پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۱:۰۴
استفاده سعدی از شاهنامه برای انتقال فرهنگ ملی

دكتر منصور رستگار فسايي در نشست درس‌گفتارهايي درباره سعدي گفت: سعدي از شاهنامه براي انتقال فرهنگ ملي خود استفاده مي‌كند؛ اما آنچه براي او اهميت دارد، عبرت‌گيري از داستان‌ها و سرگذشت شخصيت‌هاي شاهنامه است. براي او شاهنامه كتاب گذشتگان و آيينه عبرت آيندگان است./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، دكتر منصور رستگار فسايي در پنجمين نشست درس گفتارهايي درباره سعدي كه به «تأثير فردوسي بر آثار سعدي» اختصاص داشت، گفت: اگر بپرسيم كه سعدي به كتاب شاهنامه چگونه نگاه مي‌كند؟ بايد چنين پاسخ داد كه براي او شاهنامه، كتاب گذشتگان و آيينه عبرت آيندگان است. سعدي شاهنامه را كتاب دستور زندگي، راهنماي حيات و تجسم نيك و بد روزگاران مي‌داند. 

وي كه عصر روز چهارشنبه (31 تيرماه) در مركز فرهنگي شهركتاب، سخن مي‌گفت به شخصيت‌هاي شاهنامه اشاره كرد و افزود: وقتي او مي‌خواهد عمر طولاني جهان و ديرينگي حيات را يادآور شود، براي نشان دادن درستي سخن خود، شخصيت‌هاي شاهنامه را مثال می‌زند و سرگذشت بشر را آنچنان كه در شاهنامه آمده، بازگو مي‌كند. همين مسأله ميزان تاثيرپذيري سعدي از شاهنامه را روشن مي‌سازد. او عظمت سرزمين مادري خود را از راه شاهنامه مي‌شناسد و ملاك و معيارش براي شناخت گذشته باستاني ايران، كتاب فردوسي است. 

وي افزود: خواندن شاهنامه براي سعدي، ضايع و تباه نكردن ايام و عبرت گرفتن از گذر روزگار و زمانه است. روح و معنويت شاهنامه در كالبد سعدي جان مي‌گيرد و او با زبان استوار و زيباي خود آن را بازسازي مي‌كند. به همين دليل در حكايت‌هايش فضاي شاهنامه را به زيبايي انتقال و نشان مي‌دهد كه تا كجا وامدار فردوسي است. 

اين استاد دانشگاه يادآور شد: اين ميزان از تاثيرپذيري، هيچ دليلي جز اين ندارد كه بپذيريم، او روان و منش فردوسي را در سراسر وجودش حس مي‌كند. از اين رو بسياري از اسطوره‌ها و پهلوانان شاهنامه، در زبان سعدي، كاركردها و كاربردهاي بسيار زيبايي پيدا مي‌كنند. 

وي افزود: در زبان ما بسياري از سخنان سعدي به صورت ضرب‌المثل در آمده‌اند. شگفت است كه بسياري از اين ضرب‌المثل‌ها، اشاره‌هاي آشكاري به قهرمانان و شخصيت‌هاي شاهنامه دارند. يك نمونه‌اش آنجايي است كه به سرگذشت بهمن و رفتن او به زابل اشاره مي‌كند و مي‌گويد «چو بهمن به زابلستان خواست شد/ چپ افكند آواز و از راست شد». اين بيت كه حكم ضرب‌المثل پيدا كرده، الهام گرفته از يكي از داستان‌هاي شاهنامه است. 

اين شاهنامه‌پژوه، يادآور شد: سعدي به اهميت ضرب‌المثل در روان و جسم ايراني، آشناست و مي‌داند، چگونه اين مثل‌ها روح او را تسخير مي‌كنند، چرا كه پشت هر كدام از اين ضرب‌المثل‌ها، واقعيت‌هاي فرهنگي و تاريخي نهفته است. اين جا است كه حكمت جاري و زنده سعدي با حكمت باستاني شاهنامه درآميخته مي‌شود. او در حكايت‌هايش از پهلوانان و پادشاهان شاهنامه ياد مي‌كند تا فرهنگ ملي خود را زنده نگهدارد. 

وي به حكايات سعدي اشاره و عنوان كرد: در حكايات سعدي به موارد بسياري مي‌توان برخورد كه او در قالب داستاني كوتاه، خصوصيات نيك و بد پادشاهان را نقل مي‌كند و زمينه‌اي فراهم مي‌آورد تا رفتار آنان را نقد كند. او تاريخ را به چشم عبرت مي‌نگرد تا سرگذشت پيشينيان براي مردم روزگارش درس زندگي باشد. سعدي در مدايحش هم همين شيوه را برمي‌گزيند. شيوه او براي فهم گذشته و استفاده از آن براي زمان حاضر، راه و روشي است كه در ادبيات پس از او بارها بكار رفته  است. به هر حال بسياري از اين پادشاهان كه سعدي زندگي و رفتار آنان را به ديده عبرت مي‌نگرد، همان شخصيت‌هاي آشناي شاهنامه‌اند همانند انوشيروان، فريدون و ديگران. 

وي افزود: همه اين‌ها نشان مي‌دهد كه سعدي براي شناخت ريزه‌كاري‌هاي فرهنگ ايران چقدر وامدار شاهنامه است. پختگي و انسجام كلام او نيز نتيجه تاثيرپذيري آشكار او از فردوسي است. اين را جز به پيوند روحاني شگفت ميان فردوسي و سعدي، به چيز ديگري نمي‌توان نسبت داد. البته گاهي سعدي از روح حماسي فردوسي دور مي‌شود و گرايش‌هاي عرفاني بر ذهن و زبان او غلبه مي‌كند. 

اين استاد دانشگاه و محقق، ادامه داد: استفاده سعدي از شاهنامه،  فقط محدود به پادشاهان و پهلوانان نمي‌شود. او گاه از موجوداتي كه اسطوره‌اي اند و ويژگي‌هاي فرا انساني دارند نيز ياد مي‌كند. مثلا آنجايي كه در بيتي، از اژدها نام مي‌برد و مي‌گويد « گر چه كس بي اجل نخواهد مرد / تو نرو در دهان اژدرها». در حكايت‌هاي سعدي نمونه‌هاي فراواني مي‌توانيم بيابيم كه او به اژدها، پريان و ديوان اشاره مي‌كند. از سويي ديگر، سعدي نام بسياري از جنگ افزارها و سلاح‌هاي نبرد را از شاهنامه مي‌گيرد و به صورت‌هاي مختلف به‌كار مي‌برد. چنين كاري به سخن او لحني حماسي مي‌دهد. هنگامي كه چنان بيت‌هايي را مي‌خوانيم، مي‌پنداريم كه شاهنامه را گشوده‌ايم و با بيت‌هاي فردوسي رودرروييم. 

وي وزن شاهنامه در حكايت‌هاي سعدي را موثر دانست و گفت: وزن شاهنامه در حكايت‌هاي منظوم سعدي تاثير بسيار دارد. البته روح عرفاني سعدي گاهي بر لحن و بيان او اثر مي‌گذارد اما ابزار سخن و اصطلاحاتي كه به‌كار مي‌برد، همان است كه در شاهنامه مي‌يابيم. هر چند اين ابزارها در خدمت انديشه‌هاي عرفاني سعدي و بنيان‌هاي فكري ديگر او قرار مي‌گيرند. چون عصر سعدي، عصر رضا و تسليم و شكست بود. 

فسایی، ادامه داد: پيداست كه او نمي‌توانست از تاثير چنان زمانه‌اي بركنار بماند. پس تعجبي ندارد اگر كلام حماسي سعدي، گاه يكباره از اوج فرو مي‌افتد و روح تسليم به خود مي‌گيرد. اما نتيجه‌گيري‌هايي كه در پايان بيت‌ها مي‌كند، تفاوتي با فضاي شاهنامه و روح حاكم بر آن ندارد و استواري پندها و سخن فردوسي را در بسياري از آن بيت‌ها مي‌توان حس كرد. اين حالت‌هاي طبيعي بيان، در نزد سعدي، به آنجا مي‌رسد كه حتي غزليات و قصايد او هم از يك سو تحت تاثير كلام فردوسي و فضاي شاهنامه قرار مي‌گيرد و از سوي ديگر بيانگر زمانه و عصر سعدي مي‌شود كه به دور از جلوه‌هاي حماسي است. 

وي افزود: سعدي وزن شاهنامه را گاه به‌كار نمي‌گيرد؛ اما كلامش سرشار از بيان حماسي است. به عبارت ديگر، درون مايه سخن او بيش از ظاهر كلامش رنگ حماسي دارد. مثلا آنجايي كه مي‌گويد «جوشن بيار و نيزه و برگستوان رزم/ تا روي آفتاب معفر (خاك آلود) كنم به گرد»، همه ابزارهاي حماسي را بكار مي‌گيرد اما وزن آن، وزن شاهنامه نيست. در اينجا كلام او نقص و ايرادي ندارد و محتوايي شاهنامه‌اي دارد، اما وزن آن از شاهنامه دور است. اين نكته نشان مي‌دهد كه او چگونه مي‌تواند كلامش را در هر قالبي كه مي‌خواهد، بريزد. در چنين حالتي است كه در مي‌يابيم، سخن سعدي حتي اگر در وزن شاهنامه نباشد، مي‌تواند به هر خواننده‌اي شهامت و جرات را القاء كند. به هر حال در اين گونه جاي‌ها زبان او سراپا حماسي است اما همانگونه كه گفتم، در قالب معمول فردوسي نيست. 

رستگار فسايي، به باب پنجم بوستان سعدي، اشاره كرد و گفت: بسياري گفته‌ان،  باب پنجم بوستان سعدي، تقليدي از داستان‌هاي شاهنامه و زبان حماسي فردوسي است و گويا او خواسته، در اين بخش به معارضه و دشمني با فردوسي برخيزد. داستان اينگونه است كه سعدي مي‌گويد، كه حسودي مرا به استادي سخن ستايش كرد و گفت كه سعدي فكر بليغي در شيوه زهد و طامات و پند دارد، اما در شيوه دلاورانه و حماسي اينگونه نيست «كه اين شيوه ختم است بر ديگران». «ديگران» در اينجا يعني فردوسي. سعدي مي‌‌گويد كه من نمي‌خواهم از جنگ سخن بگويم و الا مجال سخن، بر من تنگ نيست و ادامه مي‌دهد كه مي‌توانم تيغ زبان بركشم و داد سخنوري بدهم اما زمانه من زمانه جنگ و آويز نيست. با اين همه به آن مدعي حسود پاسخ مي‌دهد، «بيا در اين شيوه «چالش» كنيم». و سپس روي به بيان داستان‌هايي حماسي و تقليد از فردوسي مي‌آورد اما راست اين است كه كلام او يكباره از اوج فرو مي‌افتد. چرا كه تربيت سعدي متناسب با حماسه‌گويي نيست. 

وي افزود:‌ عصر سعدي با دوران غرور حماسي فردوسي فرق دارد. دوره او، دوره سياه ياس و وارفتگي است. همين است كه سعدي از عهده بيان داستاني حماسي برنمي‌آيد. با اين همه سعدي واقعيت تاريخ روزگار خود را مي‌شناسد و مي‌داند كه در زمانه او پهلوانان، ديگر جايي ندارند و قدرت‌هاي زمانه‌اش پهلواناني رستم وار نيستند. بنابراين تسليم مي‌شود. همه حكايت‌هايي كه در باب پنجم بوستان وجود دارد، ظاهر حماسي دارند اما معناي حماسي را در آنها نمي‌توان يافت. 

وي در ادامه سخنانش، خاطرنشان كرد: واقعيت اين است كه آن سخن‌هاي سعدي هنرنمايي و رقابت با فردوسي نيست. چون سعدي مديون فردوسي و زاده و دست پرورده زبان اوست و آگاه است كه عصر او، از عصر حماسه‌پردازي دور شده است. پس تلاش براي حماسه‌گويي عيبي براي او نيست. اگر عيبي هست، عيب تفكر غنايي روزگار اوست. انديشه‌اي كه بر آن روزگار حاكم بود، مقاومت را از مردم مي‌گرفت و آنها را زبون و تسليم شده بار مي‌آورد. 

 فسايي، افزود: نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كرد آن است كه سعدي در نثر هم حماسه‌وار سخن مي‌گويد. آنگونه كه احساس مي‌كنيم، او نه تنها قادر است، بيان فردوسي را در شعر غنايي خود بازسازي كند، بلكه در نثر هم توانايي انجام چنين كاري را دارد. داستان‌هاي منثور او صورتي حماسي دارند و بسياري از آنها نمايش صحنه‌هايي رزمي و دلاورانه‌اند. همان تصويرهايي كه فردوسي در شاهنامه با التهاب و هيجان مي‌آفريند، سعدي در نثر گلستان پديد مي‌آورد. 

اين شاهنامه‌پژوه يادآور شد: به اين ترتيب مي‌توانيم به اين نتيجه برسيم كه سعدي بزرگوار، شاگرد فردوسي است اما اين شاگردي و اثر پذيري در زبان و دريافت‌هاي ناخودآگاه فرهنگي او و روحيه استنباط‌گر، نتيجه‌گير و الگوساز فردوسي است. بيان و تفكر فردوسي، نمايانگر روزگار حماسي اوست و انديشه و زبان سعدي، نشان دهنده عصري كه او در آن مي‌زيسته است. سعدي بر رخش سخن فردوسي، سوار مي‌شود اما در ميدان‌هاي روزگار خود مي‌تازد و مرد زمانه خود است. 

وي در پايان سخنانش گفت: ارادت سعدي به فردوسي، ارادت زباني و تعارف‌آميز نيست. سخن فردوسي و انديشه او، چنان تاثيري در ناخودآگاه سعدي گذاشته كه او در لحظه‌هاي رهايي و عروج به گذشته و هنگامي كه زلال سرزمين خود را به ياد مي‌آورد، بي ترديد از داستان‌هاي شاهنامه متاثر مي‌شود و الگو مي‌پذيرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها