کیوان شعبانی دانشآموخته دانشگاه هنرهای زیبا، مدیر فیلمبرداری، نورپرداز، عکاس، نقاش و کارگردان است. او مدیر فیلمبرداری فیلم کوتاه «خوانا بنویسید» برگزیده و نفر اول بخش اقتباس از سوی خانه کتاب و ادبیات ایران در چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران نیز بوده، ای، فیلم در بخش فیلمبرداری نیز کاندید بهترین شده بود. کیوان شعبانی گفتوگویی با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) داشته که به شرح زیر است.
وی فیلمهای مختلفی همچون «غیر موجه»، «زارزن»، «عرق یونجه»، «خانه هدی»، «سها»، «سولی لوگ»، «میکی موس»، «رد مرز»، «زمان»، «جایی در میان گاوها»، «تداوم»، «استعفانامه»، «من خوابهای مادرم را میبینم»، «از طرف مادر داماد»، «مداربسته»، «بینام»، «شهیدانه زیستن»، «سی و هشت ثانیه» و… را ساخته است که تعدادی از آنها اقتباس ادبی بوده است.
در چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران نیز، کیوان شعبانی با فیلم «خوانا بنویسید» حضور پیدا کرده که مورد استقبال مخاطبان و اهالی هنر و رسانه قرار گرفت و از طرف خانه کتاب و ادبیات ایران به عنوان برگزیده اول انتخاب شد. در ادامه گفتوگو با این هنرمند را میخوانیم.
در ایران، در مسیر ساخت یک فیلم اقتباسی چه موانع و معضلاتی وجود دارد که میتواند کارگردان را از این کار دلزده کند؟
راستش را بخواهید چیزی که میتواند کارگردان نوظهور فیلم کوتاه را از قصههای اقتباسی دور کند گاهاً تعریف غلطی است که از واژه ی اقتباس دارند و فکر میکنند اقتباس اثری تکراری، تقلیدی و دسته دوم است؛ اما وام گرفتن از یک اثر با رویکردی جدید وخلاقانه میتواند حتی روح تازه و اثری نو به وجود بیاورد.
من اعتقاد دارم فیلم های بد با قصهی اقتباسی همچنان هواخواه دارند؛ چرا که ساختمان و روح اثر اولیه همچنان باقی است. البته باید بدانیم چه چیزی را از اثر اولیه باید برداشت و یا برعکس، این اتفاق گاهاً برای نویسنده مشکلساز میشود. من به عنوان نویسنده و مدیر فیلمبرداری، وقتی به قصههای اقتباسی برخورد میکنم و قرار است آن را کار کنم، به شکل وفادارانه و متعهدی قبل از شروع اثر اولیه که از روی آن اقتباس شده را میخوانم تا جهان ذهنی آن نویسنده را بشناسم و همین امر باعث میشود مسیر هموارتری برای عینیت بخشیدن با کمک تصویر داشته باشم.
نکته و پایه اساسی که در اقتباس وجود دارد تخیل است و همین به خودی خود میتواند یک اثر را مستقل؛ تازه و بدیع کند.
ساخت یک فیلم با فیلمنامه اورجینال راحتتر است یا یک فیلمنامه اقتباسی؟
من پیش از کلمه اقتباس آن را بازآفرینی مینامم چرا که واژهی صحیحتری برای ما در این شکل هنر است و میتواند تاثیر خود را بر تمام ساختار ذهنی یک نویسنده جا کند. خود اقتباس کردن از نظر من هنری است منحصر به فرد زیرا اقتباسگر به شکل هنرمندانه و منحصر خود باید بداند چه چیزی را از یک اثر اولیه بردارد و در اثر خود نهان کند تا روح تازه در خلق جدید شکل گیرد. مثلاً شما فیلم سینمایی «اینجا بدون من» بهرام توکلی که برگرفته از «باغ وحش شیشهای» ویلیامز است را اثری موفق در قالب خود میبینید، با این وجود بعد از دیدن فیلم، هوشمندانه نگاه کردن و دریافت و درک و شناخت درست و اصولی توکلی نسبت فیلم به رمان را کامل متوجه میشوید و این حد از شناخت و درک برای یک نویسنده و اقتباسگر مهم و ضروریست.
طبیعتاً با توجه به فعالیتم در زمینه فیلمبرداری و نویسندگی و قصه هایی که این سالها خواندهام و کار کردهام؛ قصههای اورجینال فیلمساز را در مسیری ناهموار و پر پیچ خمی میبرد که گاهاً بازخورد غیرقابلقبولی خواهند داشت اما من پیشنهادم برای فیلمسازهایی که برای شروع میخواهند فیلمهایشان مخاطبان خود را داشته باشد و نوآوری و خلاقیت مزه کارهایشان شود قطعاً اقتباس کردن از اثرهای مهم را پیشنهاد میکنم چرا که در قصههای اقتباسی آزاد و گاهاً وفادارانه هم میتوان شکل جدیدی از آفرینش و اثری نو ثبت و ضبط کرد چرا که در اثر اولیه داستان یا یک رمان؛ مسیر خود را رفته و شما به عنوان فیلمساز روایتی سازگار با شرایط روز جامعه و نقد و سلیقه خود را هدف قرار میدهید و تمام سختی فیلمساز میتواند فقط تصویر و روایت با تصاویر و فرم باشد.
چیزی که میتوانم آن را به ادامه صحبتهایم بسط دهم تفاوت بین بازنویسی و بازآفرینی است، یک نویسنده یا فیلمساز قصهی خود را به هرشکل و فرم و روایتی میتواند آغاز کند و هسته و شالودهی مرکزی را به کلی میتواند تغییر دهد و همین امر را میتوان تفاوت میان بازنویسی و بازآفرینی است.
گاهاً برای من نویسنده و فیلمبردار یا همکارانم خود بازآفرینی از یک اثر واحد جذابتر و مهمتر میشود چرا که شما جهان ذهنی خودتان را با ساختمان مرکزی قصهی دیگری در هم آمیختید و به آن عینیت میبخشید.
در ایران از دیدگاه مدیریتی و حمایتی چگونه با فیلم اقتباسی برخورد میشود؟
خوشبختانه بر خلاف برخی فیلمسازهای فیلم کوتاه که اقتباس را جدی و تاثیرگذار نمیدانند یا سلیقه خود را به متنهای اورجینال روی میدهند اما در بخش های مدیریتی و تمام مسئولان و هیئتهای مختلف انتخاب و داوری در جشنواره ها از جمله فیلم کوتاه تهران، مدیران به شدت استوار و قاطع بر فیلمها و قصههای اقتباسی ایستادگی و همیشه مورد استقبال خود قرار دادهاند و این بشدت برای همهی ما باعث خوشحالی است. ما این سالها چه در فیلمهای بلند و چه در فیلمهای کوتاه شاهد افزایش چشمگیر تولیدات اقتباسی هستیم اما نسبت به قصههای اورجینال واقعاً نگرانکننده و تاملبرانگیز است و تاثیر آن را هرساله در اکرانها و فستیوالهای مختلف میبینیم. کمتر کسی در سینما فعالیت میکند که فیلم گاو آقای داریوش مهرجویی را ندیده باشد اما این اثر اقتباسی از «عزاداران بیل» نوشته ساعدی را میتوان با جرئت گفت تعداد محدودی خواندهاند و خود همین نشاندهنده این است که اقتباس ارج و نفوذ بهتری بر ذهن مخاطب در سینما دارد. اما نگرانی از جایی اغاز میشود که در بخشهای خصوصی و دولتی در فراخور این شکل فیلمها حمایت مالی به شکل جدی و منسجم نمیشود و این یکی از چالشها و دغدغههای فیلمسازان است که گاهاً با تکیه بر اقتباس همچنان آن را در عدم سلیقه و جانبداری میبینند و همین امر مهمی است بر کارگردانانی که سراغ اقتباس نمی روند یا از بازگو کردن کار خود سر میزنند؛ امیدوارم بتوان این مسئله را به شکل رادیکالی قابل بررسی و در دستور کار سیستم های آموزشی، مدیریتی، حمایتی و تامین بودجه قرار داد.
چرا کارگردانان به سراغ اقتباس نمیروند و تعداد کثیری از اقتباسگران از بازگو کردن این موضوع خودداری میکنند؟
من به عنوان فیلمبردار؛ این سالها قصههای زیادی را خواندهام و شاید بیش از صدها فیلمی که کار کردهام به شکل ناراحت کنندهای بتوانم بگویم کمتر از پانزده درصد آنها اقتباسی بوده است اما به شکلی وقتی برخورد با این نوع قصه ها میکنم همیشه بعد از خواندن آن، خودم را به اثر اولیه ارجاع میدهم تا جهان شکل گرفتهتر و عینیتری به عنوان فیلمبردار بر آن قصه داشته باشم، همین امر باعث میشود در جنس تصاویر و حرکت ها و نورپردازی آن اثر اقتباسی بیشتر از پیش آلرژیک و محتاط قدم بردارم تا خود وفادارانهتر بر تکیه بر ساختمان اصلی و مرکزی اثر اولیه در پی خلق کردن باشم.
سینما بشدت هنوز وام دار اقتباس است چه بسا در سطح جهانی اگر در جوامع و شرایط کنونی جنگ در منطقه نگاه کنیم میتوانیم واقعیت امروز را با اتفاقات پیش آمده در هم میآمیزیم.
نظر شما