محمدعلی نویدی پژوهشگر حوزه فلسفه در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) مسئله پژوهش را موضوعی بسیار مهم در سیر اندیشهورزی قلمداد کرد و به این نکته پرداخت که پژوهشهای ما نباید فردمحور باشند و باید به صورت گروهی صورت بگیرند و همواره بر وجوه کاربردی تکیه داشته باشند تا بتوانند اندیشه را به سرمنزل مقصود برسانند.
او گفت: اگر به پژوهش از دید نهادهای بینالمللی نگاه کنیم و مقالات و همکاریهای ملی و بینالمللی، کارنامه ما نسبتاً قابل قبول است اگرچه ایدئال نیست. ما از نظر جهانی در حوزه پژوهش، رتبه ۱۵ یا ۱۶ هستیم و در منطقه نیز به یک تعبیر، اول و به تعبیر دیگر که درستتر است، چهارم هستیم. اما نگاهی که باید به آن توجه داشته باشیم این است که آیا از پژوهش، صرفاً کاوش و جستجوگری علمی بر روی کاغذ را میخواهیم یا نه، از پژوهش این انتظار را داریم که گرهی از انواع و اقسام گرهها و راهحلی برای گرفتاریهای جامعه و آحاد اجتماعی و سازمانهای اجتماعی بگشاید؟ به عقیده من تفکر باید معطوف به اثر باشد.
نویدی ادامه داد: اساساً من پژوهش را یک کار جمعی و تیمی میبینم؛ یک فعالیت علمی جمعی. ما باید کار جمعی را ترویج بدهیم. ما یک مقداری در ایران و شرق، به دلیل سابقه اسطورهگرایی و قهرمانپروری، بیشتر فردمحور هستیم. شاید با یک پژوهشگر، بتوانیم الگویی را ایجاد کنیم اما برای آنکه حیطه پژوهش را متحول کنیم، به صدها و هزاران پژوهشگر نیازمندیم که به صورت جمعی امر پژوهش را پیش ببرند. در این صورت پژوهشهای ما میتوانند گرفتاریهای جامعه را برطرف سازند. ما نیازمند به بازسازی و بازنگری در موضوع پژوهش هستیم چرا که اساساً پژوهش، سنگ بنای تصمیمسازی است. در یک کشور خردمند و باتمدن، هیچ تصمیمی بدون پژوهش اخذ نمیشود و باید امورات را مسبوق به پژوهشها کرد. ما نیازمند بازآفرینی جدی در حوزه پژوهش هستیم.
او در پاسخ به این پرسش که در زمینه فلسفه چگونه باید پژوهش کاربردی داشت، بیان کرد: این پرسش برای علاقمندان به فلسفه باید مهم تلقی شود. اینکه چگونه در حوزه فلسفه، پژوهش اثربخش داشته باشیم. معنای استدلال در کل همین است، که ما بیاندیشیم و فرض و فرضیههایی را بسازیم؛ که این فرضیهها حالت Tentative یا غیرقطعی دارند که اگر اینطور نبود، سد راه ما میشدند. بعد باید فرضیهها را به آزمایش برسانیم. همانطور که میبینید، اندیشهورزی و فلسفه، یک مسیر است.
نویدی با اشاره به اینکه فلسفه غرب، یک رشته عاریتی است، اشاره کرد: عاریتی بودن فلسفه غرب، یعنی قرضی بودن آن؛ یعنی از جای دیگری کپی گرفتهایم؛ همان فلسفهای که در دانشگاههای ما تدریس میشود. چون عاریتی است، یک سری واحدهای مشخص و معین را دانشجوی فلسفه میگذراند و تلاش میکند آنچه از مربی و معلم آموخته را بازگو کند. در این شیوه خواندن فلسفه، همه چیز مشخص است، شما باید ارسطو و افلاطون را بخوانید؛ فلسفه پیشاسقراطیان را بخوانید، فلسفه قرون وسطی بخوانید، فرانسیس بیکن و دکارت و کانت و هگل بخوانید تا به فیلسوفان معاصر برسید. مسئله اینجاست که اگرچه ایران از غرب، تمام این مسیر را کپی کرده است اما به اندازه دانشگاههای دنیا، در دانشگاههای ایران ارتباط چندانی میان فلسفه با صنعت و سازمانها وجود ندارد.
در مقابل فلسفه عاریتی فلسفه فطرتی وجود دارد
این اندیشمند با اشاره به اینکه در مقابل فلسفه عاریتی، فلسفه فطرتی وجود دارد بیان کرد: مولوی میگوید تا نگرید ابر کی خندد چمن؟ / تا نگرید طفل کی جوشد لبن؟ آفتاب عقل را در سوز دار / عقل را با عقل یاری یار کن. امرهم شورا بخوان و کار کن. پس ما میتوانیم اینطور از سخن مولوی کمک بگیریم و بگوییم که فلسفه را باید با فرهنگ اصیل ایرانی بازخوانی کنیم. از لفظ بومی کردن فلسفه پرهیز میکنم چون لفظ بومی، در طی سالها دچار معنایی منفی شده است. ما باید به سمتی برویم که عقل متفکر ما تابناک و مولد و فروزان شود. شما ذغال را در نظر بگیرید؛ ذغال یک شیء تیره است که در ظاهر آن تنها تیرگی میبینیم اما همین ذغال استعداد افروختن و شعلهور شدن دارد و وقتی شعلهور شد آثار مفیدی را به جا میگذارد. ذغال شبیه به عقل راکد است و گفتهها و تفکرات اندیشمندان آتشزنه است. بنابراین عقل آدمی و ذهنش اگر شعلهور شود نوری را میتاباند که میتواند جهان را تغییر دهد. جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود.
نویدی بیان کرد: استعداد و اشتیاق دو شرط اصلی فلسفه است. صبر و بردباری نیز شرط سوم است. اشتیاق را باید مساوی با عشق بگیریم. اکسیر ناب، یعنی اشتیاق و عشق اگر با صبر و بردباری همراه شود، از جان مکدر جان منور میسازد. جان خردمند میتواند جهان پیرامون خود را نورانی کند و آگاهی و آزادی ببخشد و تاثیر عمیق تفکری ببخشد. این خردمندی، باعث میشود از وضعیت عاریتی به وضعیت فطرتی و درونی گذر کنیم. در فلسفه با باید و نباید کار نداریم، با تحلیل و تبیین و استدلال و کارآمدی سر و کار داریم. وقتی فلسفه را از حالت استدلال محض درآوریم، به سمت کاربردیتر کردن آن پیش رفتهایم.
فلسفه را مسئلهمحور در نظر بگیریم
او ادامه داد: کار دیگری که در پژوهش فلسفی باید انجام شود این است که فلسفه را مسئلهمحور در نظر بگیریم. اینکه بدانیم تنها ارسطو چه گفته است از ما فرزانه میسازد اما باید بتوانیم فلسفه را با زندگی تطبیق دهیم و زوایای مختلف یک نظر و ایده را روشن سازیم. باید فلسفه را به موضوعات اجتماعی ربط دهیم. مثلاً اگر مسئلهای اقتصادی وجود دارد، اول از اندیشمندان نظرخواهی کنیم که مثلاً چرا به تسلسل بحران اقتصادی دچاریم؟ پاسخ گفتن به این پرسش نیازمند اندیشه مرتبط با موضوع است. برای همین وقتی تنها نظر فیلسوفان را بخوانیم نمیتوانیم در عمل از آن بهره ببریم. یعنی اندیشیدن توام با کوشیدن. فلسفه بخشی از اندیشیدن را تامین میکند. یعنی کسی که فلسفه خوانده نگاهش با کسی که فلسفه نخوانده خیلی متفاوت است. اما کسی که فلسفه خوانده و فلسفه را با واقعیات اجتماعی تطبیق میدهد میتواند به تفکر اثربخش برسد.
نویدی با اشاره به اینکه تفکر اثربخش مبناهایی دارد بیان کرد: یک نظریه و تفکر باید شاخصهایی داشته باشد که بتوان به آن نظریه، نظریه گفت. یکی از مبانی تفکر اثربخش توجه به زندگی است. زندگی مملو از گرههاست و فلسفه و تفکر اثربخش باز کردن این گرههاست. طنابی را در نظر بگیرید که پر از گره است و مسیر فلسفه چنین است که باید مدام گرهها را باز کنیم و پیش برویم. اندیشیدن پی بردن به آن گرهها و کوشیدن باز کردن گرههاست. از همین رو باور دارم هیچ روش ثابتی در پژوهش وجود ندارد. اگر بخواهیم به پاسخهای جدیدی برسیم نمیتوانیم مثلاً روشهای دهگانهای را طراحی کنیم و بگوییم همه باید بر طبق آن عمل کنند؛ اگر چنین کنیم به پاسخهای کپیگرایانه خواهیم رسید. از همین رو باید گفت فلسفه درست در نقطه مقابل تقلید علمی است. نباید مثلاً بگوییم چون ارسطو چند قرن پیش چنین گفته ما نیز باید چنین بگوییم؛ ما باید بازآفرینی کنیم و مجدداً روی موضوعات بیاندیشیم. اینچنین است که با کمک گرفتن از فلسفه اثربخش میتوانیم افقهای جدیدی بگشاییم و خیر کثیر برای همگان به وجود آوریم.
این پژوهشگر اضافه کرد: ما باید با نظم و نسق پژوهش کنیم؛ روشمند و سیستماتیک و هدفدار و معطوف به غایت پژوهش کنیم. اما از دیدگاه تفکر اثربخش، تنها روشمند بودن نیز کفایت نمیکند و باید فرآیندی پژوهش کنیم یعنی هر جزء از روندها را در نظر بگیریم و تحلیل کنیم. از همین رو مثلاً در عین اینکه باید از علل اربعه ارسطو آگاه باشیم، همزمان باید پا بیرون از آن بگذاریم و پویشاندیشانه مسائل را بررسی کنیم. فلسفه را نباید یک پروژه دید بلکه باید یک پروسه دید. یعنی یک جریان آزاد اندیشهورزی که انتها ندارد.
نظرات