پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۸
گزارشی از انتشار کتاب‌های صوتی ادبیات پایداری در پاییز ۱۴۰۲

استقبال مخاطبان از کتاب‌های صوتی، بسیاری از ناشران را به تولید چنین آثاری سوق داده است. شماری از ناشرانی که در حوزه فرهنگ مقاومت فعال هستند نیز نسخه صوتی برخی از عناوین چاپی خودشان را تولید و عرضه کرده‌اند.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): می‌بینیم که روزبه‌روز به تعداد مخاطبان کتاب‌های صوتی افزوده می‌شود. ناشران کشور ما از این گرایش عمومی غافل نیستند و بسیاری از آنان، نسخه صوتی مهم‌ترین تولیدات‌شان را نیز منتشر می‌کنند. در حوزه کتاب‌های فرهنگ مقاومت و ادبیات پایداری نیز همین روند و قاعده و وجود دارد و در پاییزی که پشت سر گذاشتیم، شاهد تولید و عرضه چند عنوان کتاب صوتی در این حوزه بودیم.

از میان این عناوین، کتاب «مربع‌های قرمز» که روایتی از زندگی حاج حسین یکتا است، بیشتر جلب توجه می‌کند. کتاب به قلم زینب عرفانیان تألیف شده و سماوا با صدای ایوب آقاخانی نسخه صوتی آن را منتشر کرده است. این کتاب که میان مخاطبان کتاب‌های این‌چنینی نامی آشنا به شمار می‌رود، به مرور خاطرات جانبازی می‌پردازد که در سال‌های جنگ وظیفه ثبت آمار شهدا را، که وظیفه‌ای سنگین و حساس بود به عهده داشت. حاج حسین یکتا، نام همه افراد لشکر را در دفترچه‌ای می‌نوشت و بعد با شنیدن خبر شهادت هر کدام از آنان، مربعی قرمز کنار آن اسم می‌کشید. آرزویش این بود که روزی کسی جلوی اسم خود او مربعی قرمز بکشد. در عملیات بدر که جراحت برداشت، دفترچه‌اش نیز خونین شد. اما مربعی قرمز کنار اسمش نیامد و به قول خودش، حسرتی بزرگ برایش باقی گذاشت.

مرور جملاتی از این کتاب، حس و حال موجود در آن را نشان‌مان می‌دهد: «این همه ترکش ریز و درشت چه‌طور راه‌شان را از بین ما باز کرده بودند؟ یک بند انگشت خاک روی سر و صورت‌مان نشسته بود. فکر کردم شهادت لبخند زد و از یک قدمی‌ام گذشت تا بفهمم شهادت حساب و کتاب دارد. در آن اعزام و اتفاق‌هایش هیچ‌چیز مثل آن روز پای ارتفاعات لری حالم را زیرورو نکرد. هنوز هم با یادآوری خاطره آن دو نوجوان گردان سیدالشهدا بغض می‌کنم. دلم می‌خواست داد بزنم. صورت کم‌مو و بچگانه‌شان دلم را چزاند. پشت تخته‌سنگ، دست گردن هم انداخته بودند بلکه گرم شوند. همه تنم تلخ شد. دایره خون روی زمین، زیر سینه‌شان لخته شده بود. بچه‌ها نمی‌توانستند بدن‌های لاغر و یخ‌زده‌شان را از هم جدا کنند.»

«آتش به اختیار»، «نیستان زرد» و چند عنوان دیگر

مجموعه انتشاراتی روایت فتح نیز، در بخش تولید کتاب‌های صوتی، پاییز پرباری داشت و چند عنوان کتاب ارزشمند در حوزه ادبیات پایداری عرضه کرد. در بین این کتاب‌ها، عناوینی زیر دیده می‌شوند: «پیامبر بهشت»، روایتی از زبان قاصدان شهادت به قلم نیما زارع و گویندگی مهیار ستاری، «هفت شاخ» زندگی‌نامه داستانی علی مزدور (حکیمی راد) شهید ناجا و فرزندش محمد شهید منا به قلم سعیده زراعت‌کار و گویندگی فاطمه عرب، «دل من هیچ» زندگی‌نامه داستانی شهید اسدالله پازوکی از زبان همسر به قلم سمانه زالی و صدای الهام ناصری، «او مرگ را کشت»، زندگی‌نامه داستانی شهید دکتر مجید شهریاری، دانشمند هسته‌ای از زبان همسر به قلم معصومه خسروشاهی و گویندگی فاطمه نیرومند، «با تو می‌مانم» زندگی‌نامه داستانی شهید مدافع حرم، هادی باغبانی از زبان همسر به قلم منصوره قنادیان و گویندگی اعظم حبیبی، «اسیر آلواتان» مجموعه خاطرات شهدا و اسرای در بند کومله و دموکرات از زبان شاهدان عینی به قلم رضا رستمی و گویندگی مهیار ستاری و الهام ناصری.

همچنین نشر نیستان هنر که قبلاً کار تولید و عرضه رمان «آتش به اختیار» نوشته محمدرضا بایرامی را انجام داده بود، اوایل پاییز امسال و به مناسبت هفته دفاع مقدس، نسخه صوتی رمان را نیز آماده و منتشر کرد. این اثر بایرامی، رمانی درباره جنگ تحمیلی و میدان نبرد است، جایی که اصطلاح آتش به اختیار در آن معنی و کاربرد پیدا می‌کند. به تعبیری آتش به اختیار یک اصطلاح جنگی است که دیده‌بان‌ها به کار می‌برند و از آن بوی جنگ سنگین می‌آید. وقتی گفته می‌شود آتش به اختیار، یعنی هرجا را که زدید، زدید و همه جا هدف است. از سوی دیگر، می‌تواند نشانه آشفتگی و به‌هم ریختگی باشد و شدت یک جنگ را نشان دهد. متن مکتوب «آتش به اختیار» متنی خواندنی و بسیار جذاب است. این گیرایی و کِشش، در نسخه صوتی هم وجود دارد. «گفت سوار شو! و طوری گفت که انگار بخشی یا در واقع بخش کوچکی از کارش هم همین است که سربازانی مثل او را ببرد جلو، کاری که بارها و بارها کرده، کاری که از فرط تکرار هر گونه علاقه یا حتی کنجکاوی را از او گرفته و برای همین هم حق دارد طوری با او رفتار کند که با یک شی بی‌جان، یعنی طوری او را ببرد که نامه‌ها را…»

و سپس: «اما آخر چرا؟ مگر او خودش سرباز نبود؟ گیریم که کمی ارشدتر یا آش‌خورتر! چه فرقی می‌کرد؟ و آیا دلیل دیگری داشت؟ مثلاً مرکز پیامی بودن، یعنی نشان دادن این‌که همه چشم به راهش هستند و تا نیاید کسی نمی‌تواند از کسی خبر بگیرد؛ یعنی مهم بودن یا مرکز توجه بودن یا… فکر کرد باید پوزش را زد. و سیگاری از جیبش درآورد، سومری که بچه‌ها به عنوان خداحافظی داده بودند، و گویی بهترین هدیه‌ای که سربازی می‌توانست به سرباز دیگری بدهد؛ هدیه‌ای که با دود کردن هر نخش و شاید بشود گفت در میان دود هر نخش می‌شد خاطرات پراکنده‌ای را مرور کرد، خاطراتی با افراد مختلف که شاید دیگر تا آخر عمر نمی‌دیدشان، یا نمی‌توانست ببیندشان مگر این‌که حادثه‌ای پیش می‌آمد، مثلاً در اولین شهر پشت جبهه به هم می‌رسیدند یا در صلواتی یا قطار قطار مرخصی، قطاری که وقتی از زیاد نشستن در آن خسته می‌شوی، از کوپه‌ات بیرون می‌زنی و به همه‌جا سرک می‌کشی تا شاید آشنایی یا دوستی پیدا کنی، کسی که یک وقت با هم بوده‌اید و حالا هم می‌توانید با هم راه را کوتاه کنید به گپی یا دود کردن سیگاری هم دیگر را می‌دیدند در حالی که اصلاً انتظارش را نداشتند و آن‌وقت شروع می‌شد… اما حالا برای به‌خاطر آوردن چیزی نبود که می‌کشید.»

کتاب مهم دیگری که نسخه صوتی آن، در پاییز امسال منتشر شد، «نیسان زرد» زندگی‌نامه و خاطرات شهید مدافع حرم سعید قاضی‌خانی، نوشته زینب شعبانی است. این کتاب مرور زندگی شهیدی است که چند سال، با نیستان زرد رنگش – که بسیار هم برایش عزیز بود و حتی ماشین عروسی‌اش شد - به کار جمع‌آوری بازیافت‌های زباله، آهن و زباله‌های ساختمانی مشغول بود. «تازه یک نیسان زرد خریده بود. تا دیدم کلی مسخره‌اش کردم که آخه اینم شد نیسان؟ دیگه ماشین نبود تو بخری؟ چقدر دادی اینو گرفتی؟ خلاصه کلی خندیدیم. مهدی هم مدام دفاع می‌کرد که بهترین ماشین رو خریدم. موتورش صفر صفر، مثل هواپیما کار می‌کنه. فردای همون روز ساعت ۷ صبح زنگ زد که برم ماشینش رو بوکسل کنم. باطریش خالی کرده بود.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها