سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۴
موسیو کمال، بین رمان و مستند بلاتکلیف است/ روایت گاه تخت و حتی خنثی می‌شود

شادی عنصری، نویسنده در یادداشتی کوتاه بر کتاب «موسیو کمال» نوشته بهزاد دانشگر به بررسی و نقد آن پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - شادی عنصری، نویسنده: «موسیو کمال»، نوشته بهزاد دانشگر، ایده‌ای جذاب دارد و داستانی تأثیرگذار، اما نمی‌دانیم چه صدایش کنیم؛ رمان؟ داستان واقعی؟ یا رمان-روایت؟ کتاب در نشر حماسه‌ی یاران در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و بهار ۱۴۰۳ به چاپ دوم رسیده است. داستان بسیار پرکشش و تأثربرانگیز است: نوجوانی فرانسوی-تونسی که در جریان وقایع انقلاب ایران با دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه آشنا شده، رفته‌رفته جذب اسلام و ایران می‌شود، برای آشنایی بیشتر با دین اسلام به ایران سفر می‌کند، درگیر جنگ ایران و عراق می‌شود و در نهایت در عملیات مرصاد به شهادت می‌رسد.

سیر تحول شخصیتی کمال، پرسشگری‌، آرمان‌خواهی‌اش، شورشش علیه ساختارهای موجود و عشق و امیدی که برای رسیدن به دنیایی مطلوب‌تر در ذهن دارد رشک‌برانگیز است. خواندن این داستان خواننده آرمان‌خواه و خسته از نظام سلطه غالب را به بیداری جهانی و رسیدن به نظمی نوین امیدوار می‌کند، اما کاستی‌هایی که در پرداخت و شخصیت‌پردازی شخصیت‌های اصلی داستان وجود دارد سبب می‌شود که این ایده جذاب گاهی دچار ضعف شود. نویسنده در عین این‌که در نوشتن داستان از تخیل بهره برده، اما تلاش کرده به اصالت وقایع پایبند باشد و همین سبب شده تا داستان در مرز بین رمان و مستند بلاتکلیف بماند.

این بلاتکلیفی حتی در شیوه روایت نیز دیده می‌شود. ابتدای داستان که روایت‌گر کودکی کمال، پدر تونسی و مادر فرانسوی‌اش و شرح تضادها و تنش‌های بین آن‌هاست به شیوه‌ی سوم شخص محدود روایت می‌شود، این بخش داستان بسیار جذاب است، به خصوص که پایه‌های شکل‌گیری شخصیت کمال را در سفرهایش به تونس می‌بینیم. اما از جایی به بعد شیوه روایت ناگهان تغییر کرده و پیشبرد داستان به خرده‌روایت‌هایی محول می‌شود که شخصیت‌های فرعی در خاطرات‌شان بیان می‌کنند. از اینجا به بعد نویسنده دیگر خود را پایبند نوشتن رمان نمی‌بیند و به شیوه تاریخ شفاهی و از دل خاطرات افراد سعی دارد زندگی و شخصیت کمال را برای ما روایت کند. این عدم یکدستی سبب شده است خواننده نیز در جاهای مختلف داستان احساس متفاوتی نسبت به روایت و شخصیت اصلی آن داشته باشد. داستانی که می‌توانست به مراتب پرکشش‌تر و جذاب‌تر پیش برود از نیمه‌های کتاب گرفتار روایت‌هایی گاهاً تخت و خنثی می‌شود.

هرچند دغدغه نویسنده از این نظر که تلاش کرده به حقیقت پای‌بند باشد و به عبارتی حقیقت را فدای جذابیت نکند، ستودنی است، اما آیا واقعاً می‌توان گفت که حقیقت کدام است؟ آیا با اطمینان می‌توان گفت در بیان یک واقعه، خاطره چه کسی به حقیقت نزدیک‌تر است؟ آیا می‌توان از بین روایت‌های افراد مختلف که گاهاً با هم متناقض است به کنه شخصیتی که سال‌ها پیش از دنیا رفته است دست یافت؟ به نظر می‌رسد در نهایت این نویسنده است که باید تشخیص بدهد و انتخاب کند که از دل روایت‌های موجود شخصیت را چه‌طور بسازد و چه‌طور تصویر کند. او ناچار است کنش‌ها، باورها و اعتقادات شخصیت را جوری برای خواننده ترسیم کند که او بتواند به دنیای شخصیت نزدیک شود. به نظر می‌رسد آنچه به کتاب در این مرحله ضربه زده، همان بلاتکلیفی روایت بین رمان و مستند است که سبب شده برخی از کنش‌ها و حرف‌های کمال شعارزده به نظر برسد و شعارزده باقی بماند، اتفاقی که با شخصیت‌پردازی عمیق‌تر و پرداخت تاریخی دقیق‌تر وقایع می‌توانست به گونه‌ای دیگر رقم بخورد.

با این همه، موسیو کمال کتاب ارزشمندی است و خواندنش خواننده پرسشگر و علاقه‌مند به تاریخ را دلگرم می‌کند؛ روایتی از زیستی متفاوت، ساختارشکنانه و خط‌شکن؛ داستان انسانی دغدغه‌مند که به امر جمعی و به تغییر جهان باور دارد، باشد که این باور به زندگی ما بازگردد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط