سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) غلامرضا منجزی در بخش دوم گفتوگو با ایبنا در باب موضوع خلا ژانر در ادبیات داستانی ایرانی در پاسخ به این پرسش که «استفاده از کارکردهای ژانر چه لازمههایی را برای نویسنده طلب میکند؟» گفت: لازمه تولید و پرداختن به ژانرهای متفاوت ادبیات داستانی، گشایش هر چه بیشتر فضای فرهنگی است. نویسنده در هرحال باید خلاقیتش را نه متوجه گذشتن از قراردادها و هنجارهای نوشته و نانوشته، که متوجه تولید باکیفیت اثرش کند. به هرحال چنانچه دست نویسندگان در ارائهی طرحهای داستانی و انتخاب مضامین مختلف، باز نباشد چگونه میتواند ژانر مورد نظرش را بنویسد؟ انبساط فضای فرهنگی و رویکرد تکثرگرایانه و چندصدایی در جامعه، بدون شک زمینه بروز و رشد کیفی ژانرهایی را که تا این لحظه در گستره ادبیات داستانی ما ظهور و بروز چندانی نداشتهاند، فراهم خواهد کرد.
این منتقد ادبی با تاکید بر اینکه «خلاقیت شرط اول نویسندگی است»، درباره میزان تاثیرگذاری عنصر خلاقیت به عنوان یک ضرورت برای نویسندگان ژانرنویس توضیح داد: در هر حال هر نویسندهای خلاقیت و توانایی خاص خود را چه به لحاظ کمی و چه از نظر کیفی دارد. این خلاقیت به او اجازه میدهد تا فضای عمومی جامعه و تاریخی را که تجربه کرده است، در ژانری مناسبِ طبیعت فکری و تخیلیِ خود بیافریند. او برای این آفرینش، الگوی مناسبی جهت ارائه داستانش تهیه و شخصیتهای داستانش را در آن به کار میگیرد. اما این همه ماجرا نیست؛ چون عنصر خلاقیت همه داستان را نمیسازد. در زیست بوم فرهنگی ما، بدون شک خلاقیت، هوشمندی، درایت و تجربه نویسنده، نه مصروف تولید و تنوع ژانرها که مصروف برون رفت از مضایق و بنبستهای درونی و بیرونی حاکم بر داستان میشود. وقتی همه درها بسته باشد، نویسنده لاجرم با چیزی به جز خویشتن خویش روبهرو نمیشود. یعنی در ژرفنای خود فرومیرود. خلاقیتش او را به سوی ژانرهای کنایی، معمایی، و رازآلود سوق میدهد. پیرمرد خنزر پنزری، لکاته و فضایی مهآلود ترسیم میکند و خوانندهاش را با سر در لایبرنتی تاریک و سر در گم پرتاب میکند تا بتواند، در پیچ و تاب بخارآلود و افسونگرانهی آن، نمایی کاملاً ذهنیشده از زمانهاش را بیان کند.
وی در پاسخ به این پرسش که «چرا اغلب نویسندگان ایرانی سراغ ژانرهایی همچون هیجانی، وحشت و کارآگاهی نمیروند؟»، عنوان کرد: من فکر میکنم داستاننویسی ما در طول این صد و چند سال، همواره اسیر دو چیز بوده است. یکی از آنها تاریخی، درونی و به قول روانشناسها نهادینه شده است؛ نگهبانی ناهی که مدام دست رد بر سینه و بال تخیلات تیزپا و پران ما میزند که در حقیقت نمودی از هنجارهای سنت و تاریخ است که پیشاپیش بر لوح خاطر ما نقش بسته است. نویسنده – بیآنکه به آن بیندیشد- در درون بافت جامعه خود، عصر خود، شبکه پیش داوریهای خود و تجربه خود جای دارد. اینها همه از پیش، اثر خود را بر ذهن و زبان او گذاشتهاند. او قبل - و بیش- از هر دستگاهی، به قلع و قمع توانایی و خواستههای خود میپردازد.
منجزی افزود: دومی هم، رویارویی نویسنده با انقباضهای بیرونی یا اجتماعی است که به طور آشکار و بیشتر از طریق قوانین موضوعه یا حتی غیرموضوعه بر او به شدت اعمال میشود. این دو عاملی که عنوان شد، مضمون داستانها را هرچه بیشتر به سوی ایجاز مُخل، ابهام و سکونی خستهکننده که در نهایت به عقیم شدن ژانر میانجامد، سوق میدهد. برای مثال؛ روی آوری به ژانرهای کارآگاهی الزاماً و حداقل باید به وسعت پروندههای جنایی موجود در محاکم دادگستری باشد، با همان تکثر و تنوع؛ آیا به تصویر کشیدن همهی آن تنوعات میسر و ممکن است؟ یا تولید ژانرهای روانشناختی به طور قطع مستلزم ورود به ساحتهای گوناگون آسیبهای روانی فرد است. چیزهایی که معمولاً در عرف جامعهی ما اکثراً حتی به پزشک متخصص هم مراجعه نمیکنند.
این منتقد ادبی در ادامه از اقتصاد به عنوان بُعد دیگر و مهم ماجرا یاد کرد و توضیح داد: وقتی شمارگان یک رمان و یا داستان کوتاه به سیصد نسخه میرسد، ژانر پردازی رنگ میبازند. شاید بتوان با جرئت گفت فقر، یکی از عوامل نازایی و کمبود ژانر است. امروزه خرید کتاب و بهویژه کتاب داستان، حتی در قشر متوسط جامعه به ته سبد خرید رانده شده است و البته با تاکید باید گفت که چنین وضعی باعث کوچک شدن فرهنگ ملی نیز میشود.
این نویسنده ادامه داد: خلاصهاش این است که ما هرگز داستان ژانر به مفهوم مطلق کلمهاش نداشتهایم. به عنوان نمونه روزگاری در ژانر وحشت، پرویز قاضی سعید را داشتیم با «مردی که دو چهره داشت» یا «وحشت در ساحل نیل» در ژانر روانی که بیشتر با سمبولیسم خاصی پیوند خورده بود، غلامحسین ساعدی را داشتیم با «ترس و لرز»، در ژانر سیاسی به عنوان نمونه بزرگ علوی را داشتیم با «ورق پارههای زندان» و یا «پنجاه و سه نفر» و احتمالاً «چشمهایش» که ژانر عشقی را هم یدک میکشید. اما اینها ژانرهایی مختلط و ناتمام بودند و به طریقی به اوضاع سیاسی و حاکمیت مربوط میشدند. چیزی که باید اضافه کرد این است که معمولاً ژانرها در هم فرو میروند و یا به هم وصلاند. یعنی در هرحال هیچ ژانری در خلأ شکل نمیگیرد. نمیشود ژانری جنایی نوشت که در هیچ صورتی به سیاست و اقشاری از جامعه برخورد نکند. نمیشود ژانر وحشت نوشت که احتمالاً و ناخواسته با ژانر مذهبی تعارضی پیدا نکند.
وی در پایان در پاسخ به این سوال که «در سالهای گذشته شاهد انتشار داستانهایی در ژانرهایی همچون فانتزی، گمانهزن و گاه وحشت از نویسندگان جوان بودیم. از این حیث، آینده داستانهای ژانر در ایران را چطور میبینید؟»، گفت: پیشتر درباره شرایط بهبود کیفیت و کمیت ژانرها - یعنی تنوع در ارائهی محتوا- گفتم. با این همه جای امیدواری است که شرایط کلی به سمت انبساط فرهنگی و روئق تولید رمان با ژانرهای متنوع پیش رود.
نظر شما