سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): آخرین روز از دی ماه ۱۳۹۵، ساختمان موسوم به پلاسکو که ساختمانی قدیمی در مرکز تهران بود آتش گرفت و فروریخت. در آغاز ماجرا، ابعاد فاجعه به درستی معلوم نبود و اخبار و شایعاتی که منتشر میشدند چیزی را معلوم نمیکردند. بعد از مهار آتش و آواربرداری بود که بهتدریج، میزان تلفات و خسارات مشخص شد. هزینههای مالی آن به کنار، حداقل ۲۲ نفر در این حادثه – که تلخیاش بسیار بود – جان باختند و که شانزده نفرشان از نیروهای آتشنشانی بودند. این شانزده نفر نه نخستین شهدای آتشنشان بودند و نه آخرینشان شدند، چه آنکه این شغل از آن دسته شغلهایی است که به خطر پیوند خورده است و انجام درست آن، بهویژه در مأموریتهای سخت – جز با فداکاری و از جانگذشتگی ممکن نمیشود. اما شهدای آتشنشان پلاسکو، توجه افکار عمومی را به مخاطرات این شغل جلب کردند و دشواریها و حساسیتها و اهمیت کار آنان را، بار دیگر، بهوضوح به مردم نشان دادند.
به روایت علی حمزهای، خبرنگار شبکه خبر که آن روزها چهرهاش را بارها در قاب تلویزیون دیدیم، «روز پنجشنبه بود و قرار بود برنامه دیگری برویم. به دفتر شبکه خبر زنگ زدند و گفتند که آتشسوزی بسیار بدی در پلاسکو داریم و بیایید. خیلی سریع راه افتادم. با خودم گفتم خیلی سریع این را میگیرم و به برنامه بعدی میروم. در حقیقت فکر میکردم حادثه سادهای است اما وقتی از روی پل کردستان دود در آسمان را دیدم به قائممقام شبکه زنگ زدم و گفتم این آتشسوزی معمولی نیست و دستگاه پخش زنده را برایمان بفرستید. وقتی به خیابان جمهوری رسیدم دیدیم که خیلی شلوغ است و مجبور شدیم بدویم تا به صحنه برسیم. ما تصمیم گرفتیم بالا برویم اما بچههای آتش نشان گفتند صبر کنید تا آتش کمی خاموش شود و با هم بالا برویم. متاسفانه خیلی از کسانی که بعداً به شهادت رسیدند، از جلوی چشم من رد شدند و رفتند. در حقیقت یک گروه بیرون آمده و گروه دیگری آماده شده بود که به داخل بروند. خیلی از آنان با من شوخی میکردند و میگفتند از ما هم فیلم بگیرید!»
او میافزاید: «ساعت ۱۰ آتش تا حدودی مهار شده بود و به ما گفتند داخل بروید. چند لحظه گذشته بود که خبر دادند دستگاه پخش زنده آمده است و بروید ارتباط بگیرید. چند بار ارتباط زنده گرفتیم و در نهایت ساعت ۱۱ بود که دیوار شمالی پلاسکو کاملاً از بین رفت و ریخت. ساعت ۱۱ و نیم بود که آن پخش زنده را گرفتیم که منجر به ریختن کامل ساختمان شد. وقتی دیوار شمالی فروریخت خیلی از افراد بیرون آمدند. در حقیقت کسانی که شهید شدند، افرادی بودند که یا در همان لحظه فروریختن طبقه دهم زیر آوار ماندند و دسته دوم افرادی بودند که برای نجات دوستانشان از زیر آوار داخل مانده بودند. این افراد واقعاً فداکار بودند چرا که احتمال میدادند ساختمان خیلی زود فرومیریزد اما ماندند تا جان کسانی را که زیر آوار ماندهاند نجات دهند.»
چند کتاب درباره حادثه پلاسکو
درباره حادثه پلاسکو که تا مدتی جامعه ما را متأثر کرده بود، چند عنوان کتاب نیز وجود دارد. از جمله «ابراهیم در پلاسکو» نوشته محبوبه زارع که بازخوانی حوادث آن روز، در قالب داستانی ساده است.«لحظات آمادهباش چندان نپایید تا اینکه ستاد، دستور اعزام ایستگاه را صادر کرد. ابراهیم هم مانند دوستانش، لباس آتشنشانی را به تن کرد و به همراه سعید سوار نیسان شد. سعید راننده بود و در بیشتر مأموریتها او را همراهی میکرد. سعید همیشه خونسردی خاصی در صدایش داشت. شاید هم تجربه پانزده ساله این کار، او را نسبت به حوادث پرطاقت کرده بود. نفسی تازه کرد و در حالی که پایش را روی پدال گاز میفشرد، گفت: مثل اینکه یکی از طبقات بالا آتش گرفته. چند ایستگاه اعزام شدهاند ولی ساختمان خیلی بزرگی است و پر از پارچه. ابراهیم دستش را روی داشبورد کشید: فهمیدم کدام را میگویی. درست در تقاطع سه سفارتخانه است. خدا کند زود مهار شود وگرنه ابعاد بینالمللی پیدا میکند. ساختمان پلاسکو خیلی قدیمی است. صدای دلهرهآور آژیرهای آتشنشانی و آمبولانس، قلب ابراهیم را سالها بود که میآزرد. حتی قبل از آنکه پرندهفروشی را رها کند و داوطلبانه به سراغ آتشنشانی بیاید.»
محمد قنبری نیز در «بهنام»، زندگی بهنام میرزاخانی، اولین شهید آتشنشان پلاسکو را به زبانی داستانی، اما با تکیه بر خاطرات او مرور میکند. هدفش پاسداشت کوششها و فداکاریها نیروهای آتشنشانی است، اما جنبههای دیگر زندگی آنان را نیز روایت میکند. مانند خاطره رانندهای که با شهید میرزاخانی تصادف کرده بود: «یک روز یکی از اقوام تماس گرفت و پرسید: آقا حمید اسم اون آتشنشانی که باهاش تصادف کرده بودی چی بود؟ گفتم: بهنام میرزاخانی، چطور مگه؟ گفت: آخی خیلی حیف شد! با تعجب پرسیدم: چطور مگه؟ چی شده؟ با ناراحتی زیادی گفت: الان اخبار اعلام کرد که جزو شهدای حادثه پلاسکو بوده و اولین نفری که شهید شده ایشون بوده. با شنیدن این خبر گویا دنیا را روی سرم خراب کردند، طوری برایش گریه میکردم که انگار بچه خودم را از دست دادم. هم خودم، هم خانوادهام، هم تمام دوستان و فامیلی که خصوصیاتش را برایشان تعریف کردهبودم، همه ناراحت شدند و اشک ریختند. برای اخلاق خوبش میشود چندین کتاب نوشت. این شهید بزرگوار گویا جزو ملائک بود.»
کتاب «جستارهایی در پلاسکو» که از تولیدات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات است نیز تلاشی روشمند و منسجم برای تأمل درباره ابعاد گوناگون حادثه پلاسکو محسوب میشود. این کتاب مجموعهای است از ۵۸ مقاله از متخصصان علوم اجتماعی و ارتباطات، و دربارهاش نوشتهاند تلاش داشته است تا نخستین دیدگاههای صاحب نظران علوم اجتماعی و رسانههای ایرانی را در واکنش به این حادثه، نشان دهد. اظهارنظر درخصوص حادثه آتشسوزی و تخریب ساختمان پلاسکو پس از رخ دادن این واقعه، گسترهای وسیع داشت، اما نگاه علمی و تخصصی به آن در قالب اثری مدون و روشمند، رسالتی بود که تنها کتاب «جستارهایی در پلاسکو»، از پس تحقق آن برآمده است. این اثر در بدو امر، نگاهی تاریخی به ساختمان پلاسکو افکنده است، با توصیف و تبیین الگوهای متنوع فرهنگی، اجتماعی و رسانهای این حادثه، در کنار نقد مدیریت شهری، به چگونگی رخدادن آن و راهکارهای احتمالی برای جلوگیری از بروز چنین حوادثی میپردازد و آن را از رهگذر پنج بخش - مدیریت و سیاست شهری، فرهنگ و جامعه، اخلاق اجتماعی و خلقیات ایرانی، رسانههای جمعی و اجتماعی، برای آینده - متجلی میسازد.
نظر شما