سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدمحسن راحمی: آنتونیو نگری به عنوان یک اندیشمند مارکسیست اسپینوزیست، زندگی پر فراز و نشیبی داشت. به اتهام قتل نخست وزیر ایتالیا به زندان افتاد، نماینده مجلس شد، مدتی را در فرانسه در تبعید به سر برد، سپس به ایتالیا بازگشت و سر انجام در اواخر سال گذشته میلادی در ۹۰ سالگی چشم از جهان فرو بست. با فؤاد حبیبی، مترجم آثار او، در قالب گفتوگویی تفصیلی به بررسی زندگی فکری و عملی این متفکر چپ پرداختیم که به مرور در ایبنا منتشر خواهد شد. در ادامه بخش اول گفتوگوی ما درباره دوره اول زیست تونی نگری را خواهید خواند.
-چنانکه همه میدانیم مهمترین سنت نظری عملیای که نگری فعالیت خود را در بطن آن آغاز میکند جریان اُتونومیسم یا به عبارتی اوپرائیسموست. اگر موافق باشید گفتوگو را با بحث از سنت اُتونومیسم ایتالیایی و جایگاه آن در صفحۀ مختصات سیاسی نیروهای سیاسی ایتالیا و اروپا آغاز کنیم.
اولین نکتۀ واجد اهمیت در این رابطه تأکید بر این نکته است که سنت «اُتونومیسم» جایگاه منحصربهفردی در ایتالیا و اروپای معاصر دارد. مهمترین مسئلهای که اُتونومیسم را تعریف میکند، وفاداری تام این جنبش به مفاهیمی همچون «دموکراسی از پایین» و «خود رهایی سوژهها» (و مشخصاً کارگران) است. سنت چپ در ایتالیا به خاطر تاریخچهای که در جریان مبارزه علیه فاشیسم بازی میکند، ویژگیهای خاصی دارد و همواره جایگاه ویژهای برای عاملیت و کنشگری ردههای پایین جامعه -به ویژه کارگران- قائل است. اما روندی در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم در ایتالیا و در کل جریان چپ به جریان میافتد که به مرور طیفی تحت عناوینی مثل احزاب کمونیست رسمی، یوروکمونیسم و چیزهایی از این دست، به بخشی از دمودستگاه حاکم تبدیل میشوند. در جایی از تاریخ ایتالیای بعد از جنگ میبینیم که برای حل و فصل بحرانهای اجتماعی که در آن دوره دولت با آن مواجه است، جریان اصلی مسلط یعنی دموکرات مسیحیها دست یاری به سمت حزب کمونیست دراز میکند و عملاً اینجا تحت عنوان «مصالحه» یا «سازش تاریخی» بنا را بر تشکیل یک دولت فراطبقاتی میگذارند که بتواند این مسائل و مشکلات را حل کند.
در مقابل این تاریخچه و در مقابل این روندی که بیان کردم، سنتی در ایتالیا بهوجود میآید که ملهم و متأثر از فعالیتهایی است که حوالی سال ۱۹۶۸ در سراسر اروپا و از جمله در ایتالیا شکل میگیرد. این سنت در ابتدا به «اُپرائیسم» یا چیزی که بیشتر به آن معروف است، یعنی «اُتونومیسم»، مشهور میشود. این جنبش همزمان پایههای تئوریکی در فعالیت حلقهای از روشنفکرانی دارد که در آن دوره بیشتر در حزب سوسیالیست فعالیت داشتند و البته بعداً از آن بیرون میآیند؛ از جمله خود نگری. و همچنین فعالیتهایی که خود این افراد، خارج از چارچوب اتحادیههای کارگری مرسوم، در پیوند با فعالان کارخانههای بزرگ آن زمان ایتالیا انجام میدهند.
این باعث میشود که شاهد یکی از پدیدههای خاص و متفاوت در ایتالیا باشیم، امری که طی آن پیوندی وثیق میان فعالیتهای فکری و فعالیتهای سازمانی و نهادینهای شکل میگیرد که صدالبته خارج از چارچوب آن احزاب موجود شکل میگیرد. با این حال این اتفاق قدرت کمنظیر و خاصی به یک جریان چپ فراپارلمانی مستقلی میبخشد که باعث میشود این جریان هم از طرف دولت و هم از طرف حزب کمونیست و اتحادیههای کارگری رسمی مورد حمله قرار بگیرد. برخلاف بسیاری از جاهای دیگر اروپا، جریان مبارزات اجتماعی که به دست اُتونومیستها در جامعه و در قالب سازمانهای مختلف هدایت میشود مدتها ادامه مییابد و نبردها چنان بالا میگیرد که وضع موجود را بهجد به چالش میکشد.
اما سرانجام بعد از حدود یک دهه از آغاز این مبارزات و پس از کش و قوسهای فراوانی که گاه حتی تا مرز کنترل کارخانهها و شهرها در برخی از مناطق صنعتی پیش میرود، ظهور و گسترش برخی از فعالیتهای تروریستی که به ویژه توسط سازمان «بریگادهای سرخ» انجام میشود به دولت این امکان را میدهد تا تحت عنوان مبارزه با تروریسم، طیف بسیار وسیعی از فعالان اوتونومیست را دستگیر کند. به این نحو تقریباً یک مرحله از حیات تاریخی این جنبش در آن قالب گسترده و آشکارش به پایان میرسد.
بنابراین، اُتونومیسم جریانی است که بخش اول حیات فکری-سیاسی آنتونیو نگری در بطن آن شکل میگیرد. وجه تمایزی که این جنبش دارد، استقلال از تقریباً سازمانها و نهادهای موجود است. حالا چه این سازمانها مربوط به دولت باشند و چه حتی مربوط به اپوزیسیونی که خودش در جریان مبارزه علیه فاشیسم اعتبار یافته بود. استقلال از دولت و نهادهای مسلط، و اتکا بر عقل عمومی و کنشگری از پایین سوژهها، همواره چیزی بوده که اُتونومیسم با آن تعریف شده است. بنابراین، اگر به لحاظ فکری هم بخواهیم اشاره کنیم، اُتونومیسم تاکید خاص و ویژهای بر «عمل از پایین» و «قدرت از پایین» دارد. در اُتونومیسم، دموکراسی چیزی نیست جز یک «جنبش خودتعینبخشی» که مدام از پایین میجوشد و همواره میتواند جملگی رهبران و سازمانها و نهادهای موجود را از بیخ و بن به چالش بکشد. این فهم از قدرت برسازنده، دموکراسی در مقام جنبشی دائمی و گشوده، مخالفت با خودآیینی امر سیاسی بر مبنای تحلیلی تاریخی، سیاسی و اقتصادی از ترکیببندی فنّی نیروهای کار و قسعلیهذا اتونومیسم را به جنبشی نظری عملی بدل میکند که انبوهی از خلاقیتهای فکری و سیاسی بدیع از دل آن میجوشد. منبع بیپایانی که تا آخرین دم الهامبخش نظریهها، مفاهیم و تحلیلهای تونی نگری بود.
-یعنی در برابر آن چپ پارلمانتاریستی، اُتونومیسم ایجاد میشود. آنتونیو نگری در این جریان چه نقشی دارد؟ به بحثهای مبارزاتی اشاره کردید. میدانیم که اتهام حمایت از گروه تروریستیای که نهایتاً دست به ترور نخستوزیر ایتالیا هم زد متوجه نگری میشود. او تا چه اندازه در این قضیه دخالت داشته است؟ و در واقع نگری به لحاظ عملی و نظری در کجای این جریان قرار دارد؟
همانطور که بیان کردم، نگری ابتدا در قالب حزب سوسیالیست فعالیت خود را به همراه حلقهای از متفکران و روشنفکرانی که بعداً اهمیت زیادی در تعریف جریان اُتونومیسم پیدا میکنند، آغاز میکند. این دسته از متفکران، که البته برخی از آنها مثل ماریو ترونتی و رانیرو پانزیهری به جریان چپ پارلمانتاریستی میپیوندند، از بنیانگذاران نشریه «یادداشتهای سرخ» هستند که نقش بسیاری در طرح اولین ایدههای اوتونومیسم بازی میکند. این افراد کم کم از داخل این حزب هم بیرون میآیند و در قالب روشنفکرانی که مستقیماً با کارگران پیوند مییابند، حلقههای مطالعاتی آثاری همچون کاپیتال مارکس را شکل میدهند. به تدریج در این دوره شاهد این هستیم که نگری به موازات فعالیتهای فکری و نوشتن آثار نظری فلسفی خودش، از قبیل «دکارت سیاسی»، به شکل خیلی پیگیر و جدی درگیر تئوریپردازی وضعیت «دولت برنامهریز»، «دولت بحران» و «دولت اجتماعی» میشود.
نگری همزمان در دو عرصه فعالیت دارد و این یکی از دورههایی است که بیش از همیشه او درگیر سیاست عملی است. در قالب سازمان Potere Operaio «قدرت کارگران» و بعداً در قالب مجموعهای از گروههایی که در قالب اُتونومیا فعالیت میکردند، و میکوشیدند خارج از فعالیت پارلمانی و نمایندگی، مجموعه ای از ابتکارها را، فیالمثل، تحت عنوان «امتناع از کار» یا چیزهای از این دست، پیش ببرند. اداره کارخانهها را به کارگران بسپارند یا قیمتها را بتوانند پایین بیاورند. یعنی به جای اینکه در قالب نمایندگی پارلمان یا بخشی از دستگاه دیوانی وارد شوند، در حیات روزمره کارگران مداخله کنند و تاثیر بگذارند. در اینجا هم نگری کارهای فکری را پی میگیرد و بیش از آن شاهد این هستیم که جزوه های سیاسی و رسالههایی درباره «دولت در بحران» مینویسد که درباره مسئله دولتهای رفاهی بود که برخلاف تئوریهای کلاسیک لیبرالی، مجبور به برنامهریزی و مداخلۀ آشکار در وضعیت هستند. این دسته از متفکران هستهای پژوهشی را در موسسه مطالعات سیاسی دانشگاه پادووا در ایتالیا شکل میدهند که نگری از چهرههای برجسته آن است. تئوریای که این حلقه از روشنفکران، مثل ترونتی و نگری پیش میبرند تحت عنوان «تقدم کار بر سرمایه» توصیف میشد که در واقع وارونهسازی تصوری بود که همیشه، حتی در حلقههای چپ، وجود داشته و سرمایه را عامل و بازیگر اصلی میدانست و فهمی منفی از کار به عنوان یک ایستار منفی علیه سرمایه داشت که به مدد منفیت کارش را پیش میبرد. این فرضیه را که ترونتی در ابتدا مطرح میکند، نگری شرح و بسط میدهد و آن را به قالب نظریهای تواماً هستیشناختی، اجتماعی و سیاسی درمیآورد. در سراسر دهه ۱۹۷۰ شاهد فعالیت موسسه مطالعات سیاسی به رهبری نگری و با حضور مجموعهای از پژوهشگران در حوزه تاریخ کار، فمنیسم و غیره هستیم. این مجموعه به موازات فعالیتی که بیرون از دانشگاه و در پیوند با گروه های کارگری مستقل انجام میدهند، به یک بازیگر جدی در صحنه سیاسی ایتالیا تبدیل میشوند.
تاثیرات این فعالیتها مانع از شکلگیری ائتلاف سیاسی بین چپ و راست میشود و کارگران ساز مخالف خود را میزنند و حاضر نمیشوند که به نمایندگی اتحادیههای کارگری و حزب کمونیست تن دهند. به تدریج دولت که نتوانسته بهراحتی با اوپوزسیون پروژۀ مصالحۀ تاریخی را به سرانجام برساند، سراغ واکنش خشن میرود، تظاهرات و فعالیتهای مستقل مورد حمله قرار میگیرد، و با دخالت شبهنظامیان فاشیست وابسته به دولت ایتالیا بمبگذاری اتفاق میافتد.
از سوی دیگر سایر فعالان سعی میکنند که به شکل آشکار در انظار حاضر نشوند و تنش در این فضا چنان بالا میگیرد که جریانهای مسلح و تروریستی هم در دل آن ظهور میکنند. معروفترین این گروهها در ایتالیا «بریگادهای سرخ» هستند که آلدو مورو، نخستوزیر سابق و رهبر دموکرات مسیحیها را به گروگان میگیرند و در نهایت او را به قتل میرسانند. البته آنها قبل از این هم چند بار دیگر نیز دست به گروگانگیری زده بودند ولی در نهایت گروگانها آزاد شده بودند. اما اتفاق تعیینکنندهای که رخ میدهد همین ربودن مورو و در نهایت پیدا شدن جسد او در چند ماه بعد است که صحنه سیاسی ایتالیا را عوض میکند و فضا را برای برخوردهای سختتر دولت آماده میکند. طی یک سال بعد کل فعالان بازداشت میشوند و به یک دوره پرتکاپو و پر تنش از تاریخ فعالیتهای سیاسی جریانات فراپارلمانی پایان داده میشود.
نگری هم به سبب نقشی که در جنبش اُتونومیا داشت و از چهره کلیدی این جنبش به شمار میآمد، در همان ابتدا به بیش از ۱۷ قتل متهم میشود. حتی مدعی میشوند که نگری در صحنه ربودن مورو حضور مستقیم داشته و بعداً به عنوان کسی که در پشت صحنه بوده و فرمان کار را داده است متهم میشود. در نهایت روشن میشود هیچیک از این اتهامات درست نیست. جدالهایی که بعدها نگری با رهبران بریگادهای سرخ انجام میدهد و نقدهایی که به فعالیت تروریستی دارد و از آن با عنوان «خودکشی سیاسی» یاد میکند، به بهترین نحوی نشان میدهد که تفاوت فعالیت جمعی و خودرهایی از پایین با این دست از فعالیتهای ارادهگرایانۀ ضدجمعیِ تروریستی چیست. اما همین اتهام باعث میشود که نگری از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۳ به مدت ۴ سال در بازداشت به سر ببرد؛ بدون اینکه حکمی برای او صادر شده باشد. در این دوره او بارها به دادگاه فراخوانده میشود و فعالان و روشنفکران آن دوره اروپا هم نامههای سرگشادهای مینویسند و از نگری حمایت میکنند و سعی میکنند روی وضعیت تاثیر بگذارند.
ولی چیزی که در نهایت باعث میشود نگری از زندان بیرون بیاید کاندیدا شدن او از سوی یک حزب خارج از این معادلات به نام «حزب رادیکال» است. با انتخاب شدن نگری به عنوان نماینده این حزب از رُم، او مصونیت پارلمانی پیدا میکند و بعد از ۴ سال از زندان آزاد میشود. دوره اولیه و اصلی فعالیت او همزمان در مقام فیلسوف و استاد دانشگاه و از طرف دیگر مبارز و فعال سیاسی با دستگیری او در سال ۱۹۷۹ به پایان میرسد. بعد از این اتفاق، نگری وارد فاز دیگری از فعالیت فکری و فلسفی میشود که اولین محصول آن کتاب «سیاست و متافیزیک اسپینوزا؛ نابهنجاری وحشی» است که یکی از نقاط چرخش فلسفی بزرگ برای نگری محسوب میشود. این کتاب یکی از آثار بسیار ستایششده نه فقط در فلسفه و اندیشه سیاسی بلکه در مباحث هستیشناسانه است.
-این کتاب در همان برههای که نگری هنوز در ایتالیا هست نوشته میشود یا پس از رفتن او به فرانسه؟
نگری کتاب را در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ و در حبس مینویسد.
-طرحی که نگری دارد مقابل سیاست پارلمانتاریستی یا حزب کمونیستی که به طور رسمی کار سیاسی انجام می داد قرار میگیرد و آن شکل از سیاست را نقد میکند یا یک شکل دیگری از سیاست را پیشنهاد میدهد. فارغ از کنش شخصی نگری که در ترورها دست داشته یا نداشته و دیگر مسائلی که مطرح شده و شما هم تا حدودی پاسخ دادید، آیا از دل طرح نظریای که مبتنی بر این شکل از سیاست است این اقداماتی که به شکل خشونت عریان یا تروریستی اتفاق افتاده بر میآید و نسبتی با آن دارد؟ چون از سوی برخی از منتقدان گفته شده که فلسفه ای که نگری ارائه میدهد چیزی جز توجیه فلسفه میلیتاریستی نیست.
این از آن اتهامهایی است که خود نگری بهتر از هرکسی درباره آن در دادگاه صحبت کرده است. نکتهای که نه فقط نگری بلکه کل آن دسته از روشنفکرانی که در جریان اتونومیا فعال بودند و طی آن دهه پرتنش در صحنه سیاسی ایتالیا نقش بازی میکنند میگویند دستبرقضا این است که اتفاقاً با آن فعالیتهای تروریستی همه زحمات جنبش اتونومیا و کارگران مستقل برباد رفت.
یکی از فعالان اتونومیا، در فیلم مستندی با عنوان «آنتونیو نگری؛ شورشی که هرگز پایان نمیگیرد»، واقعهای را از همان زمانی که ماجرای مورو مطرح میشود روایت میکند که به شکل نمادینی نشان میدهد که نسبت این نوع فعالیتها با کارهای تروریستی بریگادها و گروههای مشابه در آلمان مثل بادر ماینهوف چیست. آنجا این شخص میگوید که ما با گروههایی از کارگران در شهر رُم در ارتباط بودیم و کمکم توانسته بودیم اتونومیا را به عنوان یک جریان مهم و تعیینکننده بشناسانیم. اتحادیههای کارگری از قدیم وجود و قدرت داشتند و همواره به فکر چانهزنی بودهاند ولی ما یک جریانِ مستقلِ بیرونِ از دولت و اپوزیسیون را شکل میدادیم که خبر کشته شدن مورو آمد و من همانجا گفتم که دیگر کار ما تمام است. چون این اتفاق توجیه و مستمسکی به دولت داد تا به این بهانه همه را سرکوب کند.
خود نگری میگوید در ابتدای دستگیری، چون فکر میکردند او با بریگادهای سرخ هممسلک است، آنها را در یک بند قرار میدهند و همانجا بریگادها دادگاهی برای نگری برگزار میکنند و در آن وی از سوی بریگادها محکوم و تهدید به اعدام میشود. اتفاقاً یکی از نکاتی که تعریفکننده فعالیت نگری و گروه همفکرانی که از او دفاع میکردند بود، مفهوم قدرت از پایین بود. آنها معتقد بودند همانطور که قدرت از بالا در سراسر اجتماع انتشار یافته و عمل میکند، تنها چیزی که میتواند در مقابل این بایستد و تغییری در وضعیت ایجاد کند چیزی از همان دست است؛ نه هر نوع فعالیت انفرادی و تروریستی. چیزی که بعدها در مفاهیمی همچون «انبوه خلق» و اندیشههای فلسفیای که نگری، ملهم از ژیل دلوز و فلیکس گتاری، و مفاهیمی همچون «انقلابهای مولکولی» و «خردهسیاست میل» بیان میکند، پیشاپیش در تجربۀ زیستۀ اتونومیا و فعالان وابسته به آن وجود داشت.
از این منظر اگر قرار است تغییری اتفاق بیفتد، این تغییر نه تنها شباهتی به هر نوع فعالیت شبهقهرمانانه و تروریستی و انفرادی ندارد، بلکه حتی شباهت چندانی هم به تصورات چپ ارتدوکسی از انقلاب (شب یا روز بزرگ انقلاب که همه چیز پس از آن عوض میشود) ندارد!
این نوع از فهم، پیشاپیش درون خود لایههای مویرگی کالبد اجتماعی به دنبال ایجاد دگرگونی است و بر همین اساس است که اتونومیستها به هیچ نوعی از مکانیسمهای بازنمایی یا نمایندگی رویخوش نشان نمیدهند و برعکس دنبال ایجاد تغییر در سراسر سطح اجتماعی هستند. به همین خاطر است که این نوع از فهم، بیشترین فاصله را از چیزی دارد که بریگادهای سرخ به آن اعتقاد دارند. آنها کاملاً با حذف آدمها و از بالا [طرح خود را پیش میبرند]؛ ایدهای که در واقع رجعتی است به فهمی که نمونه آن را شاید بتوان در روسیه نیمه دوم قرن ۱۹ و در اقدامات گروههایی مثل نارودنیکها پیدا کرد که سعی داشتند وزرای دولت روسیه و تزار را ترور کنند. این رویکرد تروریستی حتی نسبتی با تفکر ارتدوکس هم پیدا نمیکند که فکر میکرد با اتحادیهها و حزب و آرای پارلمانی به قدرت میرسد؛ چه برسد به جریان اُپرائیسم و اُتونومیسم که معتقد بود هر گونه تغییر از پایین و از رهگذر خود حیات اجتماعی میسر میشود.
نظرات