سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه نعمتی، خبرنگار: معصومه میرابوطالبی، داستاننویس و منتقد ادبی است. او برای کودکان و نوجوانان مینویسد و آثار این حوزه را هم نقدوبررسی میکند. میرابوطالبی در ۲۱ دیماه سال ۶۰ در شهر قم به دنیا آمده و در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات کودک و نوجوان تحصیل کرده است. او نویسنده کتابهایی همچون «مثل یک بوم سفید»، «از باغها به بعد»، «اژدهای دماوند»، «آن سوی دریای مردگان»، «پروفسور فوفو»، «هندوانه خوشحال»، «شهر من»، «عروسی درِ قوری»، «سفر دانهای» و «جوجههای آفتابپرست»، «بزرگترین امتحان قرن» است.
در این شماره از پرونده «چطور کتابخوان شدم؟» با میرابوطالبی درباره کتاب و کتابخوانیاش و زندگیای که با کتابها گذرانده است، گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
- چطور و چه زمانی با کتاب و کتابخوانی آشنا شدید؟
بچگی ما در دهه ۶۰ بود و آنموقع کتاب خیلی در دسترس نبود. یادم است که اولین کتاب غیردرسیای که خریدم کلاس سوم ابتدایی بودم و یکی از بچههای کلاس، دو کتاب داشت. کتاب «دایناسورها» و کتاب «شگفتیهای طبیعت» و آن کتاب در قم نبود. دایی من دانشجو بود؛ من اسم این دو کتاب را به او گفتم که برایم آنها را بخرد. این دو کتاب اولین کتابهای غیردرسیای بودند که برایم خریده شد و من صاحبشان شدم. هنوز، آن کتابها را به عنوان یادگاری دارم. میتوانم بگویم شروع کتابداشتنم از آنجا بود؛ یعنی برای خودم کتابی داشتم و مستقل میخواندم. قبل از آن هم هر کتابی که گیرم میآمد میخواندم؛ ولی این دو کتاب مشخصاً یادم مانده است.
- مشوق اصلی شما برای کتابخواندن چه کسی بود؟
وقتی بچه بودم کتاب خیلی در دسترس نبود و کتابخانههای عمومی هم به این میزان نبودند و به آنها دسترسی نداشتیم. جلوی حرم کتابفروشیهای متعددی بود و کتابهای مذهبی میفروختند؛ اما یک کتابفروشی بود که کتابهای داستانی داشت. ما چند هفته یکبار به حرم میرفتیم و اگر کار خوبی کرده بودیم، مادرمان بهعنوان تشویق برایمان از آن کتابفروشی کتاب میخرید. اولین کتابهایی که خریدیم کتابهای ژول ورن بود. فکر میکنم آنموقع چهارم یا پنجم ابتدایی بودم که کتابهای ژول ورن را مداوم میخریدم. کتاب «زنان کوچک»، «اولیور توئیست»، دو کتاب از جک لندن و اینها بود؛ ولی عمدتاً کتابهای ژول ورن را میخریدم و خیلیها را هم به عنوان یادگاری نگه داشتم. بنابراین مشوق اصلی من، مادرم بود که دوست داشت من و خواهرم- که تقریباً تفاوت سنیمان کم بود- این کتابها را بخوانیم و لذت ببریم. این مسئله اثرگذاری زیادی بر ما داشت. بهنظرم کتابهایی که آنموقع خریدیم و تشویق مادرم حتی الان هم در نوشتن من اثر دارند.
- به نقش مادرتان در کتابخوانیتان اشاره کردید؛ به نظر شما امروزه خانوادهها چه نقشی در کتابخوانشدن بچهها دارند؟
قطعاً خانوادهها میتوانند در کتابخواندن و کتابخوانشدن بچهها نقش داشته باشند. کتابخوانشدن میتواند چند وجه داشته باشد؛ یکی میتواند جنبه عادت باشد یعنی بچهای برایش عادت باشد که کتاب بخواند. عادتشدن یک کار، واقعاً از خانواده شروع میشود؛ اینکه چگونه ما میتوانیم بچهها را عادت دهیم که مثلاً مسواک بزنند یا لباسهایشان را وقتی از مدرسه برمیگردند سرجایش بگذارند. کتاب هم باید ابزاری شود که بچهها بتوانند همیشه در خانه از آن استفاده کنند. بنابراین یک راهش عادت است تا همیشه کتاب همراه بچهها باشد. من اینطوری هستم؛ مثلاً اگر ببینم کتابم تمام شده و هیچ کتاب در حال خواندنی در دسترس ندارم، احساس میکنم کاری انجام ندادهام. این خیلی کمک میکند و الگوبرداری هم است در خانواده؛ یعنی اگر خود پدر و مادر اهل کتابخواندن باشند این تأثیر را روی بچهها میگذارند. البته این امکان هم هست که پدر و مادر اهل خواندن نباشند؛ ولی آنقدر در مسیر درست تشویقی قرار بگیرند که بچهها را با کتابهای خوب یا با گروههای کتابخوانی آشنا کنند. این هم میتواند به کتابخوانشدن بچهها کمک کند.
- آیا شما فرزندی دارید؟ برای اینکه به کتاب علاقهمند شود چه کاری انجام میدهید؟
بله. من دو پسر دارم و خیلی سعی کردهام به سلیقه آنها در کتاب احترام بگذارم؛ چون خودم ادبیات نوجوان کار میکنم، چه آنها کودک بودند و چه وقتی نوجوان شدند، من یکسری کتابها را دوست داشتم و شاید آنها یکسری کتابهای دیگر را دوست داشتند؛ ولی به سلیقه کتابیشان احترام میگذاشتم و سعی میکردم مجبورشان نکنم که چه نوع کتابی بخوانند. حتی اگر فکر میکردم که کتاب سطح پایینی بوده و فقط جذابیت متنی دارد و آنها دوست دارند که بخوانند، این امکان را برایشان فراهم میکردم که این حالت ذائقهسنجی را داشته باشند و این اتفاق برای آنها بیفتد و محدودشان نکردم. فکر میکنم به نسبت کتابخوان بودهاند؛ ولی نمیشود برای هر بچهای چارتی تعیین کرد، یکی ممکن است بیشتر کتاب بخواند و یکی کمتر.
- خودتان اکنون بیشتر به چه کتابهایی علاقه دارید و مطالعه میکنید؟
چون من بهطور تخصصی کار نوجوان انجام میدهم معمولاً اثر نوجوان مطالعه میکنم و علاقهمندی خودم هم ژانر فانتزی است.
- کتابخواندن چه تأثیری داشت که شما در آینده هم به سمت فرهنگ و ادب حرکت کنید؟
کتابخواندن که واقعاً اثر دارد؛ یعنی گاهی این را اگر روی خودم هم نبینم، در بچههایی که با آنها کار کردهام به وضوح میبینم که تابآوری آنها در برابر مشکلات بالا میرود. وقتی داستانی میخوانند که یک شخصیتی توانسته است بر مشکلی غلبه کند میبینند که فرایند حل مسئله چطور برای آن شخصیت انجام شده یا آن شخصیت چطور توانسته است بر آن مشکل غلبه کند. ما وقتی کتابها را میخوانیم انگار داریم یک بار یکسری مشکلاتی را تجربه میکنیم که برای خودمان اتفاق نیفتاده و برای شخصیت داستان اتفاق افتاده است. این نکته در زندگی همهمان اثرگذار است؛ در زندگی من هم به همین نسبت اثرگذار بوده است و کمکم کرده که خیلیوقتها فرایند حل مسئله برایم اتفاق بیفتد و حتی وقتی گرفتار یک مشکل هستم و داستانی میخوانم که خیلی ربطی به مشکل خودم نداشته باشد، کمک میکند که برای مدتی دستکم از آن استرس و اضطراب خودم دور شوم.
- از وضعیت کتابخوانی بچههای نسل جدید هم برایمان بگویید که آن را چطور ارزیابی میکنید؟
نسل جدید کمتر کتاب میخوانند؛ این واضح است ولی میتواند بهتر شود. امیدوارم با معرفی کتابهای خوب و تشکیل گروههای کتابخوانی و وجود بچههایی که الان کتاب میخوانند و خیلی بچههای روشنی هستند این وضعیت بهتر شود. من به آن بچهها خیلی امیدوارم.
نظرات