سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): هوایی شدن، منتظر بودن، جان فدا کردن، ابراز احساسات عمیق و … از سرشت پاک و معرفت انسانهای کامل منشاء میگیرد. این انسانها گاهی شخصیتهای معمولی هستند، گاهی هم مشاغل متفاوت معمولی دارند اما وقتی خالق، شاعر و آفرینشگر ادبی باشند، وضع نیز کاملاً متفاوت خواهد بود. اینجا شاعران منتظر هرمزگانی، عاشق پیشگی شان را با امام معاصرشان، تقسیم کردهاند.
محمد همایی - شاعر
زمان عاشقی
ساعت رأس عاشقی است
هر شب
هر ثانیه
ساعت را
با آمدن تو کوک میکنم
رویایی من
تو آغاز میشوی
شیرین
با لبخند
به وقت صفر
هر زمانی که بیایی
زمان عاشقی است.
محمود زندیار- شاعر مهدوی
من و عشق و غم دوری دلدار
دلم پَر میزند اندر هوایت
بیا تا من شوم آنگه فدایت
به عمری مانده چشمانم به راهت
بیا تا بشنوم جانا نوایت
همیشه از تو ای جان گفتگوهاست
بیا خود از خودت فرما روایت
من و عشق و غم دوری دلدار
کنم راز و نیازم با خدایت
ز چه گویم تو را ای پاک ای عشق
ندای دل بود اینک صدایت
چه گویم من تو را یار وفادار
فقط عشق تو باشد با وفایت
ندارم دلبری غیر تو مولا
که محمود است قربان صفایت.
زینب الله پرست - مولف و شاعر آئینی
از خودم هر ظهر هفتم با اذان گم میشوم
از خودم هر ظهر هفتم با اذان گم میشوم
شوق آن زیبا ظهورت در تبسم میشوم
در خیالم صد گل از رؤیای خود میچینم و
فکر سرسبزی تو، انگاار گندم میشوم
تا شود لبخند نابت، برق هر آیینهای
آرزو را با نشانی در تجسّم میشوم
اوج فرداهای رنگی در صفی از جمعهها
باز با این سیب چیدن در تقدم میشوم
میکشم هی انتظارت را فقط با حسرتِ
اینکه من یک لحظه لایق بر ترحم میشوم؟!
روی دستم یک امیدی، کوله پشتی ام دعا
با زبانی العجل گو راهی قم میشوم
حس خوبی آسِمانی میدهم هر دم سلام!
امتداد ابر بیتاب علیکم میشوم.
مهدی رستگاری - شاعر آئینی
شب است و باز من در کنج خلوت مینشینم
شب است و باز من در کنج خلوت مینشینم
که از وضعیت و کردار خود بس شرمگینم
پریشان از هجوم ظلم و بیداد و تباهی
همیشه غوطه ور در فکرهای پرطنینم
نهاده دام خود شیطان به هر گامی به دنیا
به هر دامی نشانده شرّ خود را در کمینم
چنان تاریک و ظلمانی شده عالم که حتی
نمی یارم به زحمت پیش پایم را ببینم
شده آن قدر غرقه در سیاهیها وجودم
که پنداری که جزوی از تباهی زمینم
در این بیغوله وحشت فزا درمانده گشتم
که میترسم ببازم جمله دنیا و دینم
ولی در اوج تاریکی نسیم صبحگاهی
موید بود بر اعجاز خورشید یقینم
فرج خواه از خداوند و به اوج ابتلایت
بخوان مهدی به استمداد یار نازنینم
به الطاف ولی عصر خود دل را قوی دار
که من واثق به یاری های رب العالمینم.
دهم آبان سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
هفدهم ربیع الثانی ۱۴۴۵ هجری قمری
دفتر شعر شیدایی.
نظرات