نشست نقد و بررسی کتاب «زندگیای که میتوانی نجات دهی» برگزار شد؛
منصوری: جایی که جانی در خطر است بخشش وظیفه است/ فقر شدید قابل ریشهکن شدن است
اردشیر منصوری مدرس فلسفه و منطق و اخلاق در نشست نقد و بررسی کتاب «زندگیای که میتوانی نجات دهی» به طبقهبندی اخلاق اشاره کرد و به این موضوع پرداخت که حد وسط اخلاقگرایی میگوید جایی که جانی در خطر است، بخشش یک وظیفه میشود. او همچنین به این موضوع اشاره کرد که با بخشش جمعی میتوان فقر شدید را ریشهکن کرد.
پیتر سینگر نویسندهای است که در دفاع از حقوق حیوانات کتابهایی را نوشته است. او علاوه بر اینکه چهرهای آکادمیک است، به عنوان یک چهره مناقشهبرانگیز نیز شناخته میشود و تظاهراتهایی حول اظهار نظرهای او شکل گرفته است. کتاب او درباره مفهوم اصلی نیکوکاری و خیریه و کمک به دیگران است. او از این حیث که علاوه بر فلسفهپردازی، در حیطه عمل نیز کارهای خیری انجام میدهد مورد توجه ویژه مخاطبان قرار دارد.
شعبانیمقدم عضو هیئت علمی دانشگاه رازی کرمانشاه به عنوان مترجم کتاب بیان کرد: به عنوان فتح باب دوست دارم بگویم که چطور به ترجمه آثار سینگر علاقمند شدم. در بین فیلسوفان سرشناس که کتابهای پرتیراژی دارند، اغلب از سر تفنن مینویسند و بیشتر در پی بازی با گزارههای منطقی هستند. برخی میگویند کمتر فیلسوفی به شفافاندیشی سینگر آمده است که مفاهیم زندگی واقعی را مطرح کند و برای آنها پاسخ داشته باشد. لااقل برای مسائل سرزمین خودش پاسخ دارد.
وی ادامه داد: این کتاب اولین بار سال 2009 چاپ شد و من نیز از روی همین نسخه کار ترجمه را انجام دادم اما بعدتر چاپ جدیدی نیز انجام شد که من در مقایسه این دو کتاب متوجه نکتههایی شدم. سینگر در نسخههای جدید تر برخی از شکافهای استدلالی خود را پوشانده است. او برخی از راهکارها که استاندارد بالایی داشته را نیز حذف کرده است. سینگر به این نتیجه رسیده که اگر کمتر به مخاطبان بگوییم که ببخشند، اثر بیشتری خواهد داشت.
شعبانیمقدم بیان کرد: ایده محوری کتاب از مقاله سال 1973 گرفته شده است؛ مقالهای تحت عنوان «قحطی فراوانی اخلاق». این درباره مثالی است درباره کودکی که در حال غرق شدن است. فرض کنید شما کودک را میبینید و کفش و لباس گرانبهایی دارید و برای نجات کودک وقت درآوردن کفش و لباس را ندارید و باید آنها را قربانی کنید، آیا کودک را نجات میدهید؟ اغلب میگویند بله. سینگر از این سوال نتایج سادهای میگیرد.
وی اضافه کرد: سینگر میگوید اگر دیواری کشیده شود و شما آن کودک را نبینید باز هم وظیفه دارید او را نجات بدهید؟ باز اغلب میگویند بله. سینگر معما را توسعه میدهد و انفعال انسان را نشان میدهد. او میگوید فرض کنید شما 10 نفر دور دریاچه هستید و 10 کودک نیز در آب در حال غرق شدن هستند. 5 نفر از شما داخل آب میپرید و 5 کودک را نجات میدهید و بعد میبینید 5 نفر دیگر هیچ اقدامی نکردهاند.
شعبانیمقدم ادامه داد: اینجا نویسنده میگوید آن 5 نفر شبیه به سنگ و چوب هستند و شاید بهتر بود سنگ و چوب میبودند چون با بیرون آمدن از آب احساس ناراحتی نمیکردید از انفعال آنها. من به شخصه تجربه عملی نداشتهام و صرفا مترجم کتاب بودهام.
موضوع دیگری که در نشست مطرح شد این بود که مسئله کمک و خیریه از یک قالب سنتی دارد خارج میشود و دیگر تنها مسئله فضیلت نیست و کمک به دیگران یک وظیفه اخلاقی است و در برابر انجام ندادنش همگی مسئول هستیم.
منصوری دیگر سخنران نشست به موضوع موسسات خیریه و اینکه چقدر اثرگذار هستند اشاره کرد و گفت که باید بیشتر با این کتاب آشنا شویم و بدانیم که به چه مسئلهای میپردازد. وی بیان کرد: کتاب «زندگیای که میتوانی نجات دهی» به چهار سوال جواب میدهد. آیا باید کمک کرد، چرا؟؛ چقدر باید کمک کرد؟؛ چگونه باید کمک کرد که کمک درستی شده باشد؟ و کدام موسسه شایسته است که به او کمک شود؟
وی اشاره کرد: آمار و ارقام و اطلاعات این کتاب برای مخاطب آمریکایی است و این ضعف کتاب نیست. مشخصا مخاطب اصلی یک کنشگر-فیلسوف آمریکایی، در ابتدا خود آمریکاییها هستند. اما کتاب به گونهای نوشته شده است که شهروندان جهان را نیز درگیر میکند.
منصوری گفت: کتاب به صورت مستقیم به نیاز ما ایرانیها به پاسخ به این سوالها جواب نمیدهد. اما در مورد شهروندان آمریکایی حتی به سوال چهارم نیز به خوبی جواب میدهد. این در حالیست که جواب سوال چهارم برای ما ایرانیها نامعلوم و تاملبرانگیز است.
وی به کتاب دیگر سینگر نیز اشاره کرد و گفت: کتاب «دیگر دوستی موثر» نیز اثر دیگری از سینگر است که در این کتاب توضیحات عامتر صورت گرفته است و شاخصهای توجه به دیگری به خوبی گفته شده است. بخشی از این کتاب، با کتاب «زندگیای که میتوانی نجات دهی» همپوشانی دارد.
منصوری ادامه داد: اگر به ما بگویند کتاب را در نیمخط و یک عبارت توضیح بده چه باید بگوییم؟ اصلا عنوان کتاب چه معنایی را القا میکند؟ به نظر من پیام کتاب این است: فقر شدید. کتاب میگوید فقر شدید وجود دارد و ما میتوانیم با مقداری بخشش جلوی فقر شدید را بگیریم. ما با توجه به توانایی انسانها و قابلیتهایشان میتوانیم به سادگی بگوییم که در دنیای فعلی هم برخوردار وجود دارد و هم نابرخوردار.
وی گفت: نکته مهم کتاب این است که فقر شدید قابل عبور است. مثل بسیاری از بیماریها مثل طاعون و آبله؛ مقابله با فقر شدید هم شدنی است. سینگر از کسانی یاد میکند که در کار دهش و نیکوکاری بودهاند. کسانی که میگفتند فقر از بین رفتنی نیست و ما با صحبت از ریشه کن کردنش داریم بار بزرگی را روی دوش جامعه میگذاریم. با این حال سینگر میگوید میتوان جلوی فقر شدید را گرفت و در دهههای گذشته نیز آمارها نشان میدهند این مسئله کاهش پیدا کرده است.
منصوری افزود: کسانی که این کتاب را میخوانند با اطلاعات خوبی روبهرو میشوند. مثلا اینکه شاخص فقر شدید از دید بانک جهانی این است که یک فرد روزانه کمتر از دو دلار درآمد داشته باشد. دو دلار کمترین پولی است که باید برای صرف یک وعده غذا پرداخت کرد. مصادیق دیگری نیز هست، مثل نبودن آب بهداشتی سالم، بیماریهای دردناک و تامین نشدن بهداشت. در آمریکا کسانی که فقیر هستند نیز یک تلویزیون در خانهشان دارند. این کتاب میگوید که زندگی در خطر است.
وی به طبقهبندی اخلاقگرایی اشاره کرد و گفت: در اخلاقگرایی دو نقطه قابل تعریف وجود دارد؛ اخلاقگرایی حداقلی و اخلاقگرایی حداکثری و یک حد وسط نیز وجود دارد که عمده انسانها در این محدوده قرار میگیرند. حداقلگراها میگویند که اخلاق را نباید به گونهای تعریف کنید که بار سنگینی به دوش آدمها بگذارد. این دسته، اخلاق را به صورت سلبی تعریف میکنند و میگویند احسان و نیکوکاری واجب نیست.
منصوری افزود: حداکثرگرایان میگویند که اینکه نباید ظلم کنی کف انسانیت است و اگر ظلم کنی از انسانیت خارج میشوی. این دسته میگویند انسان اخلاقی کسی است که علاوه بر اجتناب از ظلم، نیکوکاری را نیز وظیفه خودش میداند. جایی که جانی در خطر است، بخشش وظیفه است. حداکثرگرایی کار آسانی نیست و بر اساس معیارهایشان شاید 99 درصد انسانها اخلاقی رفتار نکنند. چون همگی بیش از دو پیراهن دارند و همگی دو کلیه دارند در حالی که کسی هست که پیراهن ندارد و با یک کلیه دارد زندگی میکند.
وی به حد وسط اخلاقگرایی نیز اشاره کرد و گفت: بر اساس دیدگاه حد وسطی، ما باید چند شاخص بین حداکثرگرایی و حداقلگرایی داشته باشیم. یکی از این شاخصها نزدیکی و دوری است. اگر جلوی چشم ما یک کودکی از گرسنگی در حال مرگ باشد وظیفه داریم به او کمک کنیم. اما برای آن کودکها که نمیبینیم کار چندانی از دست ما برنمیآید. هرچند سینگر میگوید روزی روزگاری این دوری و نزدیکی معنا داشت و امروزه دیوار میان ما اطلاعات فقر و گرسنگی از بین رفته است و ما میتوانیم ببینیم که چند نفر در روز از گرسنگی و فقر میمیرند. در این میان سازمانهایی وجود دارند که میتوانند کمک ما را به دست آنهایی برسانند که نمیّبینیمشان. پس میشود با کاستن از سهم خود، جانی را نجات دهیم.
منصوری به الگوبرداری از روش تحقیق کتاب اشاره کرد و به این موضوع پرداخت که سازمانهای خیریه بزرگ باید بر این اساس عمل کنند. سازمانهایی مانند کمیته امداد و بهزیستی.
نظر شما