سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهدی ذره، کارشناس هنرهای نمایشی: چرا لحظاتی بعد از ساعت ۲۰:۳۰ در جمعه شب ۶ بهمن ماه، درست در میانه اجرای نمایش «انگشتر و چاه» کاری از «احسان جانمی» اثر راه یافته استان اصفهان به چهلودومین جشنواره تئاتر فجر در اوج لحظات دردناک و تراژیک خیانت و برادر کشی عدهای از تماشاچیان میخندند آن هم با صدای بلند؟؟!!
عدهای نیز که کمتر دیده میشوند؛ نیشخند میزنند. این دست آورد و پرسشی نامبارک است که شاید عدهای آن را با خود از سالن چهارسوی تئاتر شهر تهران، با خود میبرند.
آیا این همراه نامبارک همان است که قرار بوده باشد؟
بعید به نظر می رسد!
نمایش داستان مردمانی از جنس کویر است، سرسخت در عین حال عاشق و شیدا.
کویر! طبیعتی که سرشار از عناصر کشمکش زاست، بستری مناسب برای شناخت خویشتن در تقابل با عناصری به غایت سترگ.
انسانی که میتواند از به آغوش کشیدن این سوزان سرسخت به نهایت هستی و نیستی برسد.
و این جمله بهانهای بی نظیر برای طرح دغدغههای نمایشی است. جولانگاهی برای قلم فرسایی در ستایش از عشق و دلدادگی، شور مستی، شهامت و هم چنین تقبییح و شماتت خیانت و زشتی … و در نهایت بیان هستی و نیستی.
«جانمی» میخواهد بار دیگر ما را به این شگفتی بیکران ببرد، جایی که ما فرسنگ ها با آن فاصله داریم، میانه ی کویر ایران.
او در ارائه ایده، طرح داستان تاحدودی کلیت متن ما را همراه میسازد. اما آیا در آفرینش تصاویری کنش زا، درگیرکننده و تاثیرگذار در میانه اجرا هم این اتفاق رقم میخورد؟!
ضمن احترام به تلاش فراوان کارگردان و کلیه عوامل و صد البته به اعتقاد نگارنده هرگز این توفیق به دست نمیآید و شاید با احتیاط میتوان گفت، زمانهایی در حین اجرا نتایجی دور از خواستهی گروه نیز حاصل میشود، مانند: خنده تماشاگران در لحظه تراژیک اثر،
شاید کاستیهایی که در نگارش متن اثر وجود دارد، به طور مثال: دلایل کم رمق و ساده انگارانه در سیر تحول شخصیت اول مرد (پسر خانواده) بهخصوص برای مخاطب غیر ایرانی و یا واکنش ضعیف و تصنعی کلامی و یا حتی سکوت معنیدار مادر هنگام برخورد با قتل شوهر.همچین انگیزه تاریک و نامفهوم و بیدلیل «عمو» بعد از قتل برادر برای همراه کردن برادر زاده با خود و مسائل مهم از این دست را نادیده گرفت و عبور کرد که جای بسی سوال دارد.
در حوزه اجرایی اثر متاسفانه شاهد کاستی های فراوانی هستیم.
کویر سوزان، چاهایی که خشکیده و پدری که در جدال با این همه توان شکست را پذیرفته.
اکنون بیل را زمین گذاشته و تفنگ به دوش گرفته تا زن و تنها پسرش را از مرگ نجات دهد، اما بار دیگر در نبردی سخت کشته میشود. حال عمو مانده با زن و تنها پسر برادرش و کویری که همچنان داغ است و جگر سوز و این آغاز جدالی است بین طبیعت با انسان، انسان با انسان و انسان با خودش.
نور که به صحنه میتابد در میانه صحنه دختری با لباسهای سفید و بال گونه و روبندی چون شمایل زنان عرب به دور خود چرخ میزند. کم کم میفهمیم که او میخواهد با آن بدن نحیف، تمثیلی از بادهای سترگ و سوزان کویر باشد اما هرگز چنین نمیشود و تنها تصویری کودکانه از باد را مثال نمایشهای مدرسه ای به ما ارائه میدهد.
طراحی صحنه در شکلی ایستا قصد دارد به فراخور داستان مکانهایی را همراه با بدن و کلام بازیگر بازنمایی کند اما به قدری مصالح ایدههای ساخت دکور ناهمگون است که هرگز نه کویر را تداعی میکند و نه خانه و جای دیگر را تنها مکانی صرفاً تزیینی برای ساخت میزانسنهای غیر کاربردی و کلیشهای میشود.
«جانمی» متاسفانه درانتخاب و هدایت بازیگران نیز چندان موفق عمل نمیکند. درشت نمایی زیاد همراه با تصنع در ارائه کنشهای دراماتیک یا ضعف بدن و بیان در بازیگران نوجوان و فرم از دیگر نقاط ضعف در این عرصه است.
میزانسنهایی که اصلاً هدفمند و درگیرکننده نیستند همراه با برخی از تمهیدات صحنه ای که بیشتر موجبات خنده تماشاگر را فراهم میکند جای سوال دارد. مثلاً قصد کارگردان از شکل ورود بازیگران توسط دو مکعب در گوشه صحنه که در تمام لحظات وجود دارند چیست؟
موسیقی هم تنها کار را برای لحظات احساسی اثرهمراهی میکند و اتفاق نو و خلاقانهای در آن حوزه هم رخ نمیدهد.
در مجموع خلاصه کلام «جانمی» تمام تلاش خود را میکند تا از مفاهیم بزرگ و ارزشمندی به روی صحنه پردهبرداری کند. چیزی که در متن هست ولی در اجرا به ثمر نمیرسد. همه چیز هست و در عین حال نیست.
بودن و هم نبودن مسئله چیست؟
در آخر بیانصافیست اگر از آفرینش لحظات تاثیراتگذار مانند وداع مادر با فرزند و همچنین هم کلامی آن دو در دو مکان متفاوت و لحظاتی از بازی روان پسر در بخشهای پایانی حرفی زده نشود. اینها و بنمایه اثر، حوادثی است که علت دیدن این اثر است.
نظر شما