عابدین پاپی، شاعر و منتقد ادبی ضمن برشمردن پارامترهای مدرنیسم و پستمدرنیسم در شعر معاصر گفت: شعر عصر ما اسطورهمحور و آلترناتیو نیست بلکه شعرِ همنشینی است.
عابدین پاپی، شاعر، منتقد و نظریهپرداز درباره سیر تحولات شعر فارسی مدرن (از زمان برآمدن نیما و شعر نو)، معتقد به تقسیمبندی سهگانهای است که هر یک، شاعران و گونههای شعری مختلفی را دربرمیگیرد. آنچه در ادامه میخوانید، بخش نخست از گفتوگوی تفصیلی با پاپی است.
ورود مدرنیته به شعر و شکلگیری شعر مدرن در جهان چه پیشینهای دارد؟
آنچه که مبرهن است ژان نیکلا رَمبو شاعر فرانسویتبار را بنیانگذار شعر مدرن میدانند. نیکلا سرودن شعر را از اوانِ دبستان و عنفوانِ نوجوانی آغاز کرد و سرشار از ذوق، شوق و استعداد بود اما در 21 سالگی شعر را رها کرد. اگر بخواهیم به طور علمی و عملی سیر اندیشگی شعر مدرن را درجهان بررسی کنیم، میتوان از اریش هلر، میکائیل هامبورگر و ژان پل ساتر و افرادی نظیرِ شارل بودلر، مالارمه، رمبو، پل والری، هوگو هوفمانشتال، ماریا ریلکه، گئورگ تراکل، فرناندو پِسوا و لاس استیونس یاد کرد که در رشد و بالندگی شعرمدرن جهان سهمی بسزا و قابل تأمل دارند. اما شواهد و قرائنی است که شارل بودلر نخستین کسی بوده که واژه مدرنیته را بهکار برده و حتی شعری مدرن را بهطور حرفهای در خیابانهای پاریس سروده و بودلر را در جهاتی سرآغاز تحول شعر مدرن در فرانسه و حتی جهان میدانند، وی از مطرحترین ادیبان مکتب سمبولیسم محسوب میشود.
تحلیل شما از جریان شکلگیری و تحولات شعر مدرن ایران چیست؟
در ایران نیز شعر مدرن به طور علمی – عملی و درقالبی آکادمیک نه ارکائیک توسط علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج جرقه و جهش گرفته و نیما را به این دلیل بنیانگذار شعر مدرن فارسی و ملقب به پدر شعر نو ایران برشمردهاند. نیما شعری در قالب شعر نو با رویکردی نوگرا در مقابل شعر کهن فارسی ایجاد کرد و من بعد قالبهای متعددی چه در درون تز نیما و چه برون تز و آنتی تز نیما درجامعه ادبی ایران به وجود آمد که میتوان به ژانرهایی چون شعر نیمایی، شعر سپید، شعر موجِ نو، شعر موج ناب، شعر حجم، شعر میترائیک، شعر گفتار، شعر در وضعیت دیگر و سایر ژانرهایی که به زیست خود تا به امروز ادامه دادهاند، اشاره کرد. با این تفاسیر، جریان شکلگیری شعر مدرن با نیما یوشیج آغاز بهکار کرد اما تحولات آن تا به امروز ادامه دارد. در یک تقسیم بندی کلی شعر مدرن در ایران را میتوان به سه قسم منقسم کرد. یکی شعرمدرن نیمایی که این ژانر شعر را نگارنده درکتاب گُفتاورد قلم، شعر حرکتِ درتغییر میدانم. دو دیگر، شعر سپید احمد شاملو است که این شعر درمقابلِ شعر نیمایی قد علم کرد و حرف بنیادی آن جایگزینی موسیقی کلام به جای وزن بود. این ژانر شعری حرکت در تحول بود و سه دیگر، شعر امروز است که این نوع شعر شاعران زیادی را در قاموس و قالب خود داشته و دارد که تقریبا میتوان گفت این ژانر شعر، «حرکت در تطور» نام دارد.
درباره این تقسیمبندی سهگانه و ویژگی هریک، بیشتر توضیح دهید.
«حرکت در تغییر» به این معنا که نیما توانست تغییراتی را در ساختمان شعر و ساختار شعر کلاسیک ایجاد کند که این مهم با کوتاهی سطرها یا مصرعها و آزادی قافیه و مضمونهایی اجتماعی- سیاسی و زبانی همراه است. «حرکت در تحول» به دنبال دیگرگونی و دگرگونی شعر نو بود و میخواست طرحی نو را با واسازی و بازسازی ایجاد کند و به دنبالِ آن شعرای فراوانی دست به ایجاد ژانر شعری زدند که هر کدام در نوع زبان و محتوا از دستاورد و فکرآوردهای تازه و بکری هم برخوردارند. اگر چه هرکدام به نوبه خود صاحبفکر و اندیشهاند اما از درونتزهای شعر سپید محسوب میشوند. البته باید گفت که شاعرانی معاصر نیما مانند هوشنگ ایرانی و تندر کیا هستند که درون تز نیما نیستند؛ بلکه شعری مستقل دارند و شعرایی معاصر شاملو و یا یک دهه بعد از شاملو آمدهاند که اگر چه از نیما و شاملو به عنوان پارادایم ادبی مستفاد شدهاند، اما به نوبه خود دارای سبک و شیوه و روش زبانی هستند؛ مانند فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، نصرت رحمانی، بیژن اللهی، احمدرضا احمدی، یدااله رؤیایی، هوشنگ چالنگی، منوچهر آتشی و حتی رضا براهنی که در شعر خودش است و یک سبک و زبانِ خاص دارد. شعر «حرکتِ در تطور» شعر امروز است که در دو قالب مدرن و پستمدرن به کار خود ادامه میدهد و اصولا به دنبال برکندن و جایگزین کردن ژانر دیگری یا ژانرهای دیگری چه از حیث لفظ و چه معنا و غیرمعناست و تا بهحال نیز به مسیر خود ادامه داده است. اگر چه شعر رضا براهنی را شعر پستمدرن میدانند و شعرحجم یدالله رؤیایی را صور خیال یا بسامر خیال برشمردهاند و شعر آتشی و چالنگی را شعر اقلیمی و بومی نام نهادهاند، اما درکل تحولات شعر مدرن در دهههای اخیر به سه دهه 70، 80 و 90 تقسیم میشود که هر دههای تابع فرآیند فکری–ادبی زمان و مکان خویش است.
آیا میتوان با متر و معیار خاصی، این دورهها و جریانها را با یکدیگر مقایسه و ارزشگذاری کرد؟
گرچه برخی از شعرا قدرت جامعهپذیری و تعمیمپذیری بیشتری در جامعه ادبی دارند، ولی هر دههای راه و مسیر خود را پیموده و به همین سهولت نمیتوان برتر و یا برترین را بر یک ژانر مشخصی گذاشت. شعر در هر دههای یک بود طبقاتی و یک نُمود طبقاتی دارد و شعرایی در تحولات شعر مدرن سهیم هستند که از بود طبقاتی برخوردار شدهاند؛ به تعبیری در طبقه ادبی–فکری خود شعر میگویند و مختص به خود واقعی خویش هستند نه خود کاذب؛ من شاعری را متحول در زبان، معنا، ریتم و حتی فرمیکال و تکنیکال میدانم که به خود واقعی اش نزدیکتراست. تضاهر به نُمود طبقاتی در شعر دیروز و امروز مشهود است و این فرمیکال بودنها به تکنیکال بودن شعر ضرر میرساند. تحولات شعر مدرن دردهههای اخیر با شکل و شمایل متفاوتی در شعر شاعران دیده میشود اما به دلیل شبیهنویسی و شبیهسازی این تحولات به خوبی احساس نمیشود؛ بهطوری که نمیتوان سره را از ناسره به خوبی تشخیص داد.
سرنوشتسازترین شاعران در عصر ما، کدام یک بودهاند؟
شعرا در یک میدان نتاختهاند؛ چه اینکه نه میدانها یکی بوده و نه تاختنها. سرنوشت ادبیات و شعر ما تا به اکنون صیغه و صبغههای بسیار به خود دیده و هرکسی که آمده مدعی ساختن سرنوشت بوده است. شعر امروز ما به دو دسته تقسیم میشود یکی شعر ارکائیک است که این باستانی و قدیمی بودنِ شعر ریشه و پیشه در کهن الگوها و پارادایمها دارد، و چه درحوزه کلاسیک (موزون و منظوم) و چه در حوزه شعر نو و مدرن ایران به چشم میخورد. دو دیگر، شعر آکادمیک یا شعر عملی–علمی است که این گونه و نمونه از شعر به نوبه خود دارای آیتمها و مؤلفههایی فرآرونده است. اصولا من در قلم خویش و کتابهایی که درحوزه نظر و اندیشه نگاشتهام، قائم به شخص نبوده و نیستم بلکه قائم به ادبیات با گستره و دامنهای وسیع هستم. به ادبیات و اجتماع انحصاری فکر نمیکنم و در یک منظومه فکری معین و مشخصی قلم میزنم که در آن هر شاعری میتواند برداشت خود را داشته باشد و با تفکر، ایدئولوژی و سلایق فردی–شخصی و علایق روحی-روانی و اجتماعی آن مرتبط میشود. به هرروی، سرنوشتسازترین شاعران در عصر ما که میتواند عصر مدرن و درجوانبی پستمدرن باشد شعرایی هستند که از ویژگیها و پارامترهای شعر مدرن و پستمدرن به خوبی در اشعارشان بهرهمند شدهاند.
مولفههای مدنظر شما در بازشناسی شعر مدرن و پستمدرن چیست؟
از مؤلفههای شعر مدرن میتوان به متافیزیک، رمانتیسم، سمبولیسم، شکل، هدف، طرح، پایگان، چیرگی، کلام، تمرکز، جانشین، ژانر، ریشه/ عمق، مدلول، پارانویا و حتمیّت اشاره کرد و در مقابل همین ادبیات مدرن، ادبیات و شعر پستمدرن قرار دارد که از مؤلفههای آن میتوان به پاتافیزیک، دادائیسم، پادشکل( ناپیوسته، باز)، بازی و تصادف، همنشین، هرج و مرج( آنارشی)، فرسودگی/ سکوت، فرآیند، متن/ بینامتن، انفصال، آمیزش، معناگریزی، زبان ستیزی، دال و بدخوانش اشاره کرد. بنابراین، شاعری میتواند به توفیق برسد که این ویژگیها در شعرش لحاظ شده باشند و یا حداقلی از این ویژگیها در شعرش محسوس باشد. اغلب منتقدین مستلزم هستند که این مؤلفهها را بیاموزند و در شعر شاعر تمیز، تشخیص و تحلیل کنند تا که مهمترین و سرنوشتسازترین شعرا مشخص شوند. شوربختانه این فرآیند به انجام و سرانجام نرسیده و علت عمدهی آن برمیگردد به انحصاری بودن شعر و ادبیات و چنددستگی و چندحزبی بودن که هرکسی ساز خود را میزند. تا شرایط اینگونه است شعر به پالندگی زبان و بالندگی معنا درابعاد مختلف نخواهد رسید. شعر عصر ما اسطورهمحور و آلترناتیو نیست بلکه شعر همنشینی است و نسبیگرایی به جای مطلقگرایی بایش و نمایش دارد و به همین خاطر فرد یا افراد خاصی را نمیتوان معرفی کرد که از سایرین برتر و سرنوشتسازتر خود را در دایره ادبیات و شعر نشان داده باشند. درجهان امروز فردگرایی و تفرد حرف اول را میزند و جمعگرایی و واقعگرایی به حاشیه رفته است. به هر روی، تحولات شعر مدرن در دهههای اخیر در حال تطور و بازنمایی و بازآفرینی است و بیشک شعر امروز با شعر دیروز در تفاوت عمده است و هنوز برای قیاس زود است که باید زمان بسیاری ازآن بگذرد چراکه شعر مدرن ایران تازه به 100 سالگی رسیده است.
نظر شما