سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «چادرنشین بودیم طرفهای شاهزاده احمد. زمینهای کشاورزیمان حوالی مازو بود. بهش میگویند گمناو. تابستانها ییلاقمان، تاف و کرگه بود. پدرم، گاو خرید و فروش میکرد گله داشتیم، چوپانی هم میکرد. توی محل، دارندهشان بود.» این سطور بخشی از کتاب «حبیب ممدآقا؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمیمنش» است که در قالب خاطرات از زبان راویان متعدد تدوین و نگارش شده است. مولف کتاب تاکید دارد که سعی کرده لحن راویان وز یست بوم آنها را در این کتاب منعکس کند و روایتی ساده اما صمیمی با جزئیات از شهید حبیب رحیمیمنش ارائه دهد. برای آشنایی بیشتر با جزئیات «حبیب ممدآقا؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمیمنش» با روحالله قلاوندی در اتاق گفتوگوی ایبنا مصاحبه کردیم که بخش نخست آن را در زیر میخوانید:
- از خودتان بگویید و کارهایی که پیش از این کتاب پژوهش و تالیف کردید؟
روحالله قلاوندی، پژوهشگر متولد سال ۶۱ و قبل از انتشار این کتاب با مجتمع پژوهشی شهید جواد زیوداری همکاری داشتم هم در زمینه اسناد هم مصاحبه گرفتن. قبل از آن هم در اوایل دهه ۹۰ وبلاگنویس بودم که در زمینه سفرنامهنویسی و روزمرگی مطلب مینوشتم. پیش از آن هم اهل مطالعه بودم چون در خانه کتابخانه داشتیم از سوم چهارم ابتدایی شروع به کتاب خواندن کردم. وقتی بزرگتر شدم از حوزه داستان به سمت آثار فلسفی و مذهبی کشیده شدم و بعضی از آثار مرتضی مطهری را خواندم بعدها به مطالعه کتابهای دفاع مقدس علاقهمند شدم.
- چرا سراغ پژوهش درباره زندگی حبیب رحیمیمنش، شهید مدافع حرم رفتید؟
حبیب نخستین شهید مدافع حرم اندیمشک بود. در مقدمه اشاره کردم که خودم دوست داشتم به سوریه بروم در زمینه کار صحبتهایی انجام شد، اما بالاخره این اعزام صورت نگرفت. سال ۹۴ که فاتحین خوزستان به سوریه رفتند و قصه فتح نبل و الزهرا اتفاق افتاد، نخستین شهیدی که به اندیمشک آوردند، حبیب بود. آن موقع من در فضای مجازی خیلی فعال بودم و شبکههای اجتماعی را دنبال میکردم متوجه شدم که تصویر حبیب به فضای مجازی آمد که من انتظار داشتم یک بچه حزباللهی باشد با سر و شکل مرسوم، اما قیافه و تیپش به شهدای مرسوم نمیخورد. بعد از آن یکسری حرفها در فضای مجازی زدند که این شهید اوضاع مالیاش خراب و برای پول به سوریه رفته بود! آن موقع خیلی حرفهایی از این دست شایع بود که مدافعان حرم برای پول به سوریه رفتند. برای من سوال پیش آمد که حبیب چه شخصیتی داشت و چرا به سوریه رفت؟ چه اتفاقی برای او افتاد؟ سوال ۹۸ در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی بودیم که در آنجا خواستند سوژههایی درباره مدافعان حرم مطرح کنیم. آن موقع پژوهش درباره شهید حبیب و شهید محمد کیهانی (آخرین شهید مدافع حرم آن زمان) را پیشنهاد دادم. هر دو شهید در شهرداری کار کرده بودند. طرح پژوهش درباره این دو شهید پذیرفته شد و من در خرداد ۹۸ مشغول پژوهش شدم. من درباره هر دو سوژه به صورت همزمان شروع به گرفتن مصاحبه کردم. تقریباً در صد و ده روز مصاحبههای هر دو سوژه را گرفتم هر چند همه افرادی که با آنها مصاحبه کردم در اندیمشک نبودند به شوش، اهواز، قم و تهران سفر کردم. الان دقیقاً یادم نیست اما در مقدمه اشاره کردم با چند نفر، کجا، چه زمانی و چند ساعت مصاحبه گرفتم پس از آن تدوین و تالیف شروع شد و ابتدا سراغ شهید حبیب رفتم، اما کار سریع جمع نشد و چهار سال به طول انجامید، طی این مدت پیچ و خمهایی اتفاق افتاد تا پروژه به ثمر برسد. سوژه حبیب لری بود، حتی وقتی به سوریه رفت با آنها لری صحبت کرد با شهردار و سردار جنگ همه و همه لری حرف زد. من هم از همان شهر و منطقهای هستم که حبیب در آنجا زندگی کرد و به فرهنگ لری علاقهمند هستم و در این کار هم تلاشم بر این بودم که در کنار روایت زندگی یک شهید مدافع حرم به فرهنگ و زیستبوم لرها را هم روایت کنم. در واقع برایم خیلی مهم بود که فقط حضور یک مدافع را در سوریه روایت کنم، چون یک دوره ۴۵ روزه به سوریه رفت و شهید شد. حالا در این بازه زمانی چه صحبتی میتوانیم درباره این شهید بکنیم؟! روایت زندگی این فرد برایم اهمیت داشت و جزئیاتی که میتوان از او پیدا کرد. البته وقتی شروع به مصاحبه درباره او کردم، متوجه شدم که راویان از او خاطرات زیادی در سوریه دارند. به عبارتی خاطرات سوریه او خیلی مفصل و پربار بود. به هر حال خاطرات را از راویان گرفتم و شروع به تدوین کتاب کردم. طیف مختلفی از افراد در مصاحبههای خاطرات حبیب بودند و در نتیجه خاطرات متنوع شد.
- چرا قالب خاطرات کوتاه -کوتاه را برای شروع انتخاب کردید؟ با این قالب روایت زندگی حبیب آسانتر بود؟
انتخاب قالب به این صورت بود که چون راویان متعددی دارد که در قالب یک تکنگاری نیست در حالی که در تکنگاری دست مولف باز است و میتواند از تکنیکهای زیادی بهره بگیرد، اما در تاریخ شفاهی و خاطره شفاهی کار قدری دشوار است، چون در خاطره شفاهی تاکید شده که راوی هر روایت مشخص باشد، لذا نمیتوان راوی را حذف کرد. پیشنهاد یکی از مشاوران پروژه این بود که صد خاطره کوتاه از این شهید گرفته شود و در کل کتاب شامل صد خاطره باشد. وقتی من به اواسط کار رسیدم متوجه شدم که حجم خاطرات درباره حبیب خیلی زیاد است و پنج برابر آنچه بود که انتظار داشتیم. بعد از آن فکر کردیم به چه قالبی برسیم که راویان حفظ شود، پس به این قالب رسیدیم و کتاب به همین شکل نگارش و منتشر شد.
- به نظرتان توانستید علیرغم راویان متعدد یک روایت منسجم از زندگی و کارنامه شهید حبیب ارائه کنید؟
هر راوی که در کتاب روایتش آورده شده یک خط سیری دارد و یک مقطع زمانی را دنبال میکند. از راویان متعدد درباره تولد، زندگی، رشد و نمو و حضور در سوریه خاطراتی گرفته شد و به تناسب دوره زندگی حبیب در کتاب قرار داده شد. شروع کتاب از زبان مادر حبیب و اطلاع از بارداری است و پس از آن سیر کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی او روایت میشود تا انتها که قصه سوریه است که البته روایت در سوریه متوقف نشد و پس از شهادت هم روایت راویان آمد و اتفاقاتی که پس از شهادت روی خانواده حبیب گذاشت و … حالا شاید در میان روایت راویان قدری جابهجایی صورت بگیرد، اما به نظر خودم روایت زندگی شهید حبیب رحیمیمنش علیرغم راویان متعدد یک کل منسجم است. در واقع روایت راویان متنوع توانسته چهره کامل از حبیب در کتاب به مخاطب ارائه دهد.
- اینکه شما همشهری حبیب هستید چه قدر توانست در ارائه زیست بوم و فرهنگ او موثر باشد؟
به نظرم اگر از محقق غیرهمشهری حبیب میخواست زندگی او را دربیاورد، مثل این کتاب نمیشد.
- مطمئنید؟
این سخن را به قاطعیت میگویم. چون مصاحبهها با احاطه بر فرهنگ شهر اندیمشک گرفته شد. ضمناً گویش لری کتاب، لری عشایری است و با لری امروز خیلی تفاوت دارد. در این کتاب یکسری واژههای قدیمی استفاده شده که فقط افراد کهنسال میتوانند معنای آنها را به ما بگویند. در خانواده ما، مادرم با این زبان صحبت میکند، برای همین در این فرهنگ بزرگ شدم و توانستم با خانواده حبیب ارتباط بگیرم و سراغ مصاحبه گرفتن با خانواده و دوستان او بروم و این فرهنگ را به همراه شخصیت و کارنامه حبیب انعکاس دهم. به نظرم محققی میتوانست درباره حبیب پژوهش کند که از بطن ماجرا مطلع باشد و اگر فردی به فرهنگ ما احاطه نداشته باشد و بخواهد در این زمینه بنویسد شاید نتیجه عکس بدهد و فرهنگ منطقه به عنوان ضدفرهنگ معرفی شود.
- لطفاً یک نمونه ذکر کنید که ممکن بود که نتیجه عکس بدهد.
برای نمونه در کتاب از شکارچی بودن حبیب یاد شده است که وقتی دوستان در تهران پژوهش را خواندند، گفتند این بحث شکار را حذف کنید، شاید ضدمحیط زیست باشد.
- در بخش شکار به نظر فردی خشن میآید و من هم وقتی این بخش از زندگی حبیب را خواندم، برایم عجیب بود.
در حالی که اگر با نگاه بومی به موضوع نگاه کنید در خانههای بسیاری از لرها به ویژه لرهای عشایر بروید تفنگ شکار وجود دارد که یک وسیله مقدس است و با زندگی روزمره آنها مرتبط است. پسر حبیب میگوید: وقتی پدرم شکار میکرد و متوجه میشد مثلاً یک دسته مرغابی مهاجر از جای دیگری به خوزستان کوچ کردند، به دلیل شرایط معیشتی آن را برای قوت ما استفاده میکرد. به هر حال در منطقه چهلپای اندیمشک حیوانات زیادی در حال زیست هستند، از بز کوهی تا پرندههای مختلف. هر چند این منطقه مدتهاست که حفاظت شده و شکار در آن ممنوع است. نکته جالبی دیگری که پسر او تعریف کرد: زمانی که به شکار رفته بود، متوجه شد یک گله بز کوهی از شکاف کوه بیرون میآید و حبیب میخواهد یکی از آنها را شکار کند اما منصرف میشود. فردی که همراهش بود از او سوال میکند چرا نزدی؟ گفت نمیبینی که دو بچه همراهش است! این نگاه از یک شکارچی حرفهای برمیآید که آداب شکار بلد است. در آداب شکار در اسلام هم آمده که نمیتوان بدون هیچ ضابطه و شرایطی شکار کرد اما برای معیشت اشکالی ندارد.
- برای پیدا کردن قالبی که بتوانید راویان متعدد را در کتاب بیاورید از کتابهای تاریخ شفاهی که منتشر شده است ایده گرفتید؟
کتابهایی که دفتر مدافعان حرم جبهه فرهنگی انقلاب به چاپ رسانده اغلب دارای راویان متعدد بوده است و کتاب «قرار بیقرار؛ زندگی و خاطرات شهید مصطفی صدرزاده» که رهبری بر آن تقریظ نوشت به همین سبک بود که البته زمانی که شروع به نگارش کتاب کردم هنوز چاپ نشده بود. اما کتاب «تو شهید نمیشوی» به همین شیوه نگارش شده بود. همچنین انتشارات هادی هم برخی از کتابهایش را در همین قالب منتشر کرده است.
نظرات