتخواهی کرد و به آغوش سپاه امام حسین(ع) پیوست و شهید شد.
تا به حال حضور نیروهای بد را درونتان حس کردهاید؟ تا به حال حضور نیروهای بد را درون فرزندانتان متوجه شدهاید؟ بهترین توصیهای که میتوانید به آنها کنید چیست؟ اگر دوست دارید علاوهبر نکات روانشناسی و تربیت فرزندی که امروزه در کتابها و سخنرانیها آمده است، نکتهای دینی نیز به فرزندتان در اینباره یاد دهید، سرگذشت حُر بهترین گزینه است. او با نیروهای بد درونش جنگید چون هدف بزرگتری داشت، چون باید کار بزرگتری انجام میداد؛ اما لازمه مقابله کردن با نیروهای بد درون که ما را به لجبازی و کارهای بد تشویق میکنند چیست؟ لازمه رفتار درست با کسی که با او قبلا رفتار بدی داشتهایم چیست؟ بله، معذرتخواهی. معذرتخواستن هم شجاعت میخواهد. میبینید! شجاعت چقدر وسیع است و چقدر کاربرد دارد در زندگی ما.
البته یک نکته را هم از یاد نبریم؛ اینکه برای انجام کار درست همیشه وقت نداریم، بالاخره در جایی که اوج قصه زندگیمان است باید تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم. توصیف و توضیح این نکته برای کودکان از همان سنین کودکی یکی از وظایف والدین است. کتاب «حبیب؛ یاور و دوستدار امام حسین(ع)»
حبیب، پیرترین شهید کربلا بود. او از کودکی، همیشه در خدمت پیامبر و خانوادهاش بود و همیشه در فضای نوع زندگی و رفتار آنها نفس کشیده بود. او با زندگی اسلامی عجین شده بود؛ زندگیای که حرف خداوند در همهجای آن دیده میشود. حبیب در لحظهای مهم تسلیم امر امام خود شد؛ چون آن را حرف پیامبر و خداوند میدانست. حبیب با وجود سن بالایی که داشت اما قوی بود و مرد دفاع؛ پس به یاری امام حسین(ع) پیوست و در جنگ با لشکر دشمن شهید شد. امام در نامهای که به حبیب نوشته بود بیان کرده بود: مِنَالغریبِ اِلیالحبیب! از کسی که غریب و تنها مانده به دوست خوب ما! خودت را به برسان.
چقدر قشنگ است که امامت اینطور صدایت بزند و تو را اینقدر نزدیک به خودش احساس کند. آیا ما این مسئله را برای فرزندانمان در تربیت اسلامیایرانیمان لحاظ کردهایم؟ آیا اصلا در اینباره با بچههایمان صحبت کردهایم؟ بیش از این، قصه حبیب را نمیتوان تشریح کرد؛ بلکه باید آن را چندینبار خواند و خواند تا فهمید چقدر این مسئله مهم است: بویژه در تربیت کودکان. کتاب «مُسلم؛ یار گوشبهفرمان امام حسین(ع)»
مسلم، پسرعموی امام حسین(ع) و فرستاده او بود به سوی کوفه. مردم شهر کوفه صدها نامه برای امام حسین نوشته بودند و او را دعوت کرده بودند که به شهرشان بیاید و حاکم آنها شود تا از شر یزید خلاص شوند. امام حسین میخواست از صداقت مردم مطمئن شود؛ به این دلیل مسلم را به کوفه فرستاد. ابتدا همهچیز خوب به نظر میرسید؛ اما مردم با تهدیدهای ابن زیاد، حاکم کوفه ترسیدند و بعضی هم فریب پولهایی را خوردند که ابن زیاد وعده داده بود. درنهایت مسلم در همان کوفه شهید شد و نتوانست این پیغام را به امام حسین برساند که به کوفه نیاید.
مسلم شجاع بود و تسلیم فرمان امام خود بود که گفته بود: فقط مأموریتت را انجام بده و کاری اضافه نکن. این نکته را در قصه زندگی مسلم میفهمید که منظور امام از گفتن چنین حرفی چه بود. گاهی وقتی کسی به ما چیزی میگوید نمیفهمیم نیت او چه بوده است؛ مثلا وقتی پدرومادر به فرزند میگوید فلان کار را انجام نده او فکر میکند والدین دارند سختگیری یا اذیتش میکنند و هیچ درکی ندارند. اینطور نیست؛ بیشتر که به دل ماجرا برویم و نشانهها را ببینیم میفهمیم که والدین به دلایلی فرزند را از کاری نهی میکنند یا به کاری تشویق. اعتمادکردن به حرف بزرگترها مثل والدین اگر در کودکان شکل بگیرد و اگر والدین نیز بر اساس عقل و درایت آن خواسته را مطرح کرده باشند، قطعا نتایج خوبی در تربیت کودک و ساختن آیندهاش به دست میآید. این را مسلم و قصه زندگیاش به ما میگوید. کتاب «اسلم تُرک؛ مردی که باسواد و کاردان بود»
در دوره و زمانهای که کمتر کسی سواد داشت، اسلم میتوانست به چند زبان مختلف حرف بزند و بخواند و بنویسد: مثل فارسی، عربی و ترکی. او بچهها را دور خودش جمع میکرد و قصههایی از ایران و قرآن برایشان تعریف میکرد. تا اینکه خودش هم تبدیل به یک قصه برای بچههای ما شد: قصه یک قهرمان کاردان و باسواد. او همراه امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) شد و در کنار آنها زندگی و رشد کرد. این رشدکردن مهمترین بخش زندگی اسلم بود.
رشد و پرورش مسائل خیلی مهمی هستند. عقل و قلب ما به رشد و پرورش نیاز دارد. ما هر روز و هر لحظه در معرض انواع و اقسام نیروهای بد و خوب هستیم که باید در برابر آنها تصمیم بگیریم. این تصمیمها و انتخابها همان رشدی است که به آن اشاره کردم. هرچقدر انتخابها درست و سالم باشند، رشد هم درست و صحیح پیش رفته است. به نظر شما هدف رشد چیست؟ به نظر شما هدف تخصص و علمآموزی چیست؟ اگر پدر یا مادر هستید به این فکر کنید که چرا بچهتان را به درسخواندن تشویق میکنید؟ چرا برای آموزش کودکتان وقت میگذارید؟ میخواهید او باسواد شود که چه نتیجهای به دست بیاید؟ قصه زندگی اسلم تُرک به شما کمک میکند که هدف رشد بویژه در زمینه علم را بهتر بشناسید اگر که میخواهید کودکتان تربیتی اسلامیایرانی داشته باشد.
نظر شما