سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «یاران دبیرستان» مجموعه خاطراتی از شهدای دبیرستان سپاه تهران معروف به «مکتب امام صادق» است که به نویسندگی داود عطائی کچویی و علیرضا اشتری توسط نشر مرزوبوم روانه کتابفروشیها شده است. این کتاب عرض ارادتی به ۱۰۱ شهید دبیرستان سپاه است؛ دبیرستانی که روزگاری در محل لانه جاسوسی سابق آمریکا آغاز به کار کرد.
آنچه در ادامه میخوانید بخش پنجم از نشستی است که با حضور داوود عطایی محقق و نویسنده کتاب، قاسم امینی مجری طرح، حبیبالله مهرجو نماینده نشر مرزوبوم، سعید عابدی از دانشآموختگان دوره چهارم دبیرستان و سیدرضا صاحبی از دانش آموختگان دوره اول دبیرستان برگزار شد.
- چه اتفاقی افتاد که این کتاب در کتابخانه تخصصی آستان قدس رضوی ثبت شد؟
سعید عابدی: بعد از رونمایی کتاب «یاران دبیرستان»، تصمیم گرفته شد که یک نسخه از کتاب به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا گردد. از قضا من به همراه چند نفر از دوستان در ایام ولادت با سعادت علیبنموسی الرضا (ع) عازم مشهد بودیم و توفیق داشتم بهعنوان نماینده، کتاب را به کتابخانه مذکور اهدا نمایم.
کتاب را به مدیر کتابخانه داده و فرم مربوطه را تکمیل و تحویل دادم. اواخر مردادماه نامهای دریافت کردم مبنی بر اینکه کتاب «یاران دبیرستان» در کتابخانه تخصصی ادبیات دفاع مقدس کتابخانه مرکزی حرم مطهر رضوی ثبت شد. امید است به شایستگی مورد استفاده محققان و پژوهشگران قرار گیرد.
اما اینکه در صحبتها مطرح شد که خانواده شهید گفتهاند، ما با شهیدمان زندگی میکنیم، برایم کاملاً ملموس است چرا که برادر من هم شهید شده و ما در خانه همین شرایط را داریم. مادرم آلزایمر دارد و طبیعتاً نباید فرزند شهیدش، حمیدرضا که فروردین سال ۶١ شهید شده را به یاد بیاورد، ولی این طور نیست!
از برادر شهیدم خاطرههای زیادی دارد و در مناسبتها و دورهمیهای خانوادگی بازگو میکند، در صورتی که مرا نمیشناسد! عکس برادر شهیدم را که میبیند، میگوید این حمیدرضاست پسرم که شهید شده؛ ولی من که هر روز با او هستم را به خاطر ندارد و میپرسد: از فامیل و آشنایان هستی!؟
پدران و مادران شهدا انسانهای خاصی هستند. درباره همین ارتباط والدین شهید با شهدا، میتوان صدها کتاب نوشت.
- داستان آن تشییع هشت شهید چه بود؟
سعید عابدی: خاطرهای هم دارم از ایام دفاع مقدس در دبیرستان، زمانی که مرحوم آیتالله خوشوقت برای برپایی نمازجماعت ظهر و عصر به دبیرستان میآمد. شرایط به نوعی بود که کلاسها نیم ساعت بعداز اذان ظهر تمام میشد و حاج آقای خوشوقت بعد از برپایی نماز جماعت در مسجد امام حسن علیهالسلام واقع در سه راه طالقانی به دبیرستان میآمد و برای ما هم پیش نمازی میکرد. هماهنگی این کار را مرحوم علیمحمد فرزین مدیر وقت دبیرستان که از شاگردان و مریدان ایشان بود، انجام میداد.
یکی از این روزها قبل از ظهر ما هشت نفر از دوستان شهیدمان را تشییع کردیم و تا ظهر به دبیرستان برگشتیم، وقتی که حاج آقای خوشوقت برای اقامه نماز به دبیرستان آمدند، در بدو ورود به نماز خانه پرسیدند امروز اینجا چه خبر بوده است؟ ما از سوال ایشان تعجب کردیم و در حالی که گریه میکردیم، جواب دادیم که امروز اینجا مراسم تشییع پیکر شهدا بود. حاج آقای خوشوقت فرمودند، امروز اینجا یک فضای خاصی حاکم است، معنویت متفاوتی موج میزند و این برای تاثیر وجود شهداست. این فضای معنوی و ملکوتی که به دلیل حضور شهدا شکل گرفته بود را حاج آقای خوشوقت حس میکرد.
داوود عطایی: این را تذکر را بدهم که حاج آقای خوشوقت خیلی اهل صحبت کردن نبود و به ندرت حرف میزد ولی آن روز بعد از اقامه نماز، در وصف مقام شهدا سخنرانی کردند.
سعید عابدی: شهدای دبیرستان باطن خیلی قوی و محکمیداشتند و برای همین شهادت نصیبشان شده است. این را میشد از نوع ارتباط حاج آقای خوشوقت با بچههایی که بعدها شهید شدند، فهمید. به طوری که هر کدام از بچهها که با حاج آقای خوشوقت ارتباط نزدیک و صمیمیداشت، در ما این حس تداعی میشد که حتماً شهید میشود.
داوود عطایی: در روز ۱۲ بهمن ۶۵ تشییع هشت پیکر شهید را در یک روز داشتیم. تصور کنید یک دبیرستان، هشت پیکر شهید دانشآموز را با هم در خیابان طالقانی که مرکز شهر تهران است تشییع کند. من آن روز را هیچوقت فراموش نمیکنم. اینقدر تعداد بچهها کم بود که مشهود بود؛ یا جبهه بودند یا مجروح شده بودند و آنقدر تعداد کم بود که برای هشت شهید، هشت گروه پانزده نفره تشکیل دادیم و تشییع پیکر هر کدام از شهدا را با پانزده نفر برگزار کردیم، که به خانواده شهدا سر سلامتی بدهند، چرا که خانوادهها بچههای دبیرستان آنها را میشناختند و حضورشان موثر بود.
به همین خاطر یکی از اسامی که پیشنهاد داشتم برای کتاب، هشت بهشت یا هشت تشییع بود، زیرا همه هشت شهید در عملیات کربلای ۵ و در خط پیشانی شهید شدند و هشتم، نهم و دهم بهمن پیکرها به معراج آمدند. پس از آن تصمیم گرفتند یازدهم و دوازدهم همه پیکرها را هم خاک کنند. یکی از خاطراتی که همه بچهها به خاطر دارند همان تشییع پیکرهای دوستان و همکلاسیهایشان است.
قاسم امینی: وقتی صحبت از خاطرات صد شهید میشود، ممکن است این تصور به وجود بیاید که اگر این خاطرات تبدیل به یک یا صد کتاب شود، خاطراتی است مشترک و تکراری و بعد از خواندن خاطره یا کتاب اول و دوم و سوم، متن و خاطرات کتاب یا کتابها تکراری و خستهکننده میشود و برای مخاطب جاذبه خود را از دست میدهد. اما در واقع این طور نیست و شاید بتوان گفت هر چه پیش برویم با توجه به شناخت و تسلطی که به فضای آن زمان به دست میآوریم، نسبت به ادامه مطالعه مصممتر هم خواهیم شد که البته به هنر نویسندگان و ویراستاران هم برمیگردد.
وقتی سخن از صد شهید یا صد کتاب میکنیم، درست است وجوه و خاطرات مشترک بین راویان وجود دارد، اما یک اختلاف نگاه و زاویهدید هم است که مکمل روایات قبلی است و نه تکرار آن. علیرغم وجوه و خصیصههای مشترک شهدا، میزان قابل توجهی هم ویژگیهای متمایز و منحصربهفرد در هر شهید وجود دارد که از تکراری شدن مطالب جلوگیری میکند. این وجوه افتراق باعث میشود صحبت هر راوی یا خصوصیت هر شهید قابلیت یک فصل یا کتاب مجزا را به طور انحصاری داشته باشد.
به نظرم برای هر شهید دانشآموز مکتب با کمک خانواده معزز شهید و دوستان و همرزمان بتوانیم حداقل یک کتاب داستان کوتاه برای رده سنی نوجوانان دانشآموز تهیه کنیم که مورد نظر و تاکید رهبر فرهیخته انقلاب هم است، هم از نظر محتوا که دانشآموز امروز ما با دانشآموز شهید زمان دفاع مقدس همزادپنداری کند و هم به لحاظ کمیت و تعداد که انتظار ایشان تولید صد برابری است که این کتاب تک جلدی یاران دبیرستان بشود صد کتاب از یکصد شهید مکتب امام صادق علیهالسلام. ان شاءالله
نظر شما